بخش ۱۰ - در صفت موت بنیآدم از خاصّه و عامه
زان بنیآدم از صغار و کبار
که برآورده شد ز جمله دمار
زان به جان اندرون خلیدن نیش
بچه را در کنار مادر خویش
زان بریدن به منزل و به سفر
حلق برنای تازه پیش پدر
زان ربودن فکندن اندر نار
مرد را از دکان و از بازار
زان خصال سران سمر کردن
زان کلاه کیان کمر کردن
زان همه ملک با خلل کردن
زان همه خطبهها بدل کردن
زان بناگاه بردن از سرِ تخت
پای بسته کشان دو صد بدبخت
تا چو بشنودی از غرور مهی
دل براین عمر بیوفا ننهی
این همه قصّهها از او بشنو
نازنینی مکن بدو بگرو
زین قفاهای نرم و شیرین کار
گردن اندر مدزد مسخرهوار
تو ز روی هوا و پر هوسی
وز پی فعل ناکسی و خسی
آنچنان با غرور گشتی جفت
پیش تو مرگ خود که یارد گفت
چه حدیثست شاه کی میرد
کی اجل حلق پادشا گیرد
کی بود خاصه از درون حصار
با امیر اجل اجل را کار
از توام خوشتر آنکه پیش اجل
از برای نفاق و زرق و دغل
پیش بیمار همنفس با مرگ
گشته ریزان ز شاخ عمرش برگ
او کشیده ز هفت عضوش جان
تو همی گویی هفت کُه به میان
کرده ابلیس بهر طنّازی
زین سخن بر بروت تو بازی
در میان ار هزار کُه باشد
مرگ یک دم چو خاک بر پاشد
زین ترش بودنت در این زندان
مرگ را کُند کی شود دندان
مِه ز تو کِه ز تو به پیش تو مُرد
تو بزی خوش ترا که یارد بُرد
مردگان را به گِل سپردی تو
تو نمیری نه مرد خردی تو
خود ترا مرگ بسته کی گیرد
تو امیری امیر کی میرد
بخش ۹ - صفت مرگ شاهان فرس و بزرگان ایشان: زان ملوک عجم که در تاریخبخش ۱۱ - در بقا و فنای جسم و جان گوید: در جهانی که عقل و ایمانست
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: محمودرضا رجایی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زان بنیآدم از صغار و کبار
که برآورده شد ز جمله دمار
هوش مصنوعی: از نسل آدمیان، چه بزرگ و چه کوچک، تمامی انسانها از یک طبیعت و سرشت واحد نشأت گرفتهاند.
زان به جان اندرون خلیدن نیش
بچه را در کنار مادر خویش
هوش مصنوعی: به خاطر وجود زخم و آسیب، بچه در کنار مادرش به شدت ناراحت و رنجیدهحال است.
زان بریدن به منزل و به سفر
حلق برنای تازه پیش پدر
هوش مصنوعی: به خاطر جدایی از خانه و سفر، دوری از پدر به او سخت گذشت و حالتی تازه و غمانگیز داشت.
زان ربودن فکندن اندر نار
مرد را از دکان و از بازار
هوش مصنوعی: به خاطر چالشهای زندگی و مشکلات، انسانها از کار و تجارت خود جدا میشوند و در آتش سختیها گرفتار میآیند.
زان خصال سران سمر کردن
زان کلاه کیان کمر کردن
هوش مصنوعی: به خاطر ویژگیهای برجسته، از آن کلاه شاهانه برای تزیین کمر استفاده میشود.
زان همه ملک با خلل کردن
زان همه خطبهها بدل کردن
هوش مصنوعی: به خاطر همهی کشور و سرزمینها که دچار نقص و عیب شدهاند، به خاطر همهی خطبهها که تغییر کردهاند.
زان بناگاه بردن از سرِ تخت
پای بسته کشان دو صد بدبخت
هوش مصنوعی: از ناگهان، از بالای تخت، کسانی را که پایشان بسته بود به زور وادار کردند که پایین بیفتند و به زمین کشانده شوند. دو صد نفر در این وضعیت بدبخت و ناتوان بودند.
تا چو بشنودی از غرور مهی
دل براین عمر بیوفا ننهی
هوش مصنوعی: زمانی که از خودخواهی و غرور میشنوی، دل خودت را برای این زندگی ناپایدار و بیوفا آماده نکن.
