بخش ۵۸ - التمثل فی اصحاب المغرورین
آن شنیدی که بود مردی کور
آدمی صورت و به فعل ستور
رفت روزی به سون گرمابه
ماند تنها درون گرمابه
بود تنها به گوشهای بنشست
خرزه آن غرزن آوریده به دست
دل و گل کاه و کوره از تف و تب
آذر از خایه و ز پشت احدب
چون کدو خایه و چنار انگشت
خرزه در شست و خربزه بر پشت
هرزه پنداشت کور خودکامه
نکند خایه درد چون جامه
سوزنی تیز درگرفت به چنگ
کرد زی خایههای خود آهنگ
سوزن اندر خلید در خایه
آن چنان کور جلف بیمایه
چون ز سوزن به جانش درد آمد
با دل خویش در نبرد آمد
از دل آتش ز دیده باد آورد
علت جهل خویش یاد آورد
هر زمان گفتی ای خدای غفور
هستم اندر عنا و غم رنجور
مر مرا زین عنا و غم فرج آر
در چنین غم مرا نماند قرار
سوزن تیز و خایهٔ نازک
برهانم به فضل خویش سبک
کرد مردی در آن میانه نگاه
گشت از آن ابلهی کور آگاه
گفتش ای ابله کذی و کذی
ای ترا جهل سال و ماه غذی
سوزن از دست بفکن و رستی
که ازین جهل جان و دل خستی
تو ز دنیا همان چنان نالی
کان چنان کوردل ز محتالی
دست ز دنیا بدار تا برهی
خیره در کار خویش میستهی
گه به پای از خودش بیندازی
گه دو دست از طمع بدو یازی
مینخواهی جهان ولیک به قول
ای همه قول تو نجس چون بول
ای همه قول تو نفاق و دروغ
پیش دنیا تو گردن اندر یوغ
خنک آن کز زمانه دست بداشت
حب دنیا به سوی دل نگذاشت
درد دینست داروی مؤمن
که بدو گردد از جحیم ایمن
تکیه بر لذّت جهان کردن
چیست ای خواجه خون دل خوردن
وقت لذّت بترسی از سلطان
وقت عصیان نترسی از سبحان
دل منه بر جهان بیمعنی
که ثَباتی ندارد این دنیی
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: محمودرضا رجایی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آن شنیدی که بود مردی کور
آدمی صورت و به فعل ستور
هوش مصنوعی: شنیدی که مردی نابینا وجود داشت که تنها به چهره و رفتار جانوران مینگریست.
رفت روزی به سون گرمابه
ماند تنها درون گرمابه
هوش مصنوعی: روزی او به گرمابه رفت و درون آن تنها ماند.
بود تنها به گوشهای بنشست
خرزه آن غرزن آوریده به دست
هوش مصنوعی: او به تنهایی در گوشهای نشسته و تکهای از آن چیز غرزن را در دست دارد.
دل و گل کاه و کوره از تف و تب
آذر از خایه و ز پشت احدب
هوش مصنوعی: دل و گل، به خاطر آتش و گرما، از کاه و خاکستری به وجود آمدهاند که از پشت یک فرد بزرگ و خمیده بود.
چون کدو خایه و چنار انگشت
خرزه در شست و خربزه بر پشت
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به توصیف حالتی میپردازد که در آن دو چیز متفاوت و متضاد کنار هم قرار گرفتهاند. یکی با ظاهری بزرگ و عجیب مانند کدو، و دیگری با صفاتی خاص که به مشخصاتی نظیر چنار، انگشت، یا خرزه اشاره دارد. به نوعی میتوان این تصویر را به یک فضا یا وضعیت نشاندهنده تضادهای موجود در زندگی تعبیر کرد.
هرزه پنداشت کور خودکامه
نکند خایه درد چون جامه
هوش مصنوعی: تنها کسی که کور و نادان است، به فکر نخواهد بود که درد واقعی چیست و از مشکلات خود آگاهی نخواهد داشت، مانند کسی که به تن خود بیتوجه است و به لباسش اهمیت میدهد.
سوزنی تیز درگرفت به چنگ
کرد زی خایههای خود آهنگ
هوش مصنوعی: سوزنی تیز در دست گرفت و به دنبال کاههای خود رفت.
سوزن اندر خلید در خایه
آن چنان کور جلف بیمایه
هوش مصنوعی: سوزن در جایی که باید باشد، در گوشهای تاریک و بیفایده افتاده است. این نشاندهندهٔ حرامزادهای ناتوان و بیارزش است که به دور از هدف و معنی واقعی زندگی به سر میبرد.
