گنجور

بخش ۴۸ - حکایت روح‌اللّٰه علیه‌السّلام و ترک دنیا و مکالمهٔ او با ابلیس

در اثر خوانده‌ام که روح‌اللّٰه
شد به صحرا برون شبی ناگاه
ساعتی چون برفت خواب گرفت
به سوی خوابگه شتاب گرفت
سنگی افگنده دید بالش ساخت
خواب را جفت گشت و بیش نتاخت
ساعتی خفت و زود شد بیدار
دید ابلیس را در آن هنجار
گفت ای رانده ای سگ ملعون
به چه کار آمدی برم به فسون
جایگاهی که عصمت عیسی است
مر ترا کی در آن مکان مأوی است
گفت بر من تو زحمت آوردی
در سرایم تصرّفی کردی
با من آخر تکلّف از چه کنی
در سرایم تصرّف از چه کنی
ملک دنیا همه سرای منست
جای تو نیست ملک و جای منست
ملک من به غصب چون گیری
تو به عصمت مرا زبون‌گیری
گفت بر تو چه زحمت آوردم
قصد ملکت بگو که کی کردم
گفت کین سنگ را که بالش تست
نه ز دنیاست چون گرفتی سست
عیسی آن سنگ را سبک انداخت
شخص ابلیس زان سبب بگداخت
گفت خود رستی و مرا راندی
هر دوان را ز بند برهاندی
با تو زین پس مرا نباشد کار
ملکت من تو رَو به من بگذار
تا چنین طالبی تو دنیی را
کی توانی بدید عقبی را
رَو ز دنیا طمع ببر یکسر
گهر و زرّ او تو خاک شمر
خاک بر سر هر آنکه دنیا خواست
مرد دنیاپرست باد هواست
هست بسیار خوار همچون گاو
معده چون آسیا گلو چون ناو
گردد از رای ناصواب و سخیف
خیره بسیار خوار گرد کنیف
نه فلک را فروختی به دو نان
لقمه ده سیر کم مزن بر خوان
تا ترا روزگار چون گوید
لقمه در معده‌ات برآشوبد
روزگار تو از پی پنداشت
شادی شام برد و اندُه چاشت
زان همی رایگان بمیری تو
کز پی لقمه در زحیری تو
هرکه چون عیسی از شره بجهد
از غم باد و بود خود برهد
هم‌نشین زمرهٔ ملک بیند
بام خود پنجمین فلک بیند
اندرین حال پند من بپذیر
تاج و تخت عدو ز ره برگیر
عدوی تست دنیی ملعون
عقل خود را ز دام کن بیرون
با که گویم که غافلند از کار
این شیاطین به فعل و مردم سار
چند گویم که نیست یاری نیک
در تو مسموع نیست قول ولیک

