گنجور

بخش ۵۲ - التمثّل فی شأن اصحاب الغفلة و نظر السّوء

آن شنیدی که در طواف زنی
گفت با آن جوان نکو سخنی
چون ورا در طواف دید آن مرد
گشت لختی ز صبر و دانش فرد
گشت عاشق به یک نظر در حال
گفت با زن ز حال خویش احوال
گفت با آن جوان زن از دانش
آن چنان زن ز مرد به دانش
کای جوان نیست مر ترا معلوم
کز که ماندی در این نظر محروم
اندرین موضع ای جوان ظریف
آن به آید که اوست مرد عفیف
ویحک از خالقت نیاید شرم
که به یکسو فگنده‌ای آزرم
خالق تو به تو شده ناظر
تو به دل ناشده برش حاضر
این نه جای تمتّع و نظرست
جای تر سست و موضع خطرست
کردگار تو مر ترا نگران
تو به شهوت متابع دگران
مرد را شرم به به هر کاری
نیست چون شرم مر ترا یاری
شرم دار از خدای خالق بار
وانگه از خلق هیچ باک مدار
هرکه از کردگار ترسنده‌ست
خلق عالم ازو هراسنده‌ست
روز بار ای تن ار تو خواهی بار
شرم دار از حرام دست بدار
دوزخی در شکم که این آزست
سگی اندر جگر که این رازست
در خرابی نشسته کین چینست
رسم گبران گرفته کین دینست
اژدهایی گرفته اندر بر
چیست این ملک و جاه و عزّ و ظفر
داده کوران مست را زوبین
چیست این جاه علم و قوّت دین
از برون پاک وز درون ناپاک
کیست این هست صوفئی چالاک
گربه بیرون سگ از درون جوال
چیست این کار کرد و کسب حلال
با سگ و دیو کرده انبازی
چیست این لشکری و آن غازی
داده در دست دزد شمع و چراغ
چیست این شمع شرع نور دماغ
چون برافگنده‌ای بر آب سپر
می نداری بسان مست خبر
زورقی بر نقاب در جیحون
کیست این دخت زادهٔ قارون
جامه‌ای هفت رنگ چون طاووس
کیست این مرد لقمه و سالوس
نعره برداشته چو کبک از کوه
کیست این هست عارفی بشکوه
به لگد بام خانه کرده خراب
کیست این مدّعی بی‌خور و خواب
پای در خود زده چو مردم مست
چیست این دست موزهٔ دل پست
خویشتن را لقب نهاده مسیح
وز دمش صد هزار سینه جریح
بر خود افسوس کرده چون دجّال
که به هنگام خرقه و گه حال
این همه خشم و جنگ و ظلم و شرور
دد و دیواند در نقاب غرور
به سرای بقا از این کشتی
مار و گزدم مبر بدین زشتی
این همه بد فعال و بی‌دینند
چه توان کرد مردمان اینند
عمر خود رای خلق را بیند
خلق بی‌رای خلق نگزیند
یا به عزلت به خوشدلی تن زن
یا بدینها بساز و جان می‌کن
عزّ طلب کردنم ز همّت و خوست
که نیم همچو سفله خواری دوست

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: محمودرضا رجایی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن شنیدی که در طواف زنی
گفت با آن جوان نکو سخنی
هوش مصنوعی: آیا سخنی را که زنی هنگام دور زدن در کعبه با جوانی نیکو گفت، شنیدی؟
چون ورا در طواف دید آن مرد
گشت لختی ز صبر و دانش فرد
هوش مصنوعی: زمانی که آن مرد در حال طواف، او را مشاهده کرد، لحظه‌ای از صبر و دانش خود دچار تردید شد.
گشت عاشق به یک نظر در حال
گفت با زن ز حال خویش احوال
هوش مصنوعی: عاشق با یک نگاه به حالت خود و احساساتش به زن اشاره کرد و از حال و روزش صحبت کرد.
گفت با آن جوان زن از دانش
آن چنان زن ز مرد به دانش
هوش مصنوعی: زن به آن جوان گفت که دانش و علم او به اندازه‌ای است که او را از مردان برتری می‌بخشد.
کای جوان نیست مر ترا معلوم
کز که ماندی در این نظر محروم
هوش مصنوعی: ای جوان، نمی‌دانی که از چه کسی در این نگاه بی‌خبر و محروم مانده‌ای.
اندرین موضع ای جوان ظریف
آن به آید که اوست مرد عفیف
هوش مصنوعی: در این موقعیت، ای جوان با نزاکت، کسی که شایسته و باوقار است، مناسب‌تر است.
