گنجور

بخش ۲۰ - فی قربته و حق صحبته مع رسول‌اللّٰه

چون زدی کوس شرع روح امین
چشم بر گوش او نهادی دین
به نبی او ز جان شایسته
در دهان دل نمود چون پسته
قد او در رضای یزدانی
جست پیراهن مسلمانی
بوده چندان کرامت و فضلش
که لوالفضل خوانده ذوالفضلش
داده قرض از نهادهٔ دل و دین
هست من ذاالذی گواه براین
حکم من ذاالذی شنیده به گوش
زده در پیش حکم خانه فروش
در یکی دفعه گاه ایثارش
داده وی چل هزار دینارش
داده اسباب و ملک و سهل و سلیم
کرده بهر خود اختیار گلیم
از دریچهٔ مشبّک ایمان
در تماشای روضهٔ رضوان
صدق او نقشبند زیب و فرش
درد او هرهم دل و جگرش
گشته پشمینه پوش روح امین
از پی حلق او به حلقهٔ دین
تخته شسته ز بهر شرع رسول
از الف با و تای عقل فضول
قفصی بوده سینهٔ صدّیق
عندلیبی درو به نام عتیق
دل خود چون به شرع او بربست
به نخستین دم آن قفص بشکست
گشت حاصل هرآنچه او مسؤول
نام کُل بر دلش نهاد رسول
عندلیب دلش چو بالا جَست
در درازای شرع پهنا گشت
عرش و شرع محمدی برِ او
هم در آن سینهٔ منوّر او
طول و عرضش چو شرع معلومست
زانکه مقلوب موم هم مومست
چون کمال و جمال او بشناخت
همهٔ خویش در رهش درباخت
دایهٔ دین بلایجوز و یجوز
سیر شیرش نکرده بود هنوز
که همی کرد بهر دمسازی
جان او با صفاش دل بازی
دین چو شمعی و مصطفی جانش
جان بوبکر بود پروانه‌اش
برده در دین حق خبر بر از او
یافته روز کین ظفر فر از او
کرده منشور را به خط بدیع
حق لیستخلفنهم توقیع
به خلافت چو دست بیرون کرد
رودهٔ اهل ردّه را خون کرد
خرد خویش را ز روی نیاز
قبلهٔ راز کرد و جای نماز
آن یکی و همه چو جوهر عقل
آن خداوند و بنده چون سرِِ عقل
سال و مه بوده در مرافقتش
جان فدا کرده در موافقتش
جد بوبکر بود دین را جاه
دین ز بوبکر یافت تاج و کلاه
صدق او میزبان ایمان بود
مصطفی هرچه خواست او آن بود
سوخت شاخ اعادت عادت
کند بیخ ارادت ردّت
ملک افتاده را به پای آورد
ملت رفته باز جای آورد
چون جدا خواست شد زکوة و نماز
بهم آورد هر دوان را باز
تازه زو شد زکوة و فرض صلوة
رکن اسلام شد مصون ز افات
برگرفت او به قوّت ایمان
شرک و شک را ز کسوت ایمان
عالمی قصد کافری کرده
او به نوبت پیامبری کرده
صورت و سیرتش همه جان بود
زان ز چشم عوام پنهان بود
دل عاقل به نام شد نه به نان
چشم عامی به تن شده نه به جان
چشم عاقل درون جان بیند
گوهر لعل چشم کان بیند
دست هر ناکسی بدو نرسد
پای هر سفله‌ای درو نرسد
چشم ایمان جمال او بیند
کور کی چهرهٔ نکو بیند
ای ندانسته حدق بوبکری
تو چه دانش ز صدق بوبکری
جان پر کبر و عقل پر مکرت
کی نماید جمال بوبکرت
تو بدین چشم مختصر بینش
چون توانی بدیدن آن دینش
چشم بوبکر بین ز دین خیزد
نه ز مکر و هوا و کین خیزد
حور صدر قیامتش خواند
رافضی قیمتش کجا داند
کرد بوبکر کار بوبکری
تو نه مرد عیار بوبکری
دشمنش را اجل دوان آرد
که هوا مر ورا هوان دارد
تا هوا هاویه نگار تو شد
مار و موش امل شکار تو شد
سر بریده چو بیند از خود سیر
گوید او با هزار شر اناخیر