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: محمودرضا رجایی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در اثر خوانده‌ام که روح‌اللّٰه
شد به صحرا برون شبی ناگاه
هوش مصنوعی: شنیده‌ام که روح‌الله شبانه ناگهان به بیابان رفت.
ساعتی چون برفت خواب گرفت
به سوی خوابگه شتاب گرفت
هوش مصنوعی: در یک لحظه که خواب از او رفت، به سمت مکان خواب خود شتابان رفت.
سنگی افگنده دید بالش ساخت
خواب را جفت گشت و بیش نتاخت
هوش مصنوعی: یک سنگی را دید که بر سرش افکنده شده، و به همین دلیل خوابش را که با کسی هم‌خواب بود، در هم شکست و به شدت بیشتر ادامه پیدا کرد.
ساعتی خفت و زود شد بیدار
دید ابلیس را در آن هنجار
هوش مصنوعی: مدتی خوابیده بود و ناگهان بیدار شد و در آن حال، ابلیس را دید.
گفت ای رانده ای سگ ملعون
به چه کار آمدی برم به فسون
هوش مصنوعی: کسی که طرد شده و در موقعیتی ناگوار قرار دارد، از او می‌پرسند به چه دلیل و با چه زبانی آمده‌ای.
جایگاهی که عصمت عیسی است
مر ترا کی در آن مکان مأوی است
هوش مصنوعی: مکانی که عیسی (ع) در آن پاک و معصوم است، آیا تو نیز در آنجا جایی داشته‌ای؟
گفت بر من تو زحمت آوردی
در سرایم تصرّفی کردی
هوش مصنوعی: تو با زحمت و کار خود، در زندگی‌ام تأثیر گذاشتی و به نوعی در دنیا و زندگی من دخل و تصرف کردی.
با من آخر تکلّف از چه کنی
در سرایم تصرّف از چه کنی
هوش مصنوعی: با من چه نیازی به تظاهر داری؟ چرا در زندگی‌ام دخالت می‌کنی؟
ملک دنیا همه سرای منست
جای تو نیست ملک و جای منست
هوش مصنوعی: دنیا برای من مانند خانه‌ای است و در آن جایی برای تو وجود ندارد. تنها ملک و سرای من است.
ملک من به غصب چون گیری
تو به عصمت مرا زبون‌گیری
هوش مصنوعی: اگر تو با دیانت و پاکدامنی سلطنت مرا تصاحب کنی، من به زیر سلطه‌ات خواهم رفت.
گفت بر تو چه زحمت آوردم
قصد ملکت بگو که کی کردم
هوش مصنوعی: گفتی که چه زحمت برای تو ایجاد کردم، بگو که چه زمانی به فکر تصاحب ملک بودم.
گفت کین سنگ را که بالش تست
نه ز دنیاست چون گرفتی سست
هوش مصنوعی: این سنگ، بالشی برای توست، اما آنچه که به نظر می‌رسد، تنها یک چیز دنیایی است و وقتی که آن را در دست گرفتی، متوجه ضعف و بی‌ثباتی‌اش می‌شوی.
عیسی آن سنگ را سبک انداخت
شخص ابلیس زان سبب بگداخت
هوش مصنوعی: عیسی بر آن سنگ فشاری نیاورد و ابلیس به همین دلیل از ناراحتی و عذاب رنج برد.
گفت خود رستی و مرا راندی
هر دوان را ز بند برهاندی
هوش مصنوعی: تو گفتی که خود را از بند رها کردی و مرا از خود راندی، در حالی که هر دو را از زنجیرهای درونی آزاد کردی.
با تو زین پس مرا نباشد کار
ملکت من تو رَو به من بگذار
هوش مصنوعی: از این پس با تو هیچ کاری برای من نیست، تو برو و مسئولیت من را بر عهده بگیر.
تا چنین طالبی تو دنیی را
کی توانی بدید عقبی را
هوش مصنوعی: تا وقتی که تو این‌قدر به دنیا وابسته‌ای، چطور می‌توانی به فکر آخرت باشی؟
رَو ز دنیا طمع ببر یکسر
گهر و زرّ او تو خاک شمر
هوش مصنوعی: از دنیا هیچ طمعی نداشته باش، زیرا تمام زیبایی‌ها و ثروت‌های آن را همچون خاک بی‌ارزش بدان.
خاک بر سر هر آنکه دنیا خواست
مرد دنیاپرست باد هواست
هوش مصنوعی: هر کس که به دنبال دنیا و مال و ثروت باشد، در واقع سرش بی‌ارزش است و زندگی‌اش مثل باد بی‌هویت و ناپایدار است.
هست بسیار خوار همچون گاو
معده چون آسیا گلو چون ناو
هوش مصنوعی: شخصی که بی‌ارزش و بی‌احساس باشد، مانند گاوی است که فقط برای خوراکش می‌جود و مانند آسیاب درونش تنها کارش بلعیدن است، گویی فقط وسیله‌ای بی‌جیره و مواجب است.
گردد از رای ناصواب و سخیف
خیره بسیار خوار گرد کنیف
هوش مصنوعی: با نظر نادرست و سخنان بی‌پایه، انسان به شدت خوار و حقیر می‌شود.
نه فلک را فروختی به دو نان
لقمه ده سیر کم مزن بر خوان
هوش مصنوعی: نه برای زندگی‌ات آرزوهای بزرگی را رها کردی که به خاطر نان و زندگی معمولی، به خودت کم‌ارزشی نده. تجملات و راحتی‌ها را برای لقمه‌ای کوچک و کم‌ارزش فدای نکن.
تا ترا روزگار چون گوید
لقمه در معده‌ات برآشوبد
هوش مصنوعی: تا زمانی که دنیا به تو چیزی بگوید، حواست را جمع کن که ممکن است برایت دردسرساز شود.
روزگار تو از پی پنداشت
شادی شام برد و اندُه چاشت
هوش مصنوعی: زندگی تو بر اساس اندیشه‌های خودت شکل می‌گیرد؛ پس شادابی و خوشحالی در آینده به دست خودت است، در حالی که غم و اندوه را هم خودت به سرنوشت خود می‌آوری.
زان همی رایگان بمیری تو
کز پی لقمه در زحیری تو
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که تو به خاطر یک لقمه نان در فشار و سختی زندگی می‌مردی، در حالی که آنچه از خودت می‌گذاری، رایگان و بدون هیچ ارزش واقعی است. یعنی زندگی را به خاطر چیزهای کوچک و بی‌اهمیت هدر می‌دهی.
هرکه چون عیسی از شره بجهد
از غم باد و بود خود برهد
هوش مصنوعی: هرکس مانند عیسی از گناهان و مشکلات فرار کند و از غم‌ها و رنج‌های زندگی آزاد شود، به زندگی بهتر و خوش‌تر دست خواهد یافت.
هم‌نشین زمرهٔ ملک بیند
بام خود پنجمین فلک بیند
هوش مصنوعی: کسی که با فرشتگان و نیکان نشست و برخاست دارد، به جایگاه والای خود در آسمان پنجم پی می‌برد.
اندرین حال پند من بپذیر
تاج و تخت عدو ز ره برگیر
هوش مصنوعی: در این وضعیت، نصیحت من را بپذیر: با برطرف کردن موانع، از دست دشمنان خود عبور کن و به سمت هدف های بالاتر برو.
عدوی تست دنیی ملعون
عقل خود را ز دام کن بیرون
هوش مصنوعی: دشمن تو در این دنیا، عقل توست؛ عقل خود را از چنگال آن آزاد کن.
با که گویم که غافلند از کار
این شیاطین به فعل و مردم سار
هوش مصنوعی: به چه کسی بگویم که مردم از فعالیت‌های این شیاطین بی‌خبرند و در حال زندگی خود غرق‌اند؟
چند گویم که نیست یاری نیک
در تو مسموع نیست قول ولیک
هوش مصنوعی: هرچقدر هم که بگویم کسی در تو وجود ندارد که یاری کند، سخن من به گوش تو نمی‌رسد.