بخش ۲۸ - در معنی آنکه عاقلان بیغم نباشند
معرفت را شرفت پناهِ شماست
مغفرت را علف گناه شماست
آدمی بهر بیغمی را نیست
پای در گِل جز آدمی را نیست
همه مقصود آفرینش اوست
اهل تکلیف و عقل و بینش اوست
عرش و فرش و زمان برای ویست
وین تبه خاکدان نه جای ویست
او در این خاک توده بیگانه است
زانکه با عقل یار و همخانه است
خنده و گریه آدمی داند
زانکه او رنج و بیغمی داند
شادی از اهل عقل بیگانه است
آدمی را خود اندُه از خانه است
غم در آنست کز تن آسانی
بیغمی را تو غم همی خوانی
غم تو را میخورد ز بیخطری
تو چنان کس نهای که غم نخوری
چون ترا خورد و گشت فربه غم
غم تو شد فزون و مردی کم
علف غم تویی در این عالم
چون تو رفتی علف نیابد غم
بخش ۲۷ - در حرص و شهوت و خشم گوید: بر سه نوع از ستور و دیو و ددستبخش ۲۹ - در متابعت نفس و هواناکردن گوید: ای همه ساله هم به مایهٔ دیو
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: محمودرضا رجایی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
معرفت را شرفت پناهِ شماست
مغفرت را علف گناه شماست
هوش مصنوعی: دانش و آگاهی انسان، به وسیلهی شخصیت و ارزشهای او تقویت میشود و بخشش الهی نیز به خاطر خطاها و اشتباهات اوست.
آدمی بهر بیغمی را نیست
پای در گِل جز آدمی را نیست
هوش مصنوعی: انسان برای رهایی از غم و اندوه باید تلاش کند و تنها خود اوست که میتواند به خودش کمک کند.
همه مقصود آفرینش اوست
اهل تکلیف و عقل و بینش اوست
هوش مصنوعی: تمام هدف و منظور از آفرینش، انسانها هستند که دارای وظیفه، عقل و توانایی درک و فهم هستند.
عرش و فرش و زمان برای ویست
وین تبه خاکدان نه جای ویست
هوش مصنوعی: عرش و فرش و زمان به خاطر اوست و این خاکدان جایگاه او نیست.
او در این خاک توده بیگانه است
زانکه با عقل یار و همخانه است
هوش مصنوعی: او در این سرزمین مانند دیگران نیست، زیرا همیشه با عقل و اندیشه خود کنار آمده و زندگی میکند.
خنده و گریه آدمی داند
زانکه او رنج و بیغمی داند
هوش مصنوعی: آدمی به خاطر تجربههای خود، هم لحظههای شاد را میشناسد و هم لحظههای دردناک را. او میفهمد که زندگی هم میتواند خوشی بیاورد و هم غم و رنج.
شادی از اهل عقل بیگانه است
آدمی را خود اندُه از خانه است
هوش مصنوعی: شادی برای انسانهای با عقل و درک بسیار دور از دسترس است و در واقع، خود انسان همواره درگیر غم و اندوه است.
غم در آنست کز تن آسانی
بیغمی را تو غم همی خوانی
هوش مصنوعی: غم در آن است که وقتی انسان از سختیها و رنجها دوری کند و به آرامش و خوشی برسد، هیچ چیزی جز بیغم بودن را احساس نکند. در این حالت، حتی غم را هم به زندگی خود نمیافزاید.
غم تو را میخورد ز بیخطری
تو چنان کس نهای که غم نخوری
هوش مصنوعی: غم تو را میخورد، زیرا تو آنقدر بیخیالی که هیچ کس دیگری با چنین بیخیالی غم ندارد.
چون ترا خورد و گشت فربه غم
غم تو شد فزون و مردی کم
هوش مصنوعی: وقتی که او به خوبی تغذیه شد و تقویت گردید، غم و اندوه تو بیشتر شد و از مردانگی و قدرت تو کاسته شد.
علف غم تویی در این عالم
چون تو رفتی علف نیابد غم
هوش مصنوعی: غم تو مانند علفی است که در این دنیا وجود دارد؛ وقتی تو رفتی، دیگر هیچ علفی برای غم وجود نخواهد داشت.