بخش ۱۲ - در نکوهش این جهان
اینکه اقلیم بیم و امیدست
خود یکی روزه راه خورشیدست
اینک امروز ربع مسکونست
قطرهای از هزار جیحونست
هیچ نادیده عالم معنی
معرفت را چرا کنی دعوی
تو ز طاوس پای دیدستی
نام اقلیمها شنیدستی
ز رزی دانهٔ عنب دیدی
مهرهٔ بوالعجب به شب دیدی
بازی روز و شب به انبازی
هست پیش تو همچو شب بازی
شیر گرمابه دیده از نقاش
باش تا شیر بیشه بینی باش
تو که این را چو جان نگه داری
گاه از آن عقل را بیازاری
نبود مر ترا بهی و مهی
با دلی پر ز حرص و دست تهی
برکه خندند ساکنان اثیر
کز تو با گریه ماند گوز و پنیر
گوز مر خرس حرص را بگذار
وین پنیر بدت به گربه سپار
که اگر با تو دم زند هوست
کند از جور چرخ در قفست
بخش ۱۱ - در بقا و فنای جسم و جان گوید: در جهانی که عقل و ایمانستبخش ۱۳ - اندر طلب بهشت به سالوسی: مرغ و حور از بهشت ابدانست
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: محمودرضا رجایی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.