بخش ۲۱ - حکایت
گفت مردی ز ابلهی رازی
با یکی بدفعال غمّازی
مرد غمّاز پیش هر اوباش
راز آن مرد کرد یکسر فاش
طیره گشت ابله از چنان غمّاز
گفت با مرد کای بدِ بدساز
رازِ من فاش کردی ای نادان
همچو پرخاش پتک بر سندان
دل من کرد قصد پاداشن
افگنم در سرای تو شیون
نوحه دانم یکی به شست درم
وآنِ هفتاد نیز دانم هم
ضایع این رنج را بنگذارم
حق سعیت بوجه بگزارم
بیسبب مر مرا بیازردی
آنچه ناکردنی بُوَد کردی
به مکافات آن شوم مشغول
تا که از سر برون کنی تو فضول
رفت ناگه برو و زخمی زد
مرد غمّاز گشت کارش بد
مرد غمّاز کشته شد ناگاه
کار ابله ز خشم گشت تباه
پادشه مر ورا سبک بگرفت
عوض وی بکشت اینت شگفت
بیسبب خیره کشته گشت دو مرد
زانکه ناکردنی به جهل بکرد
بخش ۲۰ - حکایة و مثل: گفت بهلول را یکی داهیبخش ۲۲ - التمثّل فی اکل الرّبا، اَکل الرّبا کمَن یأکل ناراللظی: گفت روزی به جعفرِ صادق
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: محمودرضا رجایی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گفت مردی ز ابلهی رازی
با یکی بدفعال غمّازی
هوش مصنوعی: مردی به خاطر نادانیاش رازی را با کسی که بدخواه و حسود است، در میان گذاشت.
مرد غمّاز پیش هر اوباش
راز آن مرد کرد یکسر فاش
هوش مصنوعی: مردی که عیبجو و حسود است، تمام رازهای آن فرد را بهطور کامل نزد هر بیهویتی افشا کرد.
طیره گشت ابله از چنان غمّاز
گفت با مرد کای بدِ بدساز
هوش مصنوعی: آدم ساده و نادانی به خاطر کسی که به او عیبجویی کرده، ناراحت و خشمگین شد و به مردی گفت: «تو که بدترین انسانها هستی!»
رازِ من فاش کردی ای نادان
همچو پرخاش پتک بر سندان
هوش مصنوعی: ای نادان، تو راز من را فاش کردی، همچون صدای پرخاش که از برخورد پتک به سندان به گوش میرسد.
دل من کرد قصد پاداشن
افگنم در سرای تو شیون
هوش مصنوعی: دل من میخواهد برایت شکوایهای کنم و در خانهات فریاد بزنم.
نوحه دانم یکی به شست درم
وآنِ هفتاد نیز دانم هم
هوش مصنوعی: من میدانم که غمی دارم و آن غم چنان است که به اندازه هفتاد غم میباشد.
ضایع این رنج را بنگذارم
حق سعیت بوجه بگزارم
هوش مصنوعی: من این زحمت را بیثمر نخواهم گذاشت و حق تلاش خود را به جا خواهم آورد.
بیسبب مر مرا بیازردی
آنچه ناکردنی بُوَد کردی
هوش مصنوعی: بدون هیچ دلیلی مرا آزردی و کاری را که نباید انجام میدادی، انجام دادی.
به مکافات آن شوم مشغول
تا که از سر برون کنی تو فضول
هوش مصنوعی: من تا زمانی که تو مداخلهگریهایت را کنار نگذاری، مشغول عواقب کارهایم خواهم بود.
رفت ناگه برو و زخمی زد
مرد غمّاز گشت کارش بد
هوش مصنوعی: ناگهان کسی رفت و زخم عمیقی به مردی وارد کرد که او را در غم و اندوه فرو برد، و زندگیاش به شدت تحت تأثیر منفی قرار گرفت.
مرد غمّاز کشته شد ناگاه
کار ابله ز خشم گشت تباه
هوش مصنوعی: مردی که به غیبت مردم میپرداخت، ناگهان کشته شد و کار فرد احمق به خاطر خشمش خراب شد.
پادشه مر ورا سبک بگرفت
عوض وی بکشت اینت شگفت
هوش مصنوعی: پادشاه خشمگین شد و او را به خفت و خواری گرفت، و به جای جبران خطایش، او را کشت که این امر بسیار عجیب و شگفتانگیز است.
بیسبب خیره کشته گشت دو مرد
زانکه ناکردنی به جهل بکرد
هوش مصنوعی: دو مرد بدون دلیل کشته شدند، زیرا به خاطر نادانی کاری انجام دادند که نباید انجام میدادند.