چون ز سوزن به جانش درد آمد
با دل خویش در نبرد آمد
هوش مصنوعی: وقتی درد به جانش رسید، با دل خود برای مقابله و مبارزه تلاش کرد.
از دل آتش ز دیده باد آورد
علت جهل خویش یاد آورد
هوش مصنوعی: از دل آتش، غم و درد درونم نمایان میشود و به یادم میآورد که چرا از جهالت و نادانی رنج میبرم.
هر زمان گفتی ای خدای غفور
هستم اندر عنا و غم رنجور
هوش مصنوعی: هر بار که از تو، ای پروردگار بخشاینده، یاری میطلبم، در مشکلات و غمهای خود احساس درماندگی میکنم.
مر مرا زین عنا و غم فرج آر
در چنین غم مرا نماند قرار
هوش مصنوعی: ای محبوب، از این رنجها و غمها مرا رهایی بخش، زیرا در این حال دیگر آرامش برایم نمانده است.
سوزن تیز و خایهٔ نازک
برهانم به فضل خویش سبک
هوش مصنوعی: با جستجو و تلاش میتوانم بر سختیها و چالشها غلبه کنم و به کمک تواناییهایم، بر مشکلات فائق آیم.
کرد مردی در آن میانه نگاه
گشت از آن ابلهی کور آگاه
هوش مصنوعی: مردی در آن میان نگاهی کرد و از نادانی و کوری آن فرد آگاه شد.
گفتش ای ابله کذی و کذی
ای ترا جهل سال و ماه غذی
هوش مصنوعی: به او گفت: ای نادان، چرا اینطور فکر میکنی؟ تو سالها و ماهها در جهل به سر بردهای.
سوزن از دست بفکن و رستی
که ازین جهل جان و دل خستی
هوش مصنوعی: دست از کار بردار و رها کن؛ زیرا از این نادانی روح و جانت خسته شده است.
تو ز دنیا همان چنان نالی
کان چنان کوردل ز محتالی
هوش مصنوعی: تو از دنیا ناله میکنی همانطور که یک شخص کوردل (کور و دلناآگاه) از ناتوانی و بیحالی خود شکایت میکند.
دست ز دنیا بدار تا برهی
خیره در کار خویش میستهی
هوش مصنوعی: دست از دنیا بشوی و از امور آن و ساحل آرامش خود دور نشو. تا وقتی که در کار خود غافل و مشغول هستی، به حقیقت نخواهی رسید.
گه به پای از خودش بیندازی
گه دو دست از طمع بدو یازی
هوش مصنوعی: گاهی انسان خود را به سختی میاندازد و گاهی به خاطر طمع، دست از تلاش برمیدارد.
مینخواهی جهان ولیک به قول
ای همه قول تو نجس چون بول
هوش مصنوعی: تو نمیخواهی با دنیا همراه شوی، اما قول و وعدههایت به اندازهای بیارزش است که مانند زباله به نظر میرسند.
ای همه قول تو نفاق و دروغ
پیش دنیا تو گردن اندر یوغ
هوش مصنوعی: تو همیشه وعدههایی دروغ و نفاق میدهی و در برابر دنیا، به راحتی زیر بار این دروغها میروی.
خنک آن کز زمانه دست بداشت
حب دنیا به سوی دل نگذاشت
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که از دنیای فانی دست کشید و عشق دنیا را به دلش نفروخت.
درد دینست داروی مؤمن
که بدو گردد از جحیم ایمن
هوش مصنوعی: درد دین، درمان مؤمن است؛ زیرا به واسطه آن، از آتش جهنم نجات مییابد.
تکیه بر لذّت جهان کردن
چیست ای خواجه خون دل خوردن
هوش مصنوعی: اعتماد به خوشیهای دنیا چه فایدهای دارد، ای آقا، وقتی که مجبور به تحمل درد و رنج هستی؟
وقت لذّت بترسی از سلطان
وقت عصیان نترسی از سبحان
هوش مصنوعی: هنگام لذت از ترس سلطان، باید از گناه و نافرمانی بترسی. اما در زمان عصیان و نافرمانی، باید از بزرگترین و پاکترین موجود که سبحان است، نترسی.
دل منه بر جهان بیمعنی
که ثَباتی ندارد این دنیی
هوش مصنوعی: دل من برای جهان بیمعنی است، چرا که این دنیا ثبات و پایداری ندارد.