ویحک از خالقت نیاید شرم
که به یکسو فگنده‌ای آزرم
هوش مصنوعی: ای وای بر تو! از خالق تو شرم نمی‌کشی که خود را به بی‌احترامی به دور انداخته‌ای؟
خالق تو به تو شده ناظر
تو به دل ناشده برش حاضر
هوش مصنوعی: آفریننده‌ات به تو توجه دارد، ولی تو همچنان نتوانسته‌ای دل خود را به او نزدیک کنی و او را در دل خود حاضر ببینی.
این نه جای تمتّع و نظرست
جای تر سست و موضع خطرست
هوش مصنوعی: این مکان مناسب لذت‌بردن و تماشا نیست، بلکه جایی است که باعث ترس و خطر می‌شود.
کردگار تو مر ترا نگران
تو به شهوت متابع دگران
هوش مصنوعی: خداوند تو را نگران تو می‌بیند، زیرا تو از شهوات دیگران پیروی می‌کنی.
مرد را شرم به به هر کاری
نیست چون شرم مر ترا یاری
هوش مصنوعی: مردان در انجام هر کاری شرم ندارند، زیرا شرم می‌تواند از یاری و کمک به تو جلوگیری کند.
شرم دار از خدای خالق بار
وانگه از خلق هیچ باک مدار
هوش مصنوعی: از خداوند خالق شرم داشته باش و از مخلوقات هیچ ترسی به دل راه مده.
هرکه از کردگار ترسنده‌ست
خلق عالم ازو هراسنده‌ست
هوش مصنوعی: هر کس که از پروردگار بترسد، مخلوقات جهان نیز از او می‌ترسند.
روز بار ای تن ار تو خواهی بار
شرم دار از حرام دست بدار
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی در این زندگی سعادتمند باشی و روز خود را خوب سپری کنی، از کارهای نادرست و حرام پرهیز کن و شرمنده نباش.
دوزخی در شکم که این آزست
سگی اندر جگر که این رازست
هوش مصنوعی: شخصی در درون خود دچار عذاب و ناراحتی است و در دلش رازهایی نهفته دارد که گویی مانند سگی درون او منتظر فرصت است تا بیرون بیاید.
در خرابی نشسته کین چینست
رسم گبران گرفته کین دینست
هوش مصنوعی: در ویرانی و خرابی زندگی می‌کنیم و این نشان‌دهنده‌ی سنت‌ها و عادات باطل است. باورهای ما به نوعی از دین و ایمان دور افتاده است.
اژدهایی گرفته اندر بر
چیست این ملک و جاه و عزّ و ظفر
هوش مصنوعی: در این دنیا چه اتفاقی افتاده که این قدرت و عظمت و پیروزی به دست آمده است؟
داده کوران مست را زوبین
چیست این جاه علم و قوّت دین
هوش مصنوعی: در اینجا سوال می‌شود که این چه نوع دانایی و قدرتی است که به افرادی ناآگاه و مست داده شده است. نشان می‌دهد که گاهی اوقات جایگاه علم و دین مورد سوءاستفاده قرار می‌گیرد یا به دست کسانی می‌افتد که شایسته آن نیستند.
از برون پاک وز درون ناپاک
کیست این هست صوفئی چالاک
هوش مصنوعی: کیست که ظاهری پاک و باطنی ناپاک دارد، این شخص که به ظاهری صوفی و عارف جلوه می‌کند، چه نسبتی با حقیقت و صفا دارد؟
گربه بیرون سگ از درون جوال
چیست این کار کرد و کسب حلال
هوش مصنوعی: گربه‌ای که بیرون از خانه است و سگی که درون کیسه‌ای است، چه چیز باعث شده که این کار را انجام دهد و به چه شکل تلاش می‌کند که حلال کسب کند؟
با سگ و دیو کرده انبازی
چیست این لشکری و آن غازی
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به همکاری و هم‌پیمانی میان موجودات ناپسند و خطرناک اشاره دارد. به نوعی بیان می‌کند که در شرایطی، لشکر و نیروهای خوب و بد با هم به فعالیت می‌پردازند و این انسجام بین آن‌ها چه معنایی می‌تواند داشته باشد. در واقع، این همکاری نشان‌دهنده وجود تضاد و ناهم‌سازی در میان نیروها است.
داده در دست دزد شمع و چراغ
چیست این شمع شرع نور دماغ
هوش مصنوعی: در اینجا، شاعر به مقایسه‌ای بین نور و روشنایی اشاره می‌کند. او از دزد به عنوان نماد کسی که چیزهای ارزشمند را می‌دزدد، نام می‌برد و در همین حال از شمع و چراغ سخن می‌گوید. شمع و چراغ به عنوان دو منبع روشنایی عمل کرده و می‌توانند نمادی از علم و دانش باشند. بنابراین، در این بیت، روشنایی در قالب قوانین و اصول شرع که عقل و درک را روشن می‌کند، به تصویر کشیده شده‌ است. به عبارتی دیگر، در چنین وضعیتی، ارزش و اهمیت نور و روشنی درونی و اصول اخلاقی و دینی نسبت به شرایط بیرونی و دزدی مورد تأکید قرار می‌گیرد.
چون برافگنده‌ای بر آب سپر
می نداری بسان مست خبر
هوش مصنوعی: وقتی که تو سدی را بر روی آب برپا کرده‌ای، نیازی به نگهداری از آن به شکل یک آدم مست نیستی.
زورقی بر نقاب در جیحون
کیست این دخت زادهٔ قارون
هوش مصنوعی: کشتی کوچک و زیبایی را در نزدیکی جیحون می‌بینم که به سوار آن نگاه می‌کنم. این دختر، دختر قارون است و به زیبایی او اشاره دارد.
جامه‌ای هفت رنگ چون طاووس
کیست این مرد لقمه و سالوس
هوش مصنوعی: مردی که لباس هفت رنگی مانند طاووس به تن دارد، چه کسی است و چرا به خاطر طمع و فریبندگی‌اش در این حال به نظر می‌رسد؟
نعره برداشته چو کبک از کوه
کیست این هست عارفی بشکوه
هوش مصنوعی: کیست این عارف بزرگ که همچون کبکی فریادش از کوه به گوش می‌رسد؟
به لگد بام خانه کرده خراب
کیست این مدّعی بی‌خور و خواب
هوش مصنوعی: این جمله به نحوه‌ای اشاره دارد به کسی که ادعایی بزرگ دارد ولی در واقع هیچ چیز ندارد و حتی به وضوح در حال نابودی است. او مانند کسی است که با لگد به سقف خانه‌اش آسیب می‌زند، و در نهایت، زندگی‌اش به هم ریخته و بی‌چیز است. خرقه‌اش می‌گوید که او نه خوراکی دارد و نه خواب آرامی.
پای در خود زده چو مردم مست
چیست این دست موزهٔ دل پست
هوش مصنوعی: شخصی که به خود مشغول شده و مانند فردی مست به نظر می‌رسد، در واقع چه چیزی است که به دستش می‌سازد که ناشی از احساسات پایین و ناچیز اوست؟
خویشتن را لقب نهاده مسیح
وز دمش صد هزار سینه جریح
هوش مصنوعی: او خود را به عنوان مسیح معرفی کرده و از نفس او صد هزار دل زنده شده است.
بر خود افسوس کرده چون دجّال
که به هنگام خرقه و گه حال
هوش مصنوعی: شخصی به علت نداشتن آمادگی کافی و به خاطر وضعیت سختی که در آن قرار دارد، از وضعیت خود ناراحت و پشیمان است، مانند دجّالی که در زمان دشواری و ضعف خود احساس ناامیدی می‌کند.
این همه خشم و جنگ و ظلم و شرور
دد و دیواند در نقاب غرور
هوش مصنوعی: در دنیای ما، از شدت خشم و جنگ و ظلم و افعال بدی که مثل جانوران و دیوان به نظر می‌رسند، همه چیز زیر لفافه‌ای از خودخواهی و غرور پنهان شده است.
به سرای بقا از این کشتی
مار و گزدم مبر بدین زشتی
هوش مصنوعی: از این کشتی در این دنیای پر آسیب و مشکلات، به سرای جاودانگی نرو. اینجا پر از زشتی و بدی است، پس نگذار ناچاری و سختی‌ها تو را بکشاند.
این همه بد فعال و بی‌دینند
چه توان کرد مردمان اینند
هوش مصنوعی: این‌همه افرادی که بدکار و بی‌ایمان هستند، چه می‌توان کرد وقتی که مردم این‌گونه‌اند.
عمر خود رای خلق را بیند
خلق بی‌رای خلق نگزیند
هوش مصنوعی: انسان در طول عمرش، باید به نظر و اراده دیگران توجه کند، زیرا بدون در نظر گرفتن این نظرات و اندیشه‌ها، نمی‌تواند به نتیجه درستی دست یابد.
یا به عزلت به خوشدلی تن زن
یا بدینها بساز و جان می‌کن
هوش مصنوعی: یا در تنهایی با دل شاد زندگی کن، یا باید به این وضعیت عادت کنی و جانت را به دست سرنوشت بسپاری.
عزّ طلب کردنم ز همّت و خوست
که نیم همچو سفله خواری دوست
هوش مصنوعی: من به خاطر عزم و اراده‌ام، طلب عزت می‌کنم، زیرا که نخواهم بود مانند پست‌فطرتان و خواران.