گنجور

بخش ۴۰ - فی مذمّة اهل التّعصّب و نصیحة الفریقین وفّقهما اللّٰه تعالی

هیچ را در جهان ز علم و ز ظن
بیخردوار پشت پای مزن
از برای قبول عامه مناز
بیخبر وار خیره مُهره مباز
بهر مشتی خر آبِ شرع مبر
بی کَه و پنبه دانه گاو مخر
از پی شاخ بیخ شرع مکن
وز پی جاه راه خلق مزن
سگ کین از بغل برون انداز
سگ بزیر بغل میا به نماز
قامتت شد دوتا ز بد خویی
که چرا قامت تو یک تویی
تو دوتا کرده باز قامت راست
که چرا قامت فلان یکتاست
تو نشایی به ناقدی ایشان
خیمه زن رو به نزد درویشان
با سلاطین گدای بی‌نیرو
شاید ار کم زند به کین پهلو
خیره با جهل تا کی آویزی
رنگ ادبار تا کی آمیزی
عمرت از کوی عقل رفت برون
در غم آنکه این چه یا آن چون
چون و چه آلت عداوت تست
سنگ بر شیشه از شقاوت تست
سخن از کوی عقل باید گفت
درّ معنی به عقل شاید سفت
دیوْ مردم ز پندِ من دورست
خر نبیند فرشته معذورست
تو برآورده دست بر مهمان
که چرا دست می برآرد آن
حسد و حقد کرده آلت جنگ
دیو حقدت گرفته اندر چنگ
به خدای ار رسی به دین خدای
تو بدین خوی زشت و شهوت و رای
کی کند جلوه عزّ اللهی
قدس لاهوت بر دل لاهی
دور دور است ساهی از شاهی
همچو راز الهی از لاهی
تو هوس دانی و هوا و جدل
وز پی عامه کار کرد و عمل
جز هوا و هوس نخیزد و کین
شافعی آن و بوحنیفهٔ این
گر ترا بوحنیفه دیو نمود
او سوی دین به جز فرشته نبود
شافعی گر برِ تو بولهبست
بسوی من امین حق نسبست
هر دو حقند باطل از من و توست
باطل از خبث این دل من و تست
ورنه در باغ دین به نور یقین
سنبل سنّت‌اند و سوسن دین
من ز روی نصیحت این گفتم
آمدم پند دادم و رفتم
ور تو پندم دهی ز بد روزی
عیسیی را طبیبی آموزی
صورت عقل پند بنیوشد
جامهٔ جهل بیخرد پوشد
آتش خوی تو چو خاک سیاست
آبروی تو زان چو باد هواست
گر نه‌ای بد مگر بر من کین
ور چنینی چنین مکن در دین
مده از دست پس به شهوت و کین
از پی بانگ عامیان دل و دین
از پی عامه کس مری نکند
خرِ عامه به جو کری نکند
من بگفتم نصیحتی در دین
گر بهی ور بدی تو دورم ازین
ای هوا کرده زیر بار ترا
با چنین یاوه‌ها چکار ترا
از برای سگان و گرگان را
این‌چنینها مگو بزرگان را
من نمودم ترا طریقِ نجات
گر نخواهی تو دانی و تُرهات
گر نخوانی نصیحتی دینی
به فضیحت سزای خود بینی
گر ز من نیستی تو پند پذیر
تو و دیو تو می‌زن و می‌گیر
چون ترا چشمهای بینا نیست
این غرامت بر اهلِ دنیا نیست
همه از آب این دو روزه نهاد
تازه و تر چو رودهٔ پر باد
از هوس گفت و هیچ معنی نه
چون جرس بانگ و جز که دعوی نه
هرکرا چشم عقل کور بُوَد
نبود آدمی ستور بُوَد
مرد باید که عیب خود بیند
بر ره زور و غیبه ننشیند
تو اگر عیب خود همی دانی
نه‌ای از عامه بل جهانبانی
زین چنین تُرّهات دست بدار
کار کن کار بگذر از گفتار
گر ترا از نهادِ خود خبرست
درد باید که درد راهبرست
دین طلب کن گرت غم دین است
که کلید درِ دلت این است
هرکرا دردِ دل رسیل بود
مرحبا گوی جبرئیل بود
آن ترش روی کرده بر مهمان
که زدونی چو جان شمارد نان
ناصحم قول من نکو بشنو
ورنه کم کن سخن به دوزخ رو
بنده‌ام بنده مر امامان را
نشنوم قول خام خامان را
پای در پایم از خجالت رب
دست بر دست چون زنم به طرب
گرچه پیرم به زندگانی من
تو ببخشای بر جوانی من
شهره‌ام تا رسد پیام و سلام
خواجه‌ام تا بُوَم غلام غلام
بوحنیفه ترا چو نیست پسند
خویشتن را بسوز همچو سپند
شافعی گر برِ تو بولهب است
بسوی من امین حق طلب است
بر من آن هردو مهترند و امام
بر روانشان ز من درود و سلام
آن به معنی امام قرآن است
وین به دعوی دلیل و برهانست
آن بکردار قلزم اخضر
وین به گفتار حیدر صفدر
این به معنی مثال بحر محیط
وآن به فتوی جهان علم بسیط
آن بسان ستارهٔ کیوان
وین چو زاوش به نور خود رخشان
شرع از این یافتست رونق و زیب
زندقه یافته از آن آسیب
آن یکی شرع را چو ارکانست
وین مر اسلام را تن و جانست
هردو را اجتهاد بوده درست
این به آخر رسیده و آن بنخست
شاد از ایشان روان پیغمبر
سعی ایشان به شرع کرده اثر
یافته دین ز سعیشان رونق
نزد عاقل امام بوده به حق
جان من هردو را فدا بادا
روح را قولشان غذا بادا
باد یزدان ز هردوان خشنود
که بسی خلق یافت زیشان سود
خایب و خاسر آن کسی را دان
که ز گفتارشان نیافت امان
تا نگردد شتر پراگنده
ندود گرد لوره و کنده
تا نگردد تباه کار سفیه
ندرد پوستین مرد فقیه
تو که یک مسأله ندانی حل
با سخندان چرا کنی تو جدل
مرد جولاهه چون سوار شود
به کم از ساعتی فگار شود
مرد نادان چو قصد دانا کرد
از تن خویشتن برآرد گرد
هرکه او از دلیل ماند باز
مانده بیچاره در چه صد یاز
بیشکی آن کسی که بدکارست
به جهنم درون سزاوارست
دستگیرِ خلایقی یارب
بنده را روز دِه ز ظلمت شب
من نکو گویم از کمالِ یقین
در حقِ جملهٔ ائمهٔ دین
ورچه خشکم ببین به حسِ بصر
از ثنای همه زبانم تر
گر همه خلق دشمنم دارند
دوستی را نبهره پندارند
من ز نقد خلیفتی در حال
بدهم جمله را جواب سؤال
گر مرا عمر سام و نوح بُوَد
ور بقایم چو نفس و روح بُوَد
از بنای ثنای ایشانست
که بنانم چو شمع رخشانست
من اگر جمع اگر پریشانم
هرچه هستم از آنِ ایشانم
شهره‌ام چون به نام ایشانم
خواجه‌ام چون غلام ایشانم
من به منزل درم چه ره جویم
نیستم من جُنُب چه سر شویم
تو شده حیض و من به گرمابه
ماهی او من طپیده بر تابه

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: محمودرضا رجایی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هیچ را در جهان ز علم و ز ظن
بیخردوار پشت پای مزن
هوش مصنوعی: در جهان هرگز به دانسته‌ها و گمان‌های نادانانه ارزش نده و آنها را نادیده بگیر.
