گنجور

بخش ۳ - جوابها که با نفس کلّی گوید

گفت من دست گرد لاهوتم
قائد و رهنمای ناسوتم
در جهانی که بخت جای منست
این جهان جمله زیر پای منست
اوّل خلق در جهان ماییم
نه همه جای چهره بنماییم
برِ نااهل و سفله کم گردیم
در جبلّت ز خلقها فردیم
نظر حق به ماست از همه خلق
خلقت ما جداست از همه خلق
تربتم گوهرست کانها را
موضعم مرجعست جانها را
من ز اقلیمی آمدم ایدر
چون قلم کرده پای تارک سر
آن زمین کاندر آن مبارک جاست
همچو خورشید آسمان شماست
سنگ او گوهرست و خاکش زر
بحر او انگبین و کُه عنبر
قصرهایی درو بلند و شگرف
پاک چون آتش و سپید چو برف
بامشان چون فلک مسیح پذیر
بومشان همچو نقطه قارون گیر
وآن گروهی که اندرین جایند
گوهرین سر زُمردین پایند
پل جیحونشان سرِ ظالم
وحش‌گه پایه‌شان دل عالم
سر بسان سران سرافرازان
قد چو اومید ابلهان یازان
همه مستغرق جمال قدم
فارغ از نقش عالم و آدم
گاوشان از برای دفع الم
نیزه‌بازی کند چو شیر علَم
کشورش روز و شب فزاینده
او و هرچ اندروست پاینده
همه از روی بی‌غمی جاوید
بی‌خبر همچو سایه و خورشید
اندران باغ هریکی زیشان
از برای قبول درویشان
صاحب صدره سدرهٔ ازلیست
مونس فاطمه جمال علی است
چه صفت گویم آن گُره را من
همه اندر یقین جان بی‌ظن
عندلیبان روضهٔ انسند
ساکنان حظیرهٔ قدسند
عالمی سر به سر بدیع‌الحال
نقش او رهنمای خیرالفال
بینی آن روضه را اگر خواهی
کنی از جان و دیده همراهی
بی‌عقوبت زمینش از ذل و غم
بی‌عفونت هوایش از تف و نم
من زمینش ز کوه و از گو دور
هم هواش از حوادث الجو دور
سنگ ریز و گیاش عالم و حی
حشرات زمینش خسرو و کی
هرچه در صحن او مکان دارد
تا به سنگ و کلوخ جان دارد
من ز درگاه خازن ملکوت
حجّتم در خزینهٔ ناسوت
گفتم آخر کجاست آن کشور
گفت کز کی و از کجا برتر
جای کی گویمش که شهر خدای
جای جانست و جان ندارد جای
این چنین نکته‌ها چو گفت مرا
خرد اندر بصر بخفت مرا
زانکه اندر جمال آن زیبا
مانده بودم چو نقش بر دیبا
اجل از دست آن لبِ خندان
سرِ انگشت مانده در دندان
چشم کز صورتش ندارد برخ
دیده زو برکشد دو کرگس چرخ
مرکبی کو به زیر ران دارد
آخر از راه کهکشان دارد
جان ما واله از جلالت او
مدرک کس نگشته حالت او
عشق در کوی غیب حالت او
صدق در راه دین مقالت او
هیچ بیهوده را بدو ره نیست
زانکه در خلقها چنو شه نیست
در و درگاه او چو مرئی نیست
مرو آنجا به جای خویش بایست
پیش درگاه او ز اهل هوس
مُل سوارست و گُل پیاده و بس
او امیریست کاندرین بنیاد
از پی عزّ شرع و دادن داد
بر درش لشکر هوس نبود
وز سوار و پیاده کس نبود
روح را کرده از جواهر نور
گوش و گردن چو گوش و گردن حور
پرده‌ها باشد از هدایت او
حرف و آواز در ولایت او
روز کوری ترا به خود پذرفت
کت در این لافگاه غرجه گرفت
تا نُبی و نَبی ز چون تو سقط
این درآمد به صورت آن در خط
جهل تو بهر قال و قیلی را
دحیه کردست جبرئیلی را
گرد این پیر گرد تا از چاه
پایت آرد ز چاه بر سرِ گاه
طفل کو بر گرد کسی گردد
تخم کو پرورد بسی گردد
زانکه از قوّت قوایم او
بهر جاوید نفس سایم او
کس چنود کم شنود در سلفوت
برزگر در مزارع ملکوت
جان من بهر این حدیث چو نوش
چشم بنهاده بر دریچهٔ گوش
نشدم سیر از آن سخن‌دان زیر
تشنه ز آب نمک نگردد سیر
جان ز دیدار دوست پروردن
هست چون شهد و گلشکر خوردن
معده از علم زان نگردد پست
که طعام و شره بود هم دست
گفتمش با تو روزگار خوش است
با تو خواهم که با تو کار خوش است
بی‌چنو پیر در جوانی خویش
که خورد بر ز زندگانی خویش

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: محمودرضا رجایی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گفت من دست گرد لاهوتم
قائد و رهنمای ناسوتم
هوش مصنوعی: او گفت که من مانند دست گرداننده و راهنمای مردم هستم.
