گنجور

بخش ۷ - ذکر حجّت قرآن

باش تا روز عرض بر یزدان
گلهٔ جان تو کند قرآن
گوید این ماحل مصدّق تو
چند باطل کشید بر حق تو
گوید ای کردگار می‌دانی
آشکارا چنانکه پنهانی
شب و روزم بخواند با فریاد
داد یک حرف من به صدق نداد
حق نحو و معانی و اعراب
زو ندیدم به صدق در محراب
حنجره در سرود نیک آید
جامهٔ غم کبود نیک آید
به جز از گفت و گوی دمدمه‌ای
نیست گوشی نصیب زمزمه‌ای
گه بخواندی مرا به راه مجاز
خیره بگشاده چون خران آواز
که بسی لاف زد به دعوی ما
پس ندانست قدر معنی ما
سوی میدان خاص اسب بتاخت
روی ما از نقاب ما نشناخت
بر سرِ کوی ما ز زشت و نکو
سگی آمد کسی نیامد ازو
عقل و جان را به حکم من نسپرد
سوی رای و هوای خویشم برد
گه به تیغ هوا بخست مرا
گاه بر دام نفس بست مرا
گه به سوی شراب راند مرا
گه به راه سرود خواند مرا
گه شکستی چوچوب را سکنه
سر و روی حروفم از شکنه
گه چو قوّال کرده از نغمه
متفرّق حروفم از زخمه
ای مدبّر ز مُدبری چونین
خواهم انصاف تو به یوم‌الدین
در سرای مجاز از سر ناز
گه به بازار و گه به بانگ نماز
جلوه کردی برای اعجازی
گه به حرفی و گه به آوازی

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: محمودرضا رجایی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باش تا روز عرض بر یزدان
گلهٔ جان تو کند قرآن
هوش مصنوعی: منتظر بمان تا در روز قیامت، جان تو شکایتی از تو به خداوند بکند، همان‌طور که در قرآن آمده است.
گوید این ماحل مصدّق تو
چند باطل کشید بر حق تو
هوش مصنوعی: او می‌گوید این مقام و منزلت تو، چندین بار به اشتباه بر حق تو ظلم کرده است.
گوید ای کردگار می‌دانی
آشکارا چنانکه پنهانی
هوش مصنوعی: می‌گوید: ای خالق، تو به وضوح و در خفا می‌دانی که چه می‌گذرد.
شب و روزم بