بخش ۷ - حکایة فیالعجز والسکوت
شبلی از پیر روزگار جُنید
کرد نیکو سؤالی از پی صید
گفت پیرا نهادِ جمله علوم
مر مرا کن درین زمان معلوم
تا بدانم که راه عقبی چیست
مرد این راه زین خلایق کیست
گفت برگیر خواجه زود قلم
تا بگویم ترا ز سرّ قدم
شبلی اندر زمان قلم برداشت
وانچه او گفت یک به یک بنگاشت
گفت بنویس ازین قلم اللّٰه
چونکه بنوشت شد سخن کوتاه
گفت دیگر چه پیر گفت جز این
خود همین است کردمت تلقین
علمها جمله زیر این کلمهست
هست صورت یکی ولیک همهست
علم جمله جهان جزین مشناس
بشنو فرق فربهی ز اماس
این بدان و ز قیل و قال گریز
جمله این است و زان دگر پرهیز
رهروانی که چشم سر دارند
دیده بر پشتِ راهبر دارند
روی در خلق مقتدا نه رواست
که نه راه خدای راه هواست
تو بدو دادهای و او به تو روی
هردو همره چو حلقهها در موی
به هوا او ترا تو او را دوست
بتپرستی تو بتپرستی اوست
آنکه هرگز نبود با خود یار
اوست از رنج علم برخوردار
نیک و بد میل تو نه از خوابست
بد و نیک تو همچو جلّابست
کی دهد مر بخار را تسکین
کاتش اندر دلست ای مسکین
آتش دل ز حکمت چپ و راست
نشود جز به بادبیزن کاست
دل تهی کن ز آتش پنداشت
که کفی خاک باد و آب نداشت
ساخته راه را همه اسباب
سوی منزل رسیده در تک و تاب
بیرفیق این چنین ره هایل
رفته و کرده جسم را بسمل
همه در باخته ز خود الوان
نفس رفته بمانده جان و روان
کرده این نفسها بجمله فدی
ساخته از قالب و نفوس غدی
روح صافی بمانده تن رفته
صدق مانده به جای و فن رفته
معنی کار را جُهینه شده
عین ارواح را بُثینه شده
چون شدم فارغ از طریق جواز
عشق را زین سپس کنم آغاز
بخش ۶ - حکایت شبلی رحمةاللّٰه در اخلاص و ریا: شبلی آنگه که کرد از خود صیدبخش ۸ - فصل فی ذکرالعشق و فضیلته و صفةالعشق والعاشق والمعشوق ذکرُالعشق یُریح القلوب و یُزیل الکروب: دلبرِ جانربای، عشق آمد
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: محمودرضا رجایی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شبلی از پیر روزگار جُنید
کرد نیکو سؤالی از پی صید
هوش مصنوعی: شبلی از استاد خود جُنید، سوالی شایسته و خوب پرسید تا به حقیقتی دست یابد.
گفت پیرا نهادِ جمله علوم
مر مرا کن درین زمان معلوم
هوش مصنوعی: گفتند که همه علمها را بر من بنه، در این زمان برایم مشخص کن.
تا بدانم که راه عقبی چیست
مرد این راه زین خلایق کیست
هوش مصنوعی: برای اینکه بفهمم چگونه باید به عقب برگردم، باید بدانم که در این مسیر، چه کسی مردانهتر از این موجودات است.
گفت برگیر خواجه زود قلم
تا بگویم ترا ز سرّ قدم
هوش مصنوعی: خواجه، سریعاً قلم را بالا ببر تا راز آغاز کار تو را بگویم.
شبلی اندر زمان قلم برداشت
وانچه او گفت یک به یک بنگاشت
هوش مصنوعی: شبلی در زمان خود شروع به نوشتن کرد و هرچه که او بیان کرد، به دقت ثبت کرد.
گفت بنویس ازین قلم اللّٰه
چونکه بنوشت شد سخن کوتاه
هوش مصنوعی: میگوید که بنویس به وسیله این قلم خداوند، و وقتی نوشت، حرفها کوتاه و مختصر شدند.
گفت دیگر چه پیر گفت جز این
خود همین است کردمت تلقین
هوش مصنوعی: او گفت دیگر چه بگویم جز اینکه همین است. تو را اینگونه آموزش دادم.
علمها جمله زیر این کلمهست
هست صورت یکی ولیک همهست
هوش مصنوعی: تمام علوم و دانشها در زیر این کلمه قرار دارد. اگرچه تنها یک شکل و صورت است، اما شامل تمامی معانی و مقاصد است.
علم جمله جهان جزین مشناس
بشنو فرق فربهی ز اماس
هوش مصنوعی: این بیت میگوید که همه علم و دانشهای جهان را به یکسان نشناس و به تفاوتهای ظریف و تفاوتهای واقعی توجه کن. از این رو، به جوانب مختلف یادگیری و درک پدیدهها اهمیت بده.
این بدان و ز قیل و قال گریز
جمله این است و زان دگر پرهیز
هوش مصنوعی: این را در نظر داشته باش و از حرف و حدیثهای بیهوده دوری کن، چرا که همه چیز در این خلاصه میشود و باید از چیزهای دیگر هم اجتناب کنی.
رهروانی که چشم سر دارند
دیده بر پشتِ راهبر دارند
هوش مصنوعی: افرادی که در مسیر حرکت میکنند و فقط با چشمان ظاهر خود میبینند، توجه خود را به پشت سر راهنمای خود معطوف کردهاند.
روی در خلق مقتدا نه رواست
که نه راه خدای راه هواست
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر بر این نکته تأکید میکند که در مسیر زندگی، پیروی از دیگران و توجه به خواستههای آنها مناسب نیست، چون این مسیر ممکن است انسان را به سمت آرزوهای نفسانی و دور از حقیقت هدایت کند. بنابراین، بهتر است که انسان به سوی خدا و راههای الهی توجه کند و از انحرافات دوری نماید.
تو بدو دادهای و او به تو روی
هردو همره چو حلقهها در موی
هوش مصنوعی: تو کار نیک و بد را به او دادهای و او هم به تو توجه کرده است، همانطور که حلقهها در بین موها به هم متصلاند.
به هوا او ترا تو او را دوست
بتپرستی تو بتپرستی اوست
هوش مصنوعی: در اینجا به این مفهوم اشاره شده که عشق و محبت به دو طرفهای که در آن هر یک از طرفین دیگری را میپرستد، شبیه به عبادت بتهاست. شما به او علاقه دارید و او نیز به شما عشق میورزد. این رابطه نشاندهندهی وابستگی عمیق و احساسی است که بین آن دو وجود دارد.
آنکه هرگز نبود با خود یار
اوست از رنج علم برخوردار
هوش مصنوعی: کسی که هیچگاه همراه خود دوست و یاور ندارد، از سختیهای دانش بهرهمند میشود.
نیک و بد میل تو نه از خوابست
بد و نیک تو همچو جلّابست
هوش مصنوعی: خواستن خوب و بد تو وابسته به خواب نیست، بلکه خوب و بد تو مانند پرچم و علم هویدا و مشخص است.
کی دهد مر بخار را تسکین
کاتش اندر دلست ای مسکین
هوش مصنوعی: کی میتواند به بخار که در دل آتش به تپش افتاده است، آرامشی ببخشد، ای بیچاره؟
آتش دل ز حکمت چپ و راست
نشود جز به بادبیزن کاست
هوش مصنوعی: دل انسان وقتی به آتش عشق یا درد گرفتار میشود، تنها با نرمش و ملایمت میتواند تسکین یابد و آرام شود.
دل تهی کن ز آتش پنداشت
که کفی خاک باد و آب نداشت
هوش مصنوعی: دل را از آتش و نگرانیها پاک کن، زیرا فکر نکن که مانند خاک، بیارزش و نداشتن خاصیتی است.
ساخته راه را همه اسباب
سوی منزل رسیده در تک و تاب
هوش مصنوعی: تمام وسایل و امکانات برای رسیدن به منزل آماده است و همه چیز در حال حرکت و فعالیت است.
بیرفیق این چنین ره هایل
رفته و کرده جسم را بسمل
هوش مصنوعی: بدون همراه و دوست، این مسیر طولانی به سختی طی شده و جسم را به تنگنا کشانده است.
همه در باخته ز خود الوان
نفس رفته بمانده جان و روان
هوش مصنوعی: همه در باختن، رنگها و نفسها خود را از دست دادهاند و تنها جان و روح باقی مانده است.
کرده این نفسها بجمله فدی
ساخته از قالب و نفوس غدی
هوش مصنوعی: این نفسها بهگونهای خوشبو و زیبا به وجود آمدهاند که همچون فدای وجودی دیگر عمل میکنند و از قالب و شکل ظاهری خود فراتر رفتهاند.
روح صافی بمانده تن رفته
صدق مانده به جای و فن رفته
هوش مصنوعی: روح پاکی که از بدن جدا شده، صداقت و راستگویی باقی مانده، ولی مهارت و فنون از بین رفته است.
معنی کار را جُهینه شده
عین ارواح را بُثینه شده
هوش مصنوعی: کار و تلاش به نوعی شفاف و واضح گشته است، همانطور که جانها به وضوح و روشنی وجود دارند.
چون شدم فارغ از طریق جواز
عشق را زین سپس کنم آغاز
هوش مصنوعی: زمانی که از مسیر عشق رها شدم، حالا وقت آن است که آغاز جدیدی داشته باشم.