در جهانی که بخت جای منست
این جهان جمله زیر پای منست
هوش مصنوعی: در جهانی که شانس و اقبال در اختیار من است، همه چیز در دنیا در دست من و تحت کنترل من قرار دارد.
اوّل خلق در جهان ماییم
نه همه جای چهره بنماییم
هوش مصنوعی: ما در آغاز آفرینش مهم‌ترین و اولین هستیم، اما در هر جایی از خودمان را ظاهر نمی‌کنیم.
برِ نااهل و سفله کم گردیم
در جبلّت ز خلقها فردیم
هوش مصنوعی: ما در برخورد با افراد نالایق و بی‌فایده، کمتر به خودمان زحمت می‌دهیم، چرا که در ذات خود از دیگران متمایز هستیم.
نظر حق به ماست از همه خلق
خلقت ما جداست از همه خلق
هوش مصنوعی: نظر حق بر ماست و ما از دیگر موجودات و مخلوقات جدا هستیم.
تربتم گوهرست کانها را
موضعم مرجعست جانها را
هوش مصنوعی: جایگاه من محلی است که جان‌ها به آنجا می‌آیند و خاک من ارزش بالایی دارد.
من ز اقلیمی آمدم ایدر
چون قلم کرده پای تارک سر
هوش مصنوعی: من از سرزمینی دور به اینجا آمده‌ام، همان‌طور که قلم بر روی سر انسان قرار می‌گیرد.
آن زمین کاندر آن مبارک جاست
همچو خورشید آسمان شماست
هوش مصنوعی: این زمین که در آن مکان مبارک قرار دارد، مانند خورشید در آسمان شما می‌درخشد.
سنگ او گوهرست و خاکش زر
بحر او انگبین و کُه عنبر
هوش مصنوعی: سنگ او ارزشمند است و خاکش طلاست، دریاهای او عسل و کوه‌هایش عنبر هستند.
قصرهایی درو بلند و شگرف
پاک چون آتش و سپید چو برف
هوش مصنوعی: کاخ‌هایی بلند و باشکوه که پاکیزه‌اند مانند آتش و سفید مانند برف.
بامشان چون فلک مسیح پذیر
بومشان همچو نقطه قارون گیر
هوش مصنوعی: دارای بام‌هایی بلند و زیبا هستند، مانند آسمان و مسیح، و سرزمین‌شان چنان کوچک و بی‌اهمیت به نظر می‌رسد که به نقطه‌ای از زمین شبیه است.
وآن گروهی که اندرین جایند
گوهرین سر زُمردین پایند
هوش مصنوعی: افرادی که در این مکان قرار دارند، مانند گوهرهایی درخشان و باارزش هستند که بر روی سنگ زمرّد جای دارند.
پل جیحونشان سرِ ظالم
وحش‌گه پایه‌شان دل عالم
هوش مصنوعی: جیحون، که اشاره به رودخانه‌ای مهم دارد، به مانند پلی است که زیر ساخت و پایه‌های قدرت ظالمانه‌ای است که بر دل‌های مردم سایه انداخته و آنها را در وحشت و ترس نگه می‌دارد. این تصویر نشانگر تأثیر منفی ظلم بر جامعه و نگرانی عمیق افراد از این وضعیت است.
سر بسان سران سرافرازان
قد چو اومید ابلهان یازان
هوش مصنوعی: سر مانند سران بزرگ و سرفراز است، اما قد او همچون امید بیهوده یک فرد نادان می‌ماند.
همه مستغرق جمال قدم
فارغ از نقش عالم و آدم
هوش مصنوعی: همه در زیبایی قدم غرق شده‌اند و از شکل و شمایل جهان و انسان بی‌خبرند.
گاوشان از برای دفع الم
نیزه‌بازی کند چو شیر علَم
هوش مصنوعی: گاوهایشان برای مقابله با مشکل، همانند شیرانی که پرچم را به دوش دارند، با قدرت و شجاعت عمل می‌کنند.
کشورش روز و شب فزاینده
او و هرچ اندروست پاینده
هوش مصنوعی: کشور او به طور مداوم در حال پیشرفت و استحکام است و هر چیزی که در آن وجود دارد، پایدار و ماندگار است.
همه از روی بی‌غمی جاوید
بی‌خبر همچو سایه و خورشید
هوش مصنوعی: همه، به‌طور بی‌خبر و بدون نگرانی، مانند سایه و خورشید در حال حرکت هستند.
اندران باغ هریکی زیشان
از برای قبول درویشان
هوش مصنوعی: در آن باغ، هرکسی به نحوی برای استقبال از درویشان آماده است.
صاحب صدره سدرهٔ ازلیست
مونس فاطمه جمال علی است
هوش مصنوعی: صاحب سدرهٔ ازلی همان کسی است که با فاطمه همراه است و زیبایی او به علی تعلق دارد.
چه صفت گویم آن گُره را من
همه اندر یقین جان بی‌ظن
هوش مصنوعی: چه ویژگی‌ای از آن گره بگویم، وقتی که تمام وجودم پر از یقین و بی‌تردید است؟
عندلیبان روضهٔ انسند
ساکنان حظیرهٔ قدسند
هوش مصنوعی: پرندگانی که در باغ شادی زندگی می‌کنند، ساکنان دنیای پاک و مقدس‌اند.
عالمی سر به سر بدیع‌الحال
نقش او رهنمای خیرالفال
هوش مصنوعی: یک عالم که تمام حال و احوالش نو و تازه است، با ویژگی‌های خاص خود، در راهنمایی برای خیر و نیکی بسیار تواناست.
بینی آن روضه را اگر خواهی
کنی از جان و دیده همراهی
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی زیبایی آن باغ را ببینی، باید با تمام وجود و نگاهت به آن جا بروی.
بی‌عقوبت زمینش از ذل و غم
بی‌عفونت هوایش از تف و نم
هوش مصنوعی: زمینش از ذلت و غم بی‌عقوبت است و هوایش بدون آلودگی و نامطبوعی.
من زمینش ز کوه و از گو دور
هم هواش از حوادث الجو دور
هوش مصنوعی: من از کوه جایی را به عنوان زمین خود انتخاب کرده‌ام و همچنین از اتفاقات ناگوار و مشکلات فاصله گرفته‌ام.
سنگ ریز و گیاش عالم و حی
حشرات زمینش خسرو و کی
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و ظرافت دنیای زندگی اشاره دارد و می‌گوید که حتی کوچک‌ترین موجودات و گیاهان نیز در ساختار زندگی و جهان نقش مهمی دارند. در واقع، حیات و تداوم زندگی در این اقلام ساده و بی‌ادعا نهفته است. حکایت از اهمیت همه موجودات در طبیعت و توازن آن دارد.
هرچه در صحن او مکان دارد
تا به سنگ و کلوخ جان دارد
هوش مصنوعی: هر چیزی که در حرم او وجود دارد، حتی اگر فقط سنگ و کلوخ باشد، جان دارد و ارزشمند است.
من ز درگاه خازن ملکوت
حجّتم در خزینهٔ ناسوت
هوش مصنوعی: من از درگاه نگهبان آسمانی به سوی خزانه دنیوی خود آمده‌ام.