از برای قبول عامه مناز
بیخبر وار خیره مُهره مباز
هوش مصنوعی: برای جلب نظر مردم و بدست آوردن موافقت آنها، بی پروا و ناآگاه نباش و با افکار سطحی و بیهوده درگیر نشو.
بهر مشتی خر آبِ شرع مبر
بی کَه و پنبه دانه گاو مخر
هوش مصنوعی: به خاطر یک مشت خاک، به سراغ مسائل شرعی نرو و از زحمت و کار بیهوده پرهیز کن.
از پی شاخ بیخ شرع مکن
وز پی جاه راه خلق مزن
هوش مصنوعی: به دنبال مقام و موقعیت‌های دنیا نباش و برای گرفتن اعتبار از مردم تلاش نکن.
سگ کین از بغل برون انداز
سگ بزیر بغل میا به نماز
هوش مصنوعی: اگر از کنار خود کسی را دور کنی، به او اجازه نده در کارهای مهم و عبادت نزد تو حاضر شود.
قامتت شد دوتا ز بد خویی
که چرا قامت تو یک تویی
هوش مصنوعی: به خاطر بدخلقیت، قامتت خیلی بیشتر از اندازه‌ات شده است، در حالی که تو یک نفر بیشتر نیستی.
تو دوتا کرده باز قامت راست
که چرا قامت فلان یکتاست
هوش مصنوعی: تو دو نیمه شده‌ای و دوباره راست ایستاده‌ای، ولی چرا قامت فلانی یکدست و بی‌نقص است؟
تو نشایی به ناقدی ایشان
خیمه زن رو به نزد درویشان
هوش مصنوعی: تو مانند نشانه‌ای هستی که در محفل درویشان به طرف آن‌ها می‌روید و در آنجا می‌افروزی.
با سلاطین گدای بی‌نیرو
شاید ار کم زند به کین پهلو
هوش مصنوعی: شاید اگر گدای بی‌قدرتی با پادشاهان رابطه داشته باشد، برخی از آن‌ها از روی کینه دست به کار شوند.
خیره با جهل تا کی آویزی
رنگ ادبار تا کی آمیزی
هوش مصنوعی: تا کی باید با نادانی به زندگی ادامه دهی و در غم و ناامیدی غوطه‌ور باشی؟
عمرت از کوی عقل رفت برون
در غم آنکه این چه یا آن چون
هوش مصنوعی: زندگی‌ات در مسیر عقل و آگاهی سپری شده است، اما در نگرانی از اینکه این وضعیت چه معنایی دارد یا چه بر سر آن خواهد آمد، گرفتار شده‌ای.
چون و چه آلت عداوت تست
سنگ بر شیشه از شقاوت تست
هوش مصنوعی: دیگر جنگ و دشمنی تو سبب زخم و آسیب است؛ همانند اینکه سنگ بر شیشه بیفتد و آن را بشکند، این نشان از بددلی و شقاوت تو دارد.
سخن از کوی عقل باید گفت
درّ معنی به عقل شاید سفت
هوش مصنوعی: باید درباره‌ی حقایق و اندیشه‌های عقلانی صحبت کرد، زیرا بینش عمیق تنها از طریق عقل قابل دستیابی است.
دیوْ مردم ز پندِ من دورست
خر نبیند فرشته معذورست
هوش مصنوعی: افرادی که از نصیحت من به دورند، شبیه به خر هستند که نمی‌تواند زیبایی‌های فرشته را ببیند و بنابراین از مرگ معذورند.
تو برآورده دست بر مهمان
که چرا دست می برآرد آن
هوش مصنوعی: دوست من، وقتی کسی به مهمان دست می‌دهد، نشان‌دهنده احترام و خوش‌آمدگویی است. چرا باید مهمان همچنان منتظر بماند؟ این یعنی دست دراز کردن به طرف مهمان، بیانگر محبت و گرمی است.
حسد و حقد کرده آلت جنگ
دیو حقدت گرفته اندر چنگ
هوش مصنوعی: حسادت و کینه‌ورزی مانند سلاحی است که دیو حقد را به دست گرفته و آن را گرفتار کرده است.