رافضی را محلّ آن نبود
وانچه او ظن برد چنان نبود
تو نه مرد علی و عبّاسی
مصلحت را ز جهل نشناسی
کانکه ابلیس‌وار تن بیند
همه را همچو خویشتن بیند
او چه داند که تابش جان چیست
چه شناسد که درد ایمان چیست
آنکه جان بهر خاندان خواهد
کی علی را به جان زیان خواهد
از برای فضول و جاهلیی
ناز خواهد ز بغض چون علیی
آنکه نستد ز حق حلال فلک
کی به خود ره دهد حرام فدک
گر نه جانش اضافتی بودی
ورنه صدقش خلافتی بودی
مصطفی کی بدو سپردی ملک
یا ز حیدر چگونه بردی ملک
آنکه جان را ز صخر بستاند
کی ز بیم عدو فرو ماند
علیی کو کشد ز دشمن پوست
با چنین دشمنی نباشد دوست
تو بدین ترّهات و هزل و فضول
مر علی را همی کنی معزول
گر مداهن بود روا نبود
به خلافت تنش سزا نبود
ور بود عاجز و خبیر بود
پس منافق بود نه میر بود
مصلحت بود آنچه کرد علی
تو چرا سال و ماه پر جدلی
مکر و کبر و هوا برون انداز
تا دهد جانش مر ترا آواز
شد چو شیر خدای حرز نویس
رخت بر گاو بر نهد ابلیس
تا علی را چو تو ولی چکند
در هوا و هوس علی چکند
زین بد و نیک به گزین کردن
زشت باشد حدیث دین کردن
برگذشت او ز مبتدای قدم
در رسید او به منتهای همم
پیش او روفتند تا درگاه
حور و غلمان به جعد و گیسو راه
رافضی را بماند در گردن
جکجک و مرگ و جسک و جان کندن
بر براقی که مصطفی پرورد
رافضی رایضی چه داند کرد
بود بوبکر با علی همراه
تو زبان فضول کن کوتاه
آفرین خدای بی‌همتا
بر ابوبکر باد و شیر خدا
صورت صدقش از دریچهٔ فضل
دیده فاروق را به علم و به عدل
هر دو مهتر برای دین بودند
در سیادت سزای دین بودند

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: محمودرضا رجایی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون زدی کوس شرع روح امین
چشم بر گوش او نهادی دین
هوش مصنوعی: زمانی که صدای نیکی و حق را شنیده‌ای، روح پاک و راستین خود را به آن سپرده‌ای و به دقت به تعالیم و اصول دین توجه کرده‌ای.
به نبی او ز جان شایسته
در دهان دل نمود چون پسته
هوش مصنوعی: به پیامبر او از جان مناسب با دل، همچون دانه‌های پسته گفته شد.
قد او در رضای یزدانی
جست پیراهن مسلمانی
هوش مصنوعی: قد او، در جستجوی رضایت و خشنودی خداوند، مانند پیراهنی از ویژگی‌های مسلمانی است.
بوده چندان کرامت و فضلش
که لوالفضل خوانده ذوالفضلش
هوش مصنوعی: او به قدری دارای کرامت و کیفیت‌های نیکو است که به درستی می‌توان او را صاحب فضائل و بزرگی دانست.
داده قرض از نهادهٔ دل و دین
هست من ذاالذی گواه براین
هوش مصنوعی: می‌توان گفت که من از عمق دل و ایمان خود به دیگران قرض می‌دهم، حالا چه کسی می‌تواند بر صداقتم شهادت دهد؟
حکم من ذاالذی شنیده به گوش
زده در پیش حکم خانه فروش
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که چه کسی می‌تواند در مورد من قضاوت کند در حالی که من خود را به کسی نمی‌فروشم یا به کسی وابسته نیستم. به نوعی، این ندا می‌دهد که قضاوت دیگران در مورد من بی‌اساس است.
در یکی دفعه گاه ایثارش
داده وی چل هزار دینارش
هوش مصنوعی: در یک لحظه، او جانفشانی کرد و تمام ثروت خود که برابر با چهارده هزار دینار بود را بخشید.
داده اسباب و ملک و سهل و سلیم
کرده بهر خود اختیار گلیم
هوش مصنوعی: او همه امکانات و وسایل لازم را فراهم کرده و با راحتی و آسانی برای خودش انتخاب کرده است.
از دریچهٔ مشبّک ایمان
در تماشای روضهٔ رضوان
هوش مصنوعی: از طریق دریچه‌ای با طرح‌های زیبا و خاص، به تماشای باغ بهشتی می‌پردازم.
صدق او نقشبند زیب و فرش
درد او هرهم دل و جگرش
هوش مصنوعی: راستگویی او نقش زیبایی است که بر روی زندگی او نقش بسته و رنج او هر لحظه دل و جانش را می‌آزارد.
گشته پشمینه پوش روح امین
از پی حلق او به حلقهٔ دین
هوش مصنوعی: روح پاک و مطمئن، همچون پشمینه‌ای نرم و گرم، در پی رسیدن به حلقه‌ای از معنویت و دیانت است.
تخته شسته ز بهر شرع رسول
از الف با و تای عقل فضول
هوش مصنوعی: تخته‌ای پاک و تازه برای پیروی از دین پیامبر آماده شده است، و عقل اضافی و بی‌مورد در این زمینه جایی ندارد.
قفصی بوده سینهٔ صدّیق
عندلیبی درو به نام عتیق
هوش مصنوعی: در سینهٔ شخصی راستگو و پاکدل، جایی وجود دارد که به زیبایی و کهنگی مشهور است، مانند قفسه‌ای که پرنده‌ای را در خود جای داده است.
دل خود چون به شرع او بربست
به نخستین دم آن قفص بشکست
هوش مصنوعی: وقتی دل من به قوانین او وابسته شد، در همان لحظه نخستین از قید و بندهایش رها شدم.
گشت حاصل هرآنچه او مسؤول
نام کُل بر دلش نهاد رسول
هوش مصنوعی: هرآنچه که او به عنوان مسئولیت به دلش سپرد، نتیجه‌ای شد که از آن برخوردار گردید.
عندلیب دلش چو بالا جَست
در درازای شرع پهنا گشت
هوش مصنوعی: بلبل وقتی که دلش شاد شد، در طول و عرض قوانین طبیعت گسترده گردید.
عرش و شرع محمدی برِ او
هم در آن سینهٔ منوّر او
هوش مصنوعی: عرش و قوانین اسلامی محمدی در درون سینهٔ پاک و روشن او قرار دارد.
طول و عرضش چو شرع معلومست
زانکه مقلوب موم هم مومست
هوش مصنوعی: اندازه و ابعادش طبق قوانین مشخص شده است، زیرا اگر موم را برگردانیم، هنوز هم موم باقی می‌ماند.
چون کمال و جمال او بشناخت
همهٔ خویش در رهش درباخت
هوش مصنوعی: زمانی که او به کمال و زیبایی خود دست یافت، همه چیزش را در راه او فدای کرد.
دایهٔ دین بلایجوز و یجوز
سیر شیرش نکرده بود هنوز
هوش مصنوعی: این جمله به معنای این است که در دایرهٔ دین، مسأله‌ای وجود دارد که هنوز به طور کامل درک نشده یا تبیین نگردیده است. انگار که شخصی هنوز نتوانسته است رضایت و آرامش لازم را در این زمینه به دست آورد.
