بخش ۱۳ - التمثّل فی احتراق العشق و اظهاره
رفت وقتی زنی نکو در راه
شده از کارهای مرد آگاه
دید مردی جوان مر آن زن را
کرد پیدا در آن زمان فن را
بر پی زن برفت مرد به راه
زن ز پس کرد با کرشمه نگاه
کای جوانمرد بر پیام به چه کار
آمدهستی به خیرهرو بگذار
مرد گفتا که عاشق تو شدم
ای چو عذرا! چو وامق تو شدم
بیم آنست کز غم تو کنون
بدوم در جهان شوم مجنون
شد وجودم بر آن جمال ز دست
شیشهٔ جان به سنگ غم بشکست
با من اکنون نه حال ماند و نه هوش
شد زیادت مرا جهان فرموش
ظاهر و باطنم به تو مشغول
گشت و شد از جهانیان معزول
کرد حیلت بر او زن دانا
زانکه آن مرد بود بس کانا
گفت گر شد دلت به من مشغول
شد وجودم دل ترا مبذول
گفت زن گر جمال خواهر من
بنگری ساعتی شوی الکن
همچو ماه است در شب ده و چار
بنگر آنک چو صدهزار نگار
مرد کرد التفات زی پس و زن
گفت کای سر به سر تو حیلت و فن
عشق و پس التفات زی دگران؟
سوی غیری به غافلی نگران؟
زد ورا یک طپانچه بر رخسار
تا شد از درد چشم او خونبار
گفت کای فنفروشِ دستانخر
گر بُدی از جهان به منَت نظر
ور وجودت به من بُدی مشغول
نبدی غیر من برت مقبول
کل تو سوی کل من ناظر
گر بُدی کی شدی ز من صابر؟
جز به من التفات کی کردی؟
غم زشت و نکو کجا خوردی؟
ور نهادت مرا بُدی مطلق
به دگر کس کجا شدی ملحق؟
سوی جز من چو التفات آری
از جمال رخم برات آری
مرد لافی نه مردِ آلافی
ناف رنگی نه رنگ را نافی
سست بازار و سخت آزاری
خربزه خور نه خربزه کاری
سوخته مغز و خام گفتاری
سوده سودا و ساده بازاری
هرکه او مدعی بود در عشق
هست بیداد کرده او بر عشق
عشق را راه بر سلامت نیست
در رهِ عشق استقامت نیست
بخش ۱۲ - فی اشراق العشق: این چنین خواندهام که در بغدادبخش ۱۴ - ذکر معنی و برهان عشق: دعوی عشق و عقل گفتارست
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: محمودرضا رجایی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رفت وقتی زنی نکو در راه
شده از کارهای مرد آگاه
هوش مصنوعی: وقتی زنی خوب از مسیر خود بیرون میرود، از کارهای مردان نیز باخبر میشود.
دید مردی جوان مر آن زن را
کرد پیدا در آن زمان فن را
هوش مصنوعی: مرد جوانی زنی را دید که در آن لحظه هنر و مهارتش نمایان شد.
بر پی زن برفت مرد به راه
زن ز پس کرد با کرشمه نگاه
هوش مصنوعی: مردی به دنبال زنی به راه افتاد و او را با ناز و کرشمهای خاص نظاره کرد.
کای جوانمرد بر پیام به چه کار
آمدهستی به خیرهرو بگذار
هوش مصنوعی: ای جوانمرد، به خاطر چه چیزی در پی من آمدهای؟ لطفاً از این کار دست بردار.
مرد گفتا که عاشق تو شدم
ای چو عذرا! چو وامق تو شدم
هوش مصنوعی: مردی میگوید که به تو عشق ورزیدم ای همانند عذرا، و به شخصیتی مشابه وامق تبدیل شدم.
بیم آنست کز غم تو کنون
بدوم در جهان شوم مجنون
هوش مصنوعی: نگرانم که از شدت غمت به دیوانگی بیفتم و در دنیا مانند مجنون زندگی کنم.
شد وجودم بر آن جمال ز دست
شیشهٔ جان به سنگ غم بشکست
هوش مصنوعی: وجودم تحت تاثیر زیبایی او قرار گرفته و چنان روح و جانم تحت فشار غم و اندوه قرار گرفته که شیشهٔ جانم به سنگ غم خرد شده است.
با من اکنون نه حال ماند و نه هوش
شد زیادت مرا جهان فرموش
هوش مصنوعی: اکنون نه حال من خوب است و نه به خودم میآیم، به قدری که فراموش کردهام جهان را.
ظاهر و باطنم به تو مشغول
گشت و شد از جهانیان معزول
هوش مصنوعی: به خاطر تو، تمام توجه و دل مشغولی من به این دنیا و افراد آن قطع شد و از آنها جدا شدم.
کرد حیلت بر او زن دانا
زانکه آن مرد بود بس کانا
هوش مصنوعی: زن دانا بر آن مرد حیلهای انداخت، چون که میدانست او بسیار زیرک است.
گفت گر شد دلت به من مشغول
شد وجودم دل ترا مبذول
هوش مصنوعی: اگر قلبت به من مشغول شود، وجود من نیز تمام توجهش را به تو معطوف میکند.
گفت زن گر جمال خواهر من
بنگری ساعتی شوی الکن
هوش مصنوعی: اگر بخواهی زیبایی خواهرم را ببینی، به قدری محو میشوی که نمیتوانی حرف بزنی.
همچو ماه است در شب ده و چار
بنگر آنک چو صدهزار نگار
هوش مصنوعی: مانند ماهی است در شب چهاردهم، بنگر که چقدر زیبا و درخشان است، انگار که صدها نگار را در خود دارد.
مرد کرد التفات زی پس و زن
گفت کای سر به سر تو حیلت و فن
هوش مصنوعی: مرد متوجه شد که زن به او نگاه میکند و زن به او گفت: ای کسی که همیشه با تدبیر و فریبهایت در حال کار هستی.
عشق و پس التفات زی دگران؟
سوی غیری به غافلی نگران؟
هوش مصنوعی: عشق و توجه تو به دیگران چیست؟ تو که به کسی دیگر نگران هستی؟
زد ورا یک طپانچه بر رخسار
تا شد از درد چشم او خونبار
هوش مصنوعی: او به صورتش یک سیلی زد و از شدت درد، چشمانش پر از اشک و خون شد.
گفت کای فنفروشِ دستانخر
گر بُدی از جهان به منَت نظر
هوش مصنوعی: ای فروشندهی هنر و مهارت، اگر در این جهان توجهی به من میکردی، وضعیتات تغییر میکرد.
ور وجودت به من بُدی مشغول
نبدی غیر من برت مقبول
هوش مصنوعی: اگر تو به من وابسته بودی، هیچکس دیگر نمیتوانست به تو نزدیک شود و تو را بپذیرد.
کل تو سوی کل من ناظر
گر بُدی کی شدی ز من صابر؟
هوش مصنوعی: اگر تو به سمت همه چیز توجه میکنی و به من نگاه نمیکنی، پس چگونه میتوانی در برابر من صبور باشی؟
جز به من التفات کی کردی؟
غم زشت و نکو کجا خوردی؟
هوش مصنوعی: تو هیچوقت جز به من توجه نکردی. غمها و شادیهایت چه جایی داشتند؟
ور نهادت مرا بُدی مطلق
به دگر کس کجا شدی ملحق؟
هوش مصنوعی: اگر تو مرا به طور کامل به دیگری بسپاری، آن وقت کجا خواهی بود و چه نسبتی با او خواهی داشت؟
سوی جز من چو التفات آری
از جمال رخم برات آری
هوش مصنوعی: وقتی به جز من توجه کنی، زیبایی چهرهام را به تو میبخشد.
مرد لافی نه مردِ آلافی
ناف رنگی نه رنگ را نافی
هوش مصنوعی: مردی که فقط در حرفهای بزرگ و ادعاهای پرطمطراق است، واقعیات را نمیبیند. او به ظاهر رنگ و زیباییها توجه میکند، اما شناخت عمیق از ماهیت چیزها ندارد.
سست بازار و سخت آزاری
خربزه خور نه خربزه کاری
هوش مصنوعی: بازار خربزه بیمعنی و کمرنگ شده و کسی که خربزه میخورد دچار مشکل و آزاری است. کسی که این وضعیت را میبیند، نمیتواند به دلخواه خود عمل کند و از فروش خربزه درآمدی نخواهد داشت.
سوخته مغز و خام گفتاری
سوده سودا و ساده بازاری
هوش مصنوعی: فردی با عقل و اندیشهای درست، بیهوده و بیفایده صحبت میکند و افکار محدود و سطحی خود را به دیگران منتقل میکند.
هرکه او مدعی بود در عشق
هست بیداد کرده او بر عشق
هوش مصنوعی: هر که در عشق ادعایی دارد، در واقع به عشق ظلم کرده است.
عشق را راه بر سلامت نیست
در رهِ عشق استقامت نیست
هوش مصنوعی: عشق دشواریهایی دارد که بر انسان تأثیر میگذارد و در این مسیر هدایت و سلامت وجود ندارد. در این راه باید صبر و استقامت نشان داد.