گفتم آخر کجاست آن کشور
گفت کز کی و از کجا برتر
هوش مصنوعی: گفتم آن سرزمین کجاست؟ او گفت که این مسئله به زمان و مکان خاصی بستگی ندارد؛ همواره برتر از هر جا و هر زمان است.
جای کی گویمش که شهر خدای
جای جانست و جان ندارد جای
هوش مصنوعی: می‌توان گفت که نمی‌توانم جایی را به او نشان دهم که آنجا محل زندگی خداوند است؛ چرا که این مکان برای روح انسان بسیار مهم و حیاتی است و در عین حال بی‌روح و بی‌احساس است.
این چنین نکته‌ها چو گفت مرا
خرد اندر بصر بخفت مرا
هوش مصنوعی: وقتی که خرد و اندیشه‌ام نکته‌های عمیق و ظریف را به من یادآوری کرد، چشمانم به خواب رفت و بیدار نشدم.
زانکه اندر جمال آن زیبا
مانده بودم چو نقش بر دیبا
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی آن معشوق، همچنان مجذوب و حیران مانده بودم، مانند نقش و نگاری بر روی پارچه زیبا.
اجل از دست آن لبِ خندان
سرِ انگشت مانده در دندان
هوش مصنوعی: مرگ از لبخند آن دختری که در حال نیشخند است و انگشتش به دندانش است، در امان نمی‌ماند.
چشم کز صورتش ندارد برخ
دیده زو برکشد دو کرگس چرخ
هوش مصنوعی: اگر چشمی که به زیبایی او نمی‌نگرد، به دلایلی همچون دلیری و قدرت دو پرنده را به پرواز درآورد، این نشان‌دهنده جذابیت و تاثیر عمیق آن زیبایی است.
مرکبی کو به زیر ران دارد
آخر از راه کهکشان دارد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که کسی که تلاش و زحمت می‌کشد و تلاش‌هایش را به خوبی مدیریت می‌کند، در نهایت به اهداف بزرگ و دوردست دست پیدا خواهد کرد. به عبارت دیگر، موفقیت و پیشرفت در زندگی نیاز به جدیت و استقامت دارد.
جان ما واله از جلالت او
مدرک کس نگشته حالت او
هوش مصنوعی: جان ما به شدت تحت تأثیر عظمت و شکوه اوست و هیچ‌کس نتوانسته است حال او را درک کند.
عشق در کوی غیب حالت او
صدق در راه دین مقالت او
هوش مصنوعی: عشق، در دنیای نامرئی، حالتی واقعی و عمیق دارد و در مسیر ایمان، سخن او بیانگر حقیقت است.
هیچ بیهوده را بدو ره نیست
زانکه در خلقها چنو شه نیست
هوش مصنوعی: هیچ چیزی بی‌هدف و بی‌فایده به او (خدا) راه ندارد، زیرا در آفرینش‌ها چنین سلطانی وجود ندارد.
در و درگاه او چو مرئی نیست
مرو آنجا به جای خویش بایست
هوش مصنوعی: وقتی که ورودی و خروجی او مشخص نیست، به آنجا نرو و در همان جایی که هستی بمان.
پیش درگاه او ز اهل هوس
مُل سوارست و گُل پیاده و بس
هوش مصنوعی: در حضور او، افرادی که به تمایلات نفسانی و هوس‌های دنیوی وابسته‌اند، مانند سواران قدرتمند هستند، در حالی که معصومیت و زیبایی، مانند گل‌هایی بی‌خبر و بدون قدرت، در مرتبه‌ای پایین‌تر قرار دارند.
او امیریست کاندرین بنیاد
از پی عزّ شرع و دادن داد
هوش مصنوعی: او یک مقام بالاست که در این اساس، به دنبال عزت دین و برقراری عدالت است.
بر درش لشکر هوس نبود
وز سوار و پیاده کس نبود
هوش مصنوعی: در برابر دروازه‌اش، هیچ ارتش و هوس و تمایلی وجود ندارد و نه سوارانی هستند و نه پیاده‌نظامی.
روح را کرده از جواهر نور
گوش و گردن چو گوش و گردن حور
هوش مصنوعی: روح انسان مانند جواهری درخشان است که به زیبایی گوش و گردن او افزوده شده است، درست مثل زیبایی گوش و گردن حوری‌ها.
