گنجور

بخش ۴۴ - حکایت در شجاعت و غیرت

از زره بود پشتِ حیدر فرد
کرد خصمش سؤال گفتا مرد
تا بُوَد روی به زره باشد
چون دهد پشت کشته به باشد
آب باشد نه مرد چون پولاد
کو زره‌پوش گردد از هر باد
مرد مردانه همچو کُه باشد
که ازو بادها ستُه باشد
تا تفِ دل ز کینه نفروزد
کی تن از دل شجاعت آموزد

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: محمودرضا رجایی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از زره بود پشتِ حیدر فرد
کرد خصمش سؤال گفتا مرد
وقتی دشمن دید که حیدر پشتش را با زره نپوشانده، پرسید چرا در پشتت زره نداری؟ حیدر در جواب گفت:
تا بُوَد روی به زره باشد
چون دهد پشت کشته به باشد
جنگجو تا وقتی روی به جنگ دارد، زره برایش مفید است، اما اگر پشت به جنگ کرد و فرار کرد، بهتر که بمیرد. پس زره در پشت سر لازم نیست. تا فکر فرار هم به سر جنگجو نزند
آب باشد نه مرد چون پولاد
کو زره‌پوش گردد از هر باد
آن که با وزیدن هر بادی فورا زره می‌پوشد، آب است. نه مردی که مثل آهن قوی است. اشاره دارد به زمانی که وزیدن باد روی سطح آب امواجی کوچک شبیه به زره درست می‌کند.
مرد مردانه همچو کُه باشد
که ازو بادها ستُه باشد
هوش مصنوعی: مردی که با شجاعت و قدرت باشد، مانند کوهی است که بادها نتوانند آن را تکان دهند.
تا تفِ دل ز کینه نفروزد
کی تن از دل شجاعت آموزد
هوش مصنوعی: تا زمانی که دل از کینه پاک نشود، تن نمی‌تواند از دل شجاعت بگیرد و قوی شود.