این همه قصّهها از او بشنو
نازنینی مکن بدو بگرو
هوش مصنوعی: این همه داستانها را از او بشنو و ناز نکن. به او توجه کن و از او یاد بگیر.
زین قفاهای نرم و شیرین کار
گردن اندر مدزد مسخرهوار
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف حالاتی اشاره میکند که فرد به رشتهای نرم و شیرین که بر گردن خود دارد، میپردازد و از آن به طعنه و با نگاهی انتقادی یاد میکند. به طور کلی، شخص حس میکند که این حالت یا موقعیت به نوعی مضحک یا بازیچهای است که او را به تمسخر میکشاند.
تو ز روی هوا و پر هوسی
وز پی فعل ناکسی و خسی
هوش مصنوعی: تو به خاطر دلبستگیها و آرزوهای سطحی زندگی میکنی و در پی کارهای بیارزش و پست هستی.
آنچنان با غرور گشتی جفت
پیش تو مرگ خود که یارد گفت
هوش مصنوعی: تو آنقدر با غرور در زندگی پیش رفتی که حتی مرگ نیز جرأت نمیکند به تو نزدیک شود.
چه حدیثست شاه کی میرد
کی اجل حلق پادشا گیرد
هوش مصنوعی: این جمله به این مفهوم اشاره دارد که مرگ چه احساسی دارد و چه زمانی ممکن است به سراغ یک پادشاه بیاید. نشاندهنده این است که سرنوشت همه انسانها، حتی قدرتمندترین آنها، در نهایت با مرگ گره خورده است. همچنین، به نوعی از ناچاری انسان در برابر تقدیر و زمان اشاره میکند.
کی بود خاصه از درون حصار
با امیر اجل اجل را کار
هوش مصنوعی: چه کسی ممکن است از درون قلعه و دژ، با امیر سرنوشت و مقدر کار کند؟
از توام خوشتر آنکه پیش اجل
از برای نفاق و زرق و دغل
هوش مصنوعی: بهتر این است که پیش از آنکه مرگ به سراغم بیاید، از نفاق و فریبکاری دوری کنم و به کسی که از تو بهتر است، فکر نکنم.
پیش بیمار همنفس با مرگ
گشته ریزان ز شاخ عمرش برگ
هوش مصنوعی: در برابر بیماران، آن کس که همدم مرگ است، بر اثر زمان، برگهای عمرش به آرامی در حال ریزش است.
او کشیده ز هفت عضوش جان
تو همی گویی هفت کُه به میان
هوش مصنوعی: او با هفت عضو خود، جان تو را میکشد، انگار که هفت کوه به وسط میدان آمدهاند.
کرده ابلیس بهر طنّازی
زین سخن بر بروت تو بازی
هوش مصنوعی: ابلیس به خاطر شیطنتهایش از این حرفها برای تو نمایشی ترتیب داده است.
در میان ار هزار کُه باشد
مرگ یک دم چو خاک بر پاشد
هوش مصنوعی: در میان کوههای بلند اگر هم هزاران سال زندگی کنی، مرگ در یک لحظه به سراغت میآید و مثل خاک بر تو خواهد نشسته.
زین ترش بودنت در این زندان
مرگ را کُند کی شود دندان
هوش مصنوعی: از تلخی و زهر زندگی در این حبس، مرگ هم به تأخیر میافتد و به زودی نمیتواند برای تو به سراغت بیاید.
مِه ز تو کِه ز تو به پیش تو مُرد
تو بزی خوش ترا که یارد بُرد
هوش مصنوعی: ماه، به خاطر تو از خود گذشت و به حضورت مرد. تو ای خوش قلب، بهتر است که زندگی خود را با کسی ادامه دهی که بتواند در سختیها به یاریات بیاید.
مردگان را به گِل سپردی تو
تو نمیری نه مرد خردی تو
هوش مصنوعی: تو مردگان را به خاک سپردی، اما خودت هرگز نمیمیری و در درک و خرد، بینظیری.
خود ترا مرگ بسته کی گیرد
تو امیری امیر کی میرد
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که تو در برابر مرگ مصون هستی و هیچ دلیلی برای ترس از آن وجود ندارد، زیرا تو در موقعیت و مقام بالایی قرار داری. وی را امیر مینامند و در نتیجه این مقام و جایگاه، مرگ را از او دور میکند.