بخش ۴۹ - اندر مذمّت علما
علم داری عمل نه، دان که خری
بارِ گوهر بریّ و کاه خوری
استر ار هست بدرگ و ظالم
خربهای خواجه از چنین عالم
دانشت هست کار بستن کو
خنجرت هست صف شکستن کو
بوی از آن کوی خود نیابی از آن
کاین فلان مذهبست و آن بهمان
تو روان کرده از بَطَر قرقر
کان فلان ملحد آن فلان کافر
در نگر خواجه در گریبانت
تا به جا مانده است ایمانت
غم خود خور ز دیگران مندیش
توبرهٔ خویشتن بنه در پیش
این همه مظلمت چه باید بُرد
گر یقینی که میبباید مرد
بخش ۴۸ - التّمثیل فی نظرالسّوء واحوال الدّنیا: مثلت همچو مرد در کشتی استبخش ۵۰ - ستایش علم و عالم و طلب علم: علم با کار سودمند بُوَد
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: محمودرضا رجایی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.