به خدای ار رسی به دین خدای
تو بدین خوی زشت و شهوت و رای
هوش مصنوعی: اگر به خدایت برسی، بدان که دین تو با این صفات زشت، شهوت و رأی همراه است.
کی کند جلوه عزّ اللهی
قدس لاهوت بر دل لاهی
هوش مصنوعی: چه کسی می‌تواند جلوه و شکوه خداوندی را که در دل انسان‌های پاک و مقدس تجلی می‌کند، ببیند؟
دور دور است ساهی از شاهی
همچو راز الهی از لاهی
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که در اینجا صحبت از فاصله و تفاوت‌های عمیق در طبیعت و وجود دارد. مانند اینکه سایه‌ای از شاهی دور است و این فاصله می‌تواند به معنای ارتباط‌های پیچیده و پنهانی باشد، مشابه رازهای الهی که همیشه در لایه‌های عمیق‌تر وجود دارند. این مفهوم می‌تواند به ما یادآوری کند که درک ما از حقیقت‌های بزرگ‌تر گاهی اوقات دشوار است و ممکن است در لایه‌های پنهان قرار داشته باشد.
تو هوس دانی و هوا و جدل
وز پی عامه کار کرد و عمل
هوش مصنوعی: تو به دنبال خواسته‌ها و هوس‌ها هستی و در کشمکش و جدل‌ها غرق شده‌ای، به دنبال عمل و کارهای عمومی می‌روی.
جز هوا و هوس نخیزد و کین
شافعی آن و بوحنیفهٔ این
هوش مصنوعی: تنها از هوس‌ها و تمایلات نفسانی برنمی‌خیزد و دلیل آن هم اختلاف نظر شافعی و بوحنیفه است.
گر ترا بوحنیفه دیو نمود
او سوی دین به جز فرشته نبود
هوش مصنوعی: اگر بوحنیفه تو را به دیوانگی و حسرت بکشاند، در سوی دین چیزی جز فرشته و موجودات خوب و نیک وجود ندارد.
شافعی گر برِ تو بولهبست
بسوی من امین حق نسبست
هوش مصنوعی: اگر شافعی نسبت به تو استوار و پایبند باشد، این نشان‌دهنده‌ی اطمینان و پاکی ریشه‌اش به من مربوط می‌شود.
هر دو حقند باطل از من و توست
باطل از خبث این دل من و تست
هوش مصنوعی: هر دو درست می‌گویند، اما آنچه ما در نظر داریم نادرست است. نادرستی ناشی از بدی‌های دل من و توست.
ورنه در باغ دین به نور یقین
سنبل سنّت‌اند و سوسن دین
هوش مصنوعی: اگر به حقیقت و یقین نگریسته شود، سنت‌ها همچون سنبل و دین مانند سوسن در باغ معرفت می‌روید.
من ز روی نصیحت این گفتم
آمدم پند دادم و رفتم
هوش مصنوعی: من به خاطر نصیحتی که داشتم، این را گفتم و پس از ارائه مشاوره‌ام، رفتم.
ور تو پندم دهی ز بد روزی
عیسیی را طبیبی آموزی
هوش مصنوعی: اگر به من نصیحت کنی که از روزهای بد دوری کنم، مانند این است که به عیسی (ع) یاد می‌دهی که چگونه یک پزشک باشد.
صورت عقل پند بنیوشد
جامهٔ جهل بیخرد پوشد
هوش مصنوعی: عقل واقعی به انسان آگاهی می‌دهد، اما نادانی بدبختی و جهل را به انسان تحمیل می‌کند.
آتش خوی تو چو خاک سیاست
آبروی تو زان چو باد هواست
هوش مصنوعی: خوی و شخصیت تو مانند آتش است که همیشه در حال شعله‌ور شدن است، ولی آبرو و اعتبار تو مانند خاکی است که به سرعت از بین می‌رود و به راحتی تحت تأثیر قرار می‌گیرد. مانند بادی که به راحتی می‌تواند آن را جابجا کند.