که همی کرد بهر دمسازی
جان او با صفاش دل بازی
هوش مصنوعی: او برای خوشی و دل‌نوازی جانش، تلاش می‌کرد تا با دیگران رابطه‌ای گرم و صمیمانه برقرار کند.
دین چو شمعی و مصطفی جانش
جان بوبکر بود پروانه‌اش
هوش مصنوعی: دین مانند شمعی روشن است و پیامبر (مصطفی) جان و روح ابوبکر را مانند پروانه‌ای می‌داند که دور آن شمع می‌چرخد.
برده در دین حق خبر بر از او
یافته روز کین ظفر فر از او
هوش مصنوعی: در روز قیامت، زمانی که حق نمایان خواهد شد، عبیدالله که بنده دین حق است، از او خبر گرفته و به پیروزی دست خواهد یافت.
کرده منشور را به خط بدیع
حق لیستخلفنهم توقیع
هوش مصنوعی: نوشته‌ای با خط زیبا و خوش در مورد مقام و موقعیتی خاص به نگارش درآمده است که نشان‌دهنده اهمیتی ویژه است و حاکی از انتقال قدرت یا مسؤولیت است.
به خلافت چو دست بیرون کرد
رودهٔ اهل ردّه را خون کرد
هوش مصنوعی: زمانی که در قدرت و خلافت قرار گرفت، دست به کار شد و خون افرادی را که به او اعتنایی نکرده و او را رد کرده بودند، ریخت.
خرد خویش را ز روی نیاز
قبلهٔ راز کرد و جای نماز
هوش مصنوعی: انسان خرد و عقل خود را برای رفع نیازها به سوی حقیقت و مسائل عمیق زندگی معطوف می‌کند و همواره در پی یافتن پاسخ‌های مناسب و آگاه‌کننده است.
آن یکی و همه چو جوهر عقل
آن خداوند و بنده چون سرِِ عقل
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که فردی که دارای عقل و درک بالاست، به نوعی شبیه به خداوند است. فرد بنده یا زیردست نیز به عنوان کسی که فهم کمتری دارد، مانند سر عقل است، یعنی درک و معرفت او کمتر از آن است که بتواند به کمال عقل دست پیدا کند. به طور کلی، این جمله به ارتباط میان عقل و مقام الهی و انسانی اشاره دارد.
سال و مه بوده در مرافقتش
جان فدا کرده در موافقتش
هوش مصنوعی: سال‌ها و ماه‌ها در کنار او بوده‌ام و برای هم‌راهی و دوستی‌ام جانم را فدای او کرده‌ام.
جد بوبکر بود دین را جاه
دین ز بوبکر یافت تاج و کلاه
هوش مصنوعی: جد بوبکر در تاریخ دین و مذهب نقش مهمی داشته و به خاطر او، دین به مقام و جایگاه بلندی دست یافت. بوبکر با تلاش‌های خود، مسیر رشد و توسعه دین را هموار کرد و به نوعی پایه‌گذار افتخارات دینی شد.
صدق او میزبان ایمان بود
مصطفی هرچه خواست او آن بود
هوش مصنوعی: سخن از راستگویی و صداقت پیامبر است که به خاطر ایمان و صداقت او، هر خواسته‌ای که داشت، به حقیقت پیوست و محقق شد.
سوخت شاخ اعادت عادت
کند بیخ ارادت ردّت
هوش مصنوعی: در اینجا به تخریب و از بین رفتن شاخ و برگ عادت‌های قدیمی اشاره شده که با قاطعیت و اراده قابل تغییر است. همچنین به مسأله سرسختی در مقابل عادت‌ها و تغییرات نیز پرداخته شده است. وقتی اراده قوی باشد، عادت‌های منفی قابل اصلاح هستند.
ملک افتاده را به پای آورد
ملت رفته باز جای آورد
هوش مصنوعی: سلطنتی که به زمین افتاده بود، به لطف مردم دوباره به جای خود بازگشت.
چون جدا خواست شد زکوة و نماز
بهم آورد هر دوان را باز
هوش مصنوعی: وقتی انسان از هم دور شد، زکات و نماز را به هم مرتبط ساخت و هر دو را دوباره به هم نزدیک کرد.
تازه زو شد زکوة و فرض صلوة
رکن اسلام شد مصون ز افات
هوش مصنوعی: هنگامی که زکات و نماز به جا آورده می‌شود، اصول دین اسلام محفوظ و در امان از آسیب‌ها خواهد بود.
برگرفت او به قوّت ایمان
شرک و شک را ز کسوت ایمان
هوش مصنوعی: او با قدرت ایمان، شرک و تردید را از لباس ایمان برکند.
عالمی قصد کافری کرده
او به نوبت پیامبری کرده
هوش مصنوعی: انسانی که به کفر و بی‌دینی روی آورده، به نوبت به مقام پیامبری نیز دست یافته است.
صورت و سیرتش همه جان بود
زان ز چشم عوام پنهان بود
هوش مصنوعی: ظاهر و باطن او تمام روح و جان او بود، اما آنچه در درون داشت از دید مردم عادی پنهان بود.
دل عاقل به نام شد نه به نان
چشم عامی به تن شده نه به جان
هوش مصنوعی: دل هوشمند به خاطر نام و ارزش‌ها شناخته می‌شود، در حالی که چشم فرد ناآگاه تنها به ظاهر و جسم توجه دارد و به روح و جوهره اهمیت نمی‌دهد.
چشم عاقل درون جان بیند
گوهر لعل چشم کان بیند
هوش مصنوعی: چشم فرد عاقل می‌تواند عمق وجود انسان را ببیند و به ارزیابی واقعیات بپردازد، در حالی که چشم‌های معمولی تنها چیزهای ظاهری و سطحی را می‌بینند.
دست هر ناکسی بدو نرسد
پای هر سفله‌ای درو نرسد
هوش مصنوعی: دست هر شخص بی‌ارزشی به او نمی‌رسد و پای هر فرد پست و بی‌مروتی به آن جا نخواهد رسید.
چشم ایمان جمال او بیند
کور کی چهرهٔ نکو بیند
هوش مصنوعی: چشم ایمان زیبایی او را می‌بیند، اما کسی که نادان باشد نمی‌تواند چهرهٔ نیکو را ببیند.
ای ندانسته حدق بوبکری
تو چه دانش ز صدق بوبکری
هوش مصنوعی: ای کسی که در دانش بوبکری بی‌خبر هستی، چه آگاهی‌ای از صدق و حقیقت بوبکری داری؟
جان پر کبر و عقل پر مکرت
کی نماید جمال بوبکرت
هوش مصنوعی: کسی که پر از خودبزرگ‌بینی و مملو از فریب و نیرنگ باشد، نمی‌تواند زیبایی تو را درک کند.
تو بدین چشم مختصر بینش
چون توانی بدیدن آن دینش
هوش مصنوعی: با این چشم کوچک و محدود خود، چگونه می‌توانی آن دینی را که در دل دارد، ببینی؟
چشم بوبکر بین ز دین خیزد
نه ز مکر و هوا و کین خیزد
هوش مصنوعی: چشم بوبکر (که به معنای بینش عمیق و ژرف است) از دین و حقیقت نشأت می‌گیرد و نه از نیرنگ، خواسته‌های نفسانی و کینه توزی.
حور صدر قیامتش خواند
رافضی قیمتش کجا داند
هوش مصنوعی: حوری از بهشت در روز قیامت به کسی که در خط باطل است می‌گوید: تو ارزش من را نمی‌دانی و نمی‌فهمی که قیمت من چیست.
کرد بوبکر کار بوبکری
تو نه مرد عیار بوبکری
هوش مصنوعی: تلاش و فعالیت بوبکر، نشان‌دهنده‌ی ماهیت اوست و این که تو ذاتاً به کارهایی از این دست نپرداز که نشان‌دهنده‌ی شجاعت و مردانگی نیست.
دشمنش را اجل دوان آرد
که هوا مر ورا هوان دارد
هوش مصنوعی: اگر کسی دشمنی داشته باشد، مرگ او را به سرعت می‌گیرد زیرا او خود را در معرض خطر قرار داده است.
تا هوا هاویه نگار تو شد
مار و موش امل شکار تو شد
هوش مصنوعی: تا زمانی که حالت عاشقانه و عاطفی نسبت به تو تبدیل به مشکل و دردسر نشود، آرزوها و خواسته‌های تو تنها برای خودت باقی می‌ماند.
سر بریده چو بیند از خود سیر
گوید او با هزار شر اناخیر
هوش مصنوعی: وقتی سر بریده به خود می‌نگرد، از خود راضی می‌شود و با هزاران بهانه می‌گوید: "این چه سرنوشتی است!"
رافضی را محلّ آن نبود
وانچه او ظن برد چنان نبود
هوش مصنوعی: رافضی جایی برای او نبود و آن چیزی که او به آن گمان می‌برد، چنین نبود.
تو نه مرد علی و عبّاسی
مصلحت را ز جهل نشناسی
هوش مصنوعی: تو نه شخصیتی همچون علی و عباس داری و از روی نادانی مصلحت را نمی‌شناسی.
کانکه ابلیس‌وار تن بیند
همه را همچو خویشتن بیند
هوش مصنوعی: کسی که مانند ابلیس به دیگران نگاه کند، همه را همان‌طور که خود را می‌بیند، خواهند دید.
او چه داند که تابش جان چیست
چه شناسد که درد ایمان چیست
هوش مصنوعی: او نمی‌داند که نور زندگی چیست و چه احساسی در پی داشتن ایمان وجود دارد.
آنکه جان بهر خاندان خواهد
کی علی را به جان زیان خواهد
هوش مصنوعی: کسی که جانش را برای خانواده‌اش می‌خواهد، هیچ‌گاه نمی‌تواند به علی آسیب برساند.
از برای فضول و جاهلیی
ناز خواهد ز بغض چون علیی
هوش مصنوعی: انسانی که در مسائل بی‌مورد و ناپسند دخالت می‌کند و از جهل رنج می‌برد، به دلیل حسادت و کینه‌اش نسبت به افراد آگاه و برتر، به نوعی از خود ناز و خودخواهی نشان می‌دهد.
آنکه نستد ز حق حلال فلک
کی به خود ره دهد حرام فدک
هوش مصنوعی: کسی که از حق خود دست بردارد و به زندگی راستین و صحیح توجه نکند، چگونه می‌تواند به خود اجازه دهد که از چیزهای نادرست و ناپسند بهره‌برداری کند؟
گر نه جانش اضافتی بودی
ورنه صدقش خلافتی بودی
هوش مصنوعی: اگر جان او چیزی اضافی نبود، صدق او می‌توانست جانشینی باشد.
مصطفی کی بدو سپردی ملک
یا ز حیدر چگونه بردی ملک
هوش مصنوعی: چگونه ممکن است که تو سلطنت را به مصطفی سپردی یا اینکه چگونه حیدر این سلطنت را گرفت؟
آنکه جان را ز صخر بستاند
کی ز بیم عدو فرو ماند
هوش مصنوعی: کسی که جانش را از خطرات بزرگ نجات دهد، هرگز از ترس دشمن عقب‌نشینی نخواهد کرد.
علیی کو کشد ز دشمن پوست
با چنین دشمنی نباشد دوست
هوش مصنوعی: کسی که بتواند از دشمنان خود به خوبی دفاع کند، با چنین دشمنی نباید دوستی داشته باشد.
تو بدین ترّهات و هزل و فضول
مر علی را همی کنی معزول
هوش مصنوعی: تو با این سخنان بی‌مورد و بی‌خودت، علی را هم از مقام و منزلتش دور می‌کنی.
گر مداهن بود روا نبود
به خلافت تنش سزا نبود
هوش مصنوعی: اگر آدمی که دچار تملق و چاپلوسی است، به مقام خلافت برسد، این امر نادرست و شایسته او نیست.
ور بود عاجز و خبیر بود
پس منافق بود نه میر بود
هوش مصنوعی: اگر کسی ناتوان و آگاه باشد، پس او منافق است و نه یک فرمانروا.
مصلحت بود آنچه کرد علی
تو چرا سال و ماه پر جدلی
هوش مصنوعی: علی کار مفیدی انجام داد که به نفع جامعه بود، ولی تو چرا مدام در حال بحث و جدل هستی و بر سر آن موضوع می‌زنی؟
مکر و کبر و هوا برون انداز
تا دهد جانش مر ترا آواز
هوش مصنوعی: خودخواهی و فریبکاری را کنار بگذار تا زندگی‌ات به صدای حقیقت بیدارت کند.
شد چو شیر خدای حرز نویس
رخت بر گاو بر نهد ابلیس
هوش مصنوعی: زمانی که انسان قدرت و شجاعت پیدا کند، مانند شیر قدرتمند می‌شود و در این حال، شیاطین و موانع نمی‌توانند به او آسیب برسانند. آنها حتی نمی‌توانند بر روی او قرار بگیرند و تسلطی داشته باشند.
تا علی را چو تو ولی چکند
در هوا و هوس علی چکند
هوش مصنوعی: بچه، اگر کسی مثل تو به مقام ولی‌عصر برسد، آن وقت علی هم در زندگی‌اش درگیر خواسته‌ها و تمایلات دنیوی خواهد شد.
زین بد و نیک به گزین کردن
زشت باشد حدیث دین کردن
هوش مصنوعی: انتخاب میان خوبی و بد، و گفتگو درباره دین بر اساس این انتخاب، کاری ناپسند است.
برگذشت او ز مبتدای قدم
در رسید او به منتهای همم
هوش مصنوعی: او از آغاز کار خود عبور کرد و به اوج آرزوهایش رسید.
پیش او روفتند تا درگاه
حور و غلمان به جعد و گیسو راه
هوش مصنوعی: آن‌ها به سوی درگاه‌های بهشت رفتند، جایی که حوری‌ها و جوانان زیبا با موهای خوش حالت و پرجاذبه منتظر بودند.
رافضی را بماند در گردن
جکجک و مرگ و جسک و جان کندن
هوش مصنوعی: رافضی در زحمت و سختی و مرگ و جان کندن باقی خواهد ماند.
بر براقی که مصطفی پرورد
رافضی رایضی چه داند کرد
هوش مصنوعی: درخشش و شکوهی که پروردگار برای پیامبر (مصطفی) آفرید، برای فرقه رافضی یا کسانی که از او رویگردان شده‌اند، قابل درک نیست.
بود بوبکر با علی همراه
تو زبان فضول کن کوتاه
هوش مصنوعی: این جمله اشاره دارد به این که نباید در امور دیگران فضولی کرد، حتی اگر در کنار افرادی بزرگ و مهم باشیم. بوبکر و علی شخصیت‌های مهمی هستند، اما این موضوع ارتباطی به رفتار ما ندارد و باید در کارها و گفت‌وگوهای دیگران مداخله نکرد.
آفرین خدای بی‌همتا
بر ابوبکر باد و شیر خدا
هوش مصنوعی: ستایش خدای بی‌نظیر بر ابوبکر و علی، که به عنوان شیر خدا شناخته می‌شود، نیکوست.
صورت صدقش از دریچهٔ فضل
دیده فاروق را به علم و به عدل
هوش مصنوعی: چهرهٔ حقیقت از نگاه کسی که به نعمت علم و عدل نگریسته، چون نمایان می‌شود.
هر دو مهتر برای دین بودند
در سیادت سزای دین بودند
هوش مصنوعی: هر دو نفر در مقام و بزرگی برای دین مهم و شایسته بودند و در رهبری دین مقام بلندی داشتند.