بخش ۱۳ - اندر طلب بهشت به سالوسی
مرغ و حور از بهشت ابدانست
حکمت و دین بهشت یزدانست
نبود جز جمال ایزد قوت
عاشقان را به جنت ملکوت
تو چه دانی که می چه گیری قوت
در چنین دل کجا رسد ملکوت
ملکوت از پی گدایی را
جان دهد از پی رضایی را
آنکه در بند حور و غلمانست
نیست خواجه که از غلامانست
آنکه در صفّ بارگاه ازل
میسراید چو عندلیب غزل
چون گرفت از صفای صفوت قوت
ملک را باز داند از ملکوت
چون نداری مناهی اندر پیش
ز احتساب خرد به جو مندیش
تو چه دانی بهشت یزدان چیست
چه شناسی که جنّت جان چیست
کی برد شهوتت ترا به بهشت
تات حور و قصور باید و کشت
همچو بربط ز فسق و سیرت زشت
چشمتان هشت بهر هشت بهشت
ای به دل کرده دین به نامردی
چند ازین نان و چند ازین خوردی
دلی آخر به دست کن روزی
که درو باشدت ز دین سوزی
گیرم این جا ز دیوی و زوشی
عیب خود بر همه همی پوشی
چون رسی در جهان بیچونی
عیب گوید من اینکم چونی
تو همی پوش همچو عامهٔ خلق
عیب خود بهر بارنامهٔ خلق
پس بدان تا هوا شود خشنود
عذر می نه که عقلم این فرمود
گرچه بر خود بپوشی از پی فرع
از درون شرمدار شرم از شرع
این همه طمطراق بیهودست
عقل جز راستی نفرمودست
وآن کسانی که مرد این راهند
از نهادِ زمانه آگاهند
ستم دوست را چو از درِ اوست
دوست دارند که دوست دارد دوست
خشم را از درون محمّد وار
جز برای شکار شرع مدار
حرص را سر بزن به تیغ وفا
بخل را پی کن از صفای رضا
وآن خرانی که بارِ گل بکشند
شربت صرف کار دل بچشند
همه را بینی اندرین بنیاد
ز آتش دل دماغها پر باد
چون براین در نهای سپهداری
کم ز سگبانئی مکن باری
گر نمیرد چنین سگی در تو
از سگی کم بوی به محشر تو
از صفات سگی تهی کن رگ
ورنه در رستخیز خیزی سگ
کمتر از سگ مباش و حق بشناس
که به یک لقمه دارد از تو سپاس
خشم را دل مده به جاه ویسار
سگ دیوانه بر درد هشیار
برِ عاقل که یافت عقل و بصر
فربهی دیگر و ورم دیگر
نبود چون بصیر مرد ضریر
نیست حاجت مرا بدین تقریر
گرچه آبستنی ز دور زمن
او هم از مرگ تست آبستن
جسم فربه مکن به لقمهٔ خوش
کاسب فربه چو شد شود سرکش
روده کز باد گشت فربه و تر
بدو سوزن شود سبک لاغر
ابلهان ماندهاند بر سر پل
پای در گِل دو دست اندر غُل
همه در آب این دو روزه نهاد
تازه و تر چو رودهٔ پر باد
تو در این خطهٔ فساد و فجور
از دل شاد ماندهای رنجور
گر تو هستی ز نسبت آدم
هم ز خود زای با کمر چو قلم
اصل را هم به اصل باز رسان
خوشبهخوش بخشوناخوشی بهخسان
عقل و علمست آفت منحوس
پر و بالست فتنهٔ طاوس
هرچه گویی نه در ره آدم
دیو و دد دیده گیرد اندر دم
کبک سنّت به بوستان نیاز
کی درآید چو در خرامد باز
گو سبک روح نیست دختر دین
هست اندر جهان گران کابین
نشود دل تهی ز پر گویی
پس تو خون را به خون چرا شویی
زان ترا گوشمال داد فلک
زیر چرخ کیان فراز سمک
تا نگویی جواب بوالحکمان
ور بگویی چو کوه گوی همان
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: محمودرضا رجایی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مرغ و حور از بهشت ابدانست
حکمت و دین بهشت یزدانست
هوش مصنوعی: پرنده و حوری نمادهای زیبایی و لذت در بهشت هستند، در حالی که علم و دین نشانههای بهشت الهی به شمار میآیند.
نبود جز جمال ایزد قوت
عاشقان را به جنت ملکوت
هوش مصنوعی: جز زیبایی خداوند، نیرویی برای عاشقان در بهشتگونهی ملکوت وجود ندارد.
تو چه دانی که می چه گیری قوت
در چنین دل کجا رسد ملکوت
هوش مصنوعی: تو از کجا میدانی که در دلهای بیقرار و آشفته، چگونه میتوان قوت و نیروی واقعی را به دست آورد و به چه نقاط بلندی دست یافت؟
ملکوت از پی گدایی را
جان دهد از پی رضایی را
هوش مصنوعی: در جهان بالا و ملکوت، کسانی که در جستجوی رضایت پروردگارند، آمادهاند که جان خود را فدای این مقام کنند.
آنکه در بند حور و غلمانست
نیست خواجه که از غلامانست
هوش مصنوعی: کسی که به زیباییهای دنیا و لذتهای مادی وابسته است، نمیتواند به مقام والای انسانی دست یابد، چرا که او در حقیقت در بند بندگی و خواهشهای دنیوی است.
آنکه در صفّ بارگاه ازل
میسراید چو عندلیب غزل
هوش مصنوعی: کسی که در حضور پروردگار ازل شعر میسراید مانند بلبل غزلی دلنشین میخواند.
چون گرفت از صفای صفوت قوت
ملک را باز داند از ملکوت
هوش مصنوعی: وقتی که صفای خالص بر قوت و قدرت پادشاهی چیره شود، آنگاه مرز بین دنیا و عالم بالا باز خواهد شد.
چون نداری مناهی اندر پیش
ز احتساب خرد به جو مندیش
هوش مصنوعی: اگر مانع و بازدارندهای در مقابل خود نداری، از حساب کردن و ارزیابی خرد و عقل خود وا نرو، پس به دنبال حقیقت و جوهرهها برو.
تو چه دانی بهشت یزدان چیست
چه شناسی که جنّت جان چیست
هوش مصنوعی: تو نمیدانی بهشت خداوند چه شکلی است و نمیدانی که جنت روح چیست.
کی برد شهوتت ترا به بهشت
تات حور و قصور باید و کشت
هوش مصنوعی: این شعر به این نکته اشاره دارد که آیا تمایلات و خواستههای نفسانی و شهوانی میتواند شما را به بهشت و خوشبختی واقعی برساند یا خیر. در واقع، برای دستیابی به لذتهای واقعی و عمیق، باید به فرای چیزهای ظاهری و زودگذر توجه کرد.
همچو بربط ز فسق و سیرت زشت
چشمتان هشت بهر هشت بهشت
هوش مصنوعی: مانند سازی با لحن زیبا و آهنگین، دروغ و کردار زشت شما باعث میشود که بهشت را از چشمتان دور کنید.
ای به دل کرده دین به نامردی
چند ازین نان و چند ازین خوردی
هوش مصنوعی: ای کسی که به دل دین داری، چرا اینقدر به نامردی رفتار میکنی؟ چند بار از این نان خوردهای؟
دلی آخر به دست کن روزی
که درو باشدت ز دین سوزی
هوش مصنوعی: روزی دل تو در معرض زوال قرار میگیرد، که در آن روز تو به حقیقت عشق و ایمان پی خواهی برد.
گیرم این جا ز دیوی و زوشی
عیب خود بر همه همی پوشی
هوش مصنوعی: اگر بپذیریم که اینجا از دیوانگی و زشتیات عیب خود را پنهان میکنی، پس چه فایدهای دارد؟
چون رسی در جهان بیچونی
عیب گوید من اینکم چونی
هوش مصنوعی: وقتی به جهانی بدون وجود و هویتی میرسی، عیب و کاستیهای آن را بیان میکنم که من چگونه هستم.
تو همی پوش همچو عامهٔ خلق
عیب خود بهر بارنامهٔ خلق
هوش مصنوعی: تو هم مانند دیگران عیبهایت را پنهان میکنی تا در نظر مردم خوب به نظر بیایی.
پس بدان تا هوا شود خشنود
عذر می نه که عقلم این فرمود
هوش مصنوعی: بنابراین، زمانی که وضعیت بهبود یافت و خوشحال شد، عذر و بهانهای نیاور زیرا این دستور عقل من است.
گرچه بر خود بپوشی از پی فرع
از درون شرمدار شرم از شرع
هوش مصنوعی: اگرچه ظاهراً از دیگران دنیا را بپوشی و خود را متفاوت نشان دهی، ولی در درون خود از شرم و عذاب وجدان به خاطر رفتارهای نادرستت آگاه هستی.
این همه طمطراق بیهودست
عقل جز راستی نفرمودست
هوش مصنوعی: این همه ادعا و نمایشهای بیهوده است، چرا که عقل فقط به درستی و حقیقت اشاره کرده است.
وآن کسانی که مرد این راهند
از نهادِ زمانه آگاهند
هوش مصنوعی: کسانی که در این مسیر قدم گذاشتهاند، از ویژگیها و تغییرات زمانه خود باخبرند.
ستم دوست را چو از درِ اوست
دوست دارند که دوست دارد دوست
هوش مصنوعی: دوست اگرچه ستمگر است، اما چون در درگاه اوست، محبت او همچنان جلب میکند و دیگران نیز او را دوست میدارند؛ چرا که او نیز دوست را دوست دارد.
خشم را از درون محمّد وار
جز برای شکار شرع مدار
هوش مصنوعی: خشم و غضب را مانند محمد (ص) در دل نگه دارند، اما فقط در مواقع ضروری و به دلیل پیروی از اصول و قوانین شریعت، نه به خاطر مسائل دیگر.
حرص را سر بزن به تیغ وفا
بخل را پی کن از صفای رضا
هوش مصنوعی: به جای حریص بودن و دلبستگی به دنیا، با وفا و صداقت زندگی کن. از خساست و بخیل بودن دوری کن و رضایت خاطر را در زندگیات جایگزین کن.
وآن خرانی که بارِ گل بکشند
شربت صرف کار دل بچشند
هوش مصنوعی: آن خرهایی که بار گل را به دوش میکشند، میتوانند از شربت لذیذی که حاصل کار دل است، بچشند.
همه را بینی اندرین بنیاد
ز آتش دل دماغها پر باد
هوش مصنوعی: همه چیز را در این بنیاد میبینی، در حالی که دلها پر از آتش و افکار و روحها پر از باد است.
چون براین در نهای سپهداری
کم ز سگبانئی مکن باری
هوش مصنوعی: اگر بر این در نباشی و وظیفهات را به درستی انجام ندهی، بهتر است که دیگر نیازی به نگهبانی و محافظت نداشته باشی.
گر نمیرد چنین سگی در تو
از سگی کم بوی به محشر تو
هوش مصنوعی: اگر چنین وفاداری در وجود تو وجود نداشته باشد، پس از بوی بدی همچون بوی سگ در قیامت خلاص نخواهی شد.
از صفات سگی تهی کن رگ
ورنه در رستخیز خیزی سگ
هوش مصنوعی: از ویژگیهای منفی و ناپسند خود فاصله بگیر، وگرنه در روز قیامت همچون سگی زنده خواهی شد.
کمتر از سگ مباش و حق بشناس
که به یک لقمه دارد از تو سپاس
هوش مصنوعی: به کمتر از سطح یک سگ نرس و به حقوق دیگران احترام بگذار، زیرا او حتی برای یک لقمه نان از تو قدردانی میکند.
خشم را دل مده به جاه ویسار
سگ دیوانه بر درد هشیار
هوش مصنوعی: خشم و کینه را به دل راه نده، زیرا مانند دیوانهای است که به جراحتهای عمیق افراد آگاه آسیب میزند.
برِ عاقل که یافت عقل و بصر
فربهی دیگر و ورم دیگر
هوش مصنوعی: عقل و درک درست، به آدمی تواناییهایی میدهد که او را از دیگران متمایز میکند. این تواناییها به او اجازه میدهند تا با مسائلی که دیگران قادر به فهم آن نیستند، روبرو شود و به درک عمیقتری نائل آید.
نبود چون بصیر مرد ضریر
نیست حاجت مرا بدین تقریر
هوش مصنوعی: در غیاب یک فرد بصیر و آگاه، نیازی به توضیحات بیشتر نیست؛ زیرا کسی که درک و بینش ندارد، نمیتواند به من کمک کند.
گرچه آبستنی ز دور زمن
او هم از مرگ تست آبستن
هوش مصنوعی: هرچند او به دور از من است و باردار، اما این بارداری به خاطر مرگ توست.
جسم فربه مکن به لقمهٔ خوش
کاسب فربه چو شد شود سرکش
هوش مصنوعی: بدن خود را با غذاهای لذیذ و زیاد فربه نکن، زیرا وقتی که جسم به چاقی رسید، ممکن است سرکشی کند و کنترلش سخت گردد.
روده کز باد گشت فربه و تر
بدو سوزن شود سبک لاغر
هوش مصنوعی: اگر روده از باد پر شود و چاق و نرم گردد، با فرو کردن سوزن به راحتی لاغر خواهد شد.
ابلهان ماندهاند بر سر پل
پای در گِل دو دست اندر غُل
هوش مصنوعی: بقایای نادانها در حالتی معطل و گرفتار در شرایط سختی هستند؛ به طوری که در گل و لای گیر کردهاند و دستهایشان نیز در قید و بند است.
همه در آب این دو روزه نهاد
تازه و تر چو رودهٔ پر باد
هوش مصنوعی: همه ما در این دو روز زندگی، مانند رودهای پر از باد تازه و شاداب هستیم.
تو در این خطهٔ فساد و فجور
از دل شاد ماندهای رنجور
هوش مصنوعی: در این مکان پر از فساد و نادرستی، تو با وجود تمام مشکلات و سختیها، هنوز دل شاد و سرزندهای داری.
گر تو هستی ز نسبت آدم
هم ز خود زای با کمر چو قلم
هوش مصنوعی: اگر تو از نسل آدمی، باید با اراده و پشتکار خود، همچون قلمی شکل بگیری و به سمت هدفهایت بروی.
اصل را هم به اصل باز رسان
خوشبهخوش بخشوناخوشی بهخسان
هوش مصنوعی: خوشبختی و بدبختی به انسان برمیگردد و در نهایت، هر چیزی به ریشهاش و آنچه هست، برمیگردد.
عقل و علمست آفت منحوس
پر و بالست فتنهٔ طاوس
هوش مصنوعی: عقل و دانش، باعث درد و رنج و آفت هستند و مانند پر و بالی میباشند که سبب ایجاد فتنه و آشفتگی شده و انسان را به تلههایی مانند طاووس میکشاند.
هرچه گویی نه در ره آدم
دیو و دد دیده گیرد اندر دم
هوش مصنوعی: هر چیزی که بگویی، در مسیر انسان، دیو و جانور همواره در کمین است.
کبک سنّت به بوستان نیاز
کی درآید چو در خرامد باز
هوش مصنوعی: وقتی که پرندهای چون باز با elegance و با شکوه وارد باغ میشود، دیگر نیازی به حضور کبک نیست. کبک در اینجا نماد نرمخویی و دلپسندی است، در حالی که باز نمادی از قدرت و شجاعت است. بنابراین، وقتی یک موجود قدرتمند و شگفتانگیز وارد صحنه میشود، دیگر زیبایی و لطافتی که کبک به ارمغان میآورد، اهمیت چندانی نخواهد داشت.
گو سبک روح نیست دختر دین
هست اندر جهان گران کابین
هوش مصنوعی: اگرچه دختر دین در این جهان با بار سنگینی به نظر میآید، اما روح او سبک و رهاست.
نشود دل تهی ز پر گویی
پس تو خون را به خون چرا شویی
هوش مصنوعی: اگر دل از پرگویی و نشاط خالی نباشد، پس چرا خود را در آشفتگی و درد غرق میکنی؟
زان ترا گوشمال داد فلک
زیر چرخ کیان فراز سمک
هوش مصنوعی: فلک با قدرت و دانش خود به تو آموزش و تنبیه میدهد، همانطور که در آسمان، ستارهها جلوهگری میکنند.
تا نگویی جواب بوالحکمان
ور بگویی چو کوه گوی همان
هوش مصنوعی: اگر چیزی از حسن جواب ندهی، مثل اینکه در برابر کوه حرف بزنی، چون صدای تو به جایی نمیرسد و هیچ تأثیری ندارد.