گر نه‌ای بد مگر بر من کین
ور چنینی چنین مکن در دین
هوش مصنوعی: اگر تو بد نیستی، پس چرا با من کینه‌ورزی؟ اگر چنین است، این رفتار را در دین نکن.
مده از دست پس به شهوت و کین
از پی بانگ عامیان دل و دین
هوش مصنوعی: آنچه را که به خاطر شهوت و کینه از دست داده‌ای، دوباره برنگردان. به خاطر ندای مردم و خواسته‌های آنها، دل و ایمان خود را فدا نکن.
از پی عامه کس مری نکند
خرِ عامه به جو کری نکند
هوش مصنوعی: فردی که به دنبال عموم مردم است، نمی‌تواند به بیهوده‌روی آن‌ها دست یابد و نتیجه مطلوبی از این کار نخواهد گرفت.
من بگفتم نصیحتی در دین
گر بهی ور بدی تو دورم ازین
هوش مصنوعی: من به تو نصیحتی در مورد دین می‌کنم، اگر خوب باشد که بپذیری و اگر بد باشد، من از تو دور خواهم شد.
ای هوا کرده زیر بار ترا
با چنین یاوه‌ها چکار ترا
هوش مصنوعی: ای دوست، چرا به خاطر حرف‌های بی‌خود و بی‌مزه خودت، خود را زیر فشار و سختی می‌افکنی؟
از برای سگان و گرگان را
این‌چنینها مگو بزرگان را
هوش مصنوعی: این جمله به ما می‌گوید که نباید درباره افراد بزرگ و مهم، به گونه‌ای صحبت کنیم که مختص به حیوانات یا افراد کم‌ارزش است. در واقع، احترام و ادب در سخن گفتن درباره بزرگان اهمیت دارد و نباید آنها را با الفاظ نادرست و بی‌احترامی توصیف کنیم.
من نمودم ترا طریقِ نجات
گر نخواهی تو دانی و تُرهات
هوش مصنوعی: من به تو راه نجات را نشان دادم، اما اگر نخواهی، خودت را به نادانی می‌زنی و از آن بی‌خبر می‌مانی.
گر نخوانی نصیحتی دینی
به فضیحت سزای خود بینی
هوش مصنوعی: اگر از نصیحت‌های دینی استفاده نکنی، عاقبت کار خود را به نحو نامناسبی می‌بینی.
گر ز من نیستی تو پند پذیر
تو و دیو تو می‌زن و می‌گیر
هوش مصنوعی: اگر از من جدا هستی، حرف‌پذیر نیستی و خودت را در چنگال شیطان می‌افکنی و آسیب می‌بینی.
چون ترا چشمهای بینا نیست
این غرامت بر اهلِ دنیا نیست
هوش مصنوعی: چون تو نمی‌توانی با دیدن حقیقت‌ها را بشناسی، این هزینه‌ای که می‌پردازی برای آدم‌های عادی نیست.
همه از آب این دو روزه نهاد
تازه و تر چو رودهٔ پر باد
هوش مصنوعی: همه‌ی موجودات در این دو روزه، مانند روده‌ای پر از باد، تازه و شاداب شده‌اند.
از هوس گفت و هیچ معنی نه
چون جرس بانگ و جز که دعوی نه
هوش مصنوعی: از روی خواهش و تمنا صحبت می‌کند، اما هیچ مفهوم عمیق و واقعی در آن وجود ندارد، مانند صدای زنگ که فقط صدا می‌دهد و هیچ چیز دیگری را به همراه ندارد.
هرکرا چشم عقل کور بُوَد
نبود آدمی ستور بُوَد
هوش مصنوعی: هر کس که عقلش نبیند و درک نکند، همچون حیوانی خواهد بود.