پرده‌ها باشد از هدایت او
حرف و آواز در ولایت او
هوش مصنوعی: پرده‌ها به دلیل راهنمایی او ایجاد می‌شوند و سخنان و آوازها در سلطنت او وجود دارند.
روز کوری ترا به خود پذرفت
کت در این لافگاه غرجه گرفت
هوش مصنوعی: روز ناگواری به خودی خود تو را پذیرفته است که در این محفل پر سر و صدا، به تظاهر و خودنمایی مشغول هستی.
تا نُبی و نَبی ز چون تو سقط
این درآمد به صورت آن در خط
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که وقتی پیامبر یا محدثی از حقیقتی سخن می‌گوید، ممکن است به شکلی دیگر در کلام کسانی که بعد از او هستند، تجلی پیدا کند. به عبارت دیگر، آنچه که در ابتدا و به صورت خالص بیان شده، ممکن است در گذر زمان و توسط دیگران دچار تغییر و تحریف شود و به شکلی متفاوت درآید.
جهل تو بهر قال و قیلی را
دحیه کردست جبرئیلی را
هوش مصنوعی: ناخواندگی و نادانی تو به اندازه‌ای است که صرفاً برای بحث و جدل‌های بی‌پایه و اساس توجیه‌گر می‌تراشی، گویی که فرشته‌ای از آسمان برای تو دلیل می‌آورد.
گرد این پیر گرد تا از چاه
پایت آرد ز چاه بر سرِ گاه
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که پیر یا حکیم باید هرکسی را که در تنگنا یا مشکلاتی گرفتار شده، از آن وضعیت نجات دهد و او را به راه درست هدایت کند. در واقع، اشاره به این دارد که افراد با تجربه و دانا می‌توانند به کسانی که در چاه افتاده‌اند کمک کنند تا به سطح بیایند و از آن مشکلات خارج شوند.
طفل کو بر گرد کسی گردد
تخم کو پرورد بسی گردد
هوش مصنوعی: کودک به دور کسی می‌چرخد که او را در آغوش گرفته است و مثل دانه‌ی کاشته‌شده، به رشد خود ادامه می‌دهد.
زانکه از قوّت قوایم او
بهر جاوید نفس سایم او
هوش مصنوعی: زیرا از قدرت و توان من، او همیشه در حال نفس کشیدن و موجودیت دارد.
کس چنود کم شنود در سلفوت
برزگر در مزارع ملکوت
هوش مصنوعی: کسی که در دنیای خود فرو رفته و کمتر به دیگران توجه می‌کند، در حقیقت، بهره‌ای از معنویت و ارادهٔ الهی ندارد.
جان من بهر این حدیث چو نوش
چشم بنهاده بر دریچهٔ گوش
هوش مصنوعی: جان من به خاطر این داستان مثل نوشیدنی‌ای است که چشمش را بر روی دریچهٔ گوش گذاشته است.
نشدم سیر از آن سخن‌دان زیر
تشنه ز آب نمک نگردد سیر
هوش مصنوعی: هرگز از صحبت‌های آن عالم سیر نمی‌شوم، زیرا کسی که تشنه باشد، هرگز از نوشیدن آب نمک سیر نخواهد شد.
جان ز دیدار دوست پروردن
هست چون شهد و گلشکر خوردن
هوش مصنوعی: دوست را دیدن برای جان مانند خوردن شهد و قند است که برای روح شیرین و خوشایند است.
معده از علم زان نگردد پست
که طعام و شره بود هم دست
هوش مصنوعی: علم نمی‌گذارد که عقل و فهم پایین بیاید، زیرا دانش و خوراک با هم در ارتباط هستند.
گفتمش با تو روزگار خوش است
با تو خواهم که با تو کار خوش است
هوش مصنوعی: به او گفتم که زندگی در کنار تو لذت‌بخش است و می‌خواهم که همه کارهایم را با تو انجام دهم چون این کارها برایم خوشایند است.
بی‌چنو پیر در جوانی خویش
که خورد بر ز زندگانی خویش
هوش مصنوعی: در جوانی‌اش، بی‌توجه به کهنسالی و پیری، زندگی خود را به هدر داد.