مرد باید که عیب خود بیند
بر ره زور و غیبه ننشیند
هوش مصنوعی: مرد باید عیب‌های خودش را ببیند و به جای نشستن و غیبت کردن دیگران، تلاش کند تا خود را اصلاح کند.
تو اگر عیب خود همی دانی
نه‌ای از عامه بل جهانبانی
هوش مصنوعی: اگر عیب‌های خود را بشناسی، هرگز جزو مردم عادی نخواهی بود، بلکه همچون جهانی بزرگ و قدرتمند خواهی بود.
زین چنین تُرّهات دست بدار
کار کن کار بگذر از گفتار
هوش مصنوعی: از این نوع حواشی و بی‌خودی‌ها دوری کن و به کار و فعالیت خود بپرداز و از سخن‌پراکنی بگذرم.
گر ترا از نهادِ خود خبرست
درد باید که درد راهبرست
هوش مصنوعی: اگر از سرشت و ماهیت خود آگاهی داشته باشی، پس باید بدانی که درد و رنج راهنمای تو هستند.
دین طلب کن گرت غم دین است
که کلید درِ دلت این است
هوش مصنوعی: اگر نگران دین و مسائل معنوی هستی، به دنبال حقیقت و اعتقاد باش، چون راهی برای آرامش درونت در این جست‌وجو نهفته است.
هرکرا دردِ دل رسیل بود
مرحبا گوی جبرئیل بود
هوش مصنوعی: هر کسی که به درد دلش رسید، باید او را تحسین کرد و به او احترام گذاشت.
آن ترش روی کرده بر مهمان
که زدونی چو جان شمارد نان
هوش مصنوعی: کسی که با چهره‌ای عبوس و ناراضی به مهمان نگاه می‌کند، نان را به اندازه جانش باارزش می‌داند.
ناصحم قول من نکو بشنو
ورنه کم کن سخن به دوزخ رو
هوش مصنوعی: ای دوست، سخنان خوب من را بشنو، وگرنه بهتر است کمتر صحبت کنی و به جایی که شایسته‌اش باشد بروی.
بنده‌ام بنده مر امامان را
نشنوم قول خام خامان را
هوش مصنوعی: من بنده‌ام و فقط سخن امامان را می‌شنوم، نه سخنان نادانان را.
پای در پایم از خجالت رب
دست بر دست چون زنم به طرب
هوش مصنوعی: به خاطر خجالت، پایم را روی پای خودم گذاشته‌ام و وقتی که دستم را بر روی دستم می‌زنم، حس شادی و خوشحالی به من دست می‌دهد.
گرچه پیرم به زندگانی من
تو ببخشای بر جوانی من
هوش مصنوعی: هرچند که من حالا پیر شده‌ام، اما لطفاً به جوانی و گذشته‌ام رحم کن.
شهره‌ام تا رسد پیام و سلام
خواجه‌ام تا بُوَم غلام غلام
هوش مصنوعی: من مشهورم و منتظر پیامی از آقایی هستم که به من سلام کند، زیرا من از نوکران او هستم.
بوحنیفه ترا چو نیست پسند
خویشتن را بسوز همچو سپند
هوش مصنوعی: اگر بوحنیفه تو را پسند نمی‌کند، خودت را بسوزان و نابود کن، مانند آتشی که در دل چوب سپندو وجود دارد.
شافعی گر برِ تو بولهب است
بسوی من امین حق طلب است
هوش مصنوعی: اگر شافعی بر تو مشغول تلاش و خدمت باشد، من به سوی تو با امید و ایمان به حق می‌آیم.
بر من آن هردو مهترند و امام
بر روانشان ز من درود و سلام
هوش مصنوعی: هر دو بزرگوار بر من ارجمند هستند و من بر روحشان درود و سلام می‌فرستم.
آن به معنی امام قرآن است
وین به دعوی دلیل و برهانست
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به این دارد که امام به عنوان راهنمای قرآن و معانی آن عمل می‌کند، در حالی که دیگران با ادعاها و استدلال‌های خود به دنبال اثبات نقطه نظر خود هستند. به عبارت دیگر، وجود امام و راهنمایی‌های او از اهمیت بیشتری برخوردار است و از او نمی‌توان صرفاً با دلایل و استدلال‌های عادی کناره‌گیری کرد.
آن بکردار قلزم اخضر
وین به گفتار حیدر صفدر
هوش مصنوعی: آن شخص با رفتار خود همچون دریاچه‌ای سبز و آرام است و این به کلام حیدر، شیر دل، اشاره دارد.
این به معنی مثال بحر محیط
وآن به فتوی جهان علم بسیط
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که یکی از آنها مانند دریا است که همه چیز را در بر می‌گیرد و دیگری به مانند یک نظریه در علم است که به همه علوم و دانش‌ها مرتبط می‌شود.
آن بسان ستارهٔ کیوان
وین چو زاوش به نور خود رخشان
هوش مصنوعی: او مانند ستاره‌ای درخشان و قابل توجه است، و این نور او را به شکوه و زیبایی خاصی برجسته می‌کند.
شرع از این یافتست رونق و زیب
زندقه یافته از آن آسیب
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که قوانین دینی و شرعی به خاطر اصول و رویکردهای خود، تقویت و ایجاد رونق شده‌اند، در حالی که انحرافات و ناهنجاری‌ها از این اصول آسیب می‌بینند و تضعیف می‌شوند.
آن یکی شرع را چو ارکانست
وین مر اسلام را تن و جانست
هوش مصنوعی: یکی از آن‌ها مانند ارکان و پایه‌های دین است و دیگری مانند بدن و جان در اسلام به شمار می‌آید.
هردو را اجتهاد بوده درست
این به آخر رسیده و آن بنخست
هوش مصنوعی: هر دو نفر تلاش و کوشش کرده‌اند، اما نتیجه یکی از آنها به خوبی و موفقیت رسیده و دیگری در ابتدا کارش را آغاز کرده است.
شاد از ایشان روان پیغمبر
سعی ایشان به شرع کرده اثر
هوش مصنوعی: پیامبر با خوشحالی از تلاش و کوشش این افراد خبر می‌دهد و این تلاش‌ها آثار مثبتی در وفق با اصول دینی دارد.
یافته دین ز سعیشان رونق
نزد عاقل امام بوده به حق
هوش مصنوعی: کسانی که در جستجوی دین و معنویت هستند، از تلاش و کوششی که دارند، اعتبار و ارزش خاصی نزد افراد خردمند پیدا می‌کنند و به حقیقت خود را به امام و پیشوای راستین می‌رسانند.
جان من هردو را فدا بادا
روح را قولشان غذا بادا
هوش مصنوعی: جان من برای هر دو فدای شما باشد، روح من برای قول و وعده‌های شما خوراکی باشد.
باد یزدان ز هردوان خشنود
که بسی خلق یافت زیشان سود
هوش مصنوعی: نسیم الهی از هر دو سوی خوشحال است، زیرا که بسیاری از انسان‌ها از آن‌ها بهره‌مند شده‌اند.
خایب و خاسر آن کسی را دان
که ز گفتارشان نیافت امان
هوش مصنوعی: کسی که از حرف‌های دیگران نتواند حفظ خود را کند، در واقع گرفتار و متضرر شده است.
تا نگردد شتر پراگنده
ندود گرد لوره و کنده
هوش مصنوعی: قبل از اینکه شتر به جایی برود و پراکنده شود، نباید به دنبال جستجو و کار و فعالیت بیفتد.
تا نگردد تباه کار سفیه
ندرد پوستین مرد فقیه
هوش مصنوعی: تا زمانی که کارهای نادان به فساد نرود، مرد حکیم و دارای درایت نیز در آرامش و آسایش به سر می‌برد.
تو که یک مسأله ندانی حل
با سخندان چرا کنی تو جدل
هوش مصنوعی: شما که چیزی از مسأله‌ای نمی‌دانید، چرا باید صرفاً به خاطر سخن گفتن، جدل کنید؟
مرد جولاهه چون سوار شود
به کم از ساعتی فگار شود
هوش مصنوعی: وقتی مردی در مرتبه‌ای بالا قرار می‌گیرد و سوار بر مرکب می‌شود، خیلی زود از آن مقام شاداب و خوشحال نخواهد بود و به زودی دچار نگرانى خواهد شد.
مرد نادان چو قصد دانا کرد
از تن خویشتن برآرد گرد
هوش مصنوعی: مرد نادان زمانی که بخواهد به دانش برسد، احساس خفگی و سرگشتگی می‌کند و از وجود خود و دنیای آشنا جدا می‌شود.
هرکه او از دلیل ماند باز
مانده بیچاره در چه صد یاز
هوش مصنوعی: هر کسی که از دلیل و برهان دور بماند، در واقع خود را به دردسر انداخته و در مشکلات فراوانی گرفتار می‌شود.
بیشکی آن کسی که بدکارست
به جهنم درون سزاوارست
هوش مصنوعی: کسی که کارهای بد انجام می‌دهد، به طور قطع سزاوار رفتن به جهنم است.
دستگیرِ خلایقی یارب
بنده را روز دِه ز ظلمت شب
هوش مصنوعی: خداوند، تو که نجات‌دهنده‌ی بندگانت هستی، در روز روشنایی به من کمک کن تا از تاریکی‌های شب رهایی یابم.
من نکو گویم از کمالِ یقین
در حقِ جملهٔ ائمهٔ دین
هوش مصنوعی: من به زیبایی از مقام والای یقین نسبت به تمام امامان دین سخن می‌گویم.
ورچه خشکم ببین به حسِ بصر
از ثنای همه زبانم تر
هوش مصنوعی: اگرچه من خشک و بی‌روح به نظر می‌آیم، اما در دل به خاطر ستایش‌ها، زبانم پر از احساس و شور است.
گر همه خلق دشمنم دارند
دوستی را نبهره پندارند
هوش مصنوعی: اگرچه همه مردم با من دشمنی می‌کنند، اما نباید دوستی را نادیده بگیرند.
من ز نقد خلیفتی در حال
بدهم جمله را جواب سؤال
هوش مصنوعی: من در حالتی که به خلیفه‌ام احترام می‌گذارم، از نقد و بررسی‌های او بهره می‌برم و به تمامی سوالات پاسخ می‌دهم.
گر مرا عمر سام و نوح بُوَد
ور بقایم چو نفس و روح بُوَد
هوش مصنوعی: اگر عمرم طولانی و همچون عمر سام و نوح باشد، یا اگر مانند نفس و روح پایدار بمانم،
از بنای ثنای ایشانست
که بنانم چو شمع رخشانست
هوش مصنوعی: ستایش و زیبایی آن‌ها است که دست من همچون شمعی درخشان و روشن به نظر می‌آید.
من اگر جمع اگر پریشانم
هرچه هستم از آنِ ایشانم
هوش مصنوعی: من هرچند که در جمع باشم یا تنها، در هر حال تمام وجودم متعلق به آن‌هاست.
شهره‌ام چون به نام ایشانم
خواجه‌ام چون غلام ایشانم
هوش مصنوعی: من به خاطر محبوبیتم معروف هستم، و چون خدمتگزار او هستم، خود را در مقام خواجگی احساس می‌کنم.
من به منزل درم چه ره جویم
نیستم من جُنُب چه سر شویم
هوش مصنوعی: من به خانه‌ام نخواهم رفت، زیرا در حالتی ناپاک هستم و نمی‌توانم به سراغ آن بروم.
تو شده حیض و من به گرمابه
ماهی او من طپیده بر تابه
هوش مصنوعی: تو مانند چرخه‌ای هستی که ماهی در آن می‌چرخد و من همچون غذایی هستم که بر روی تابه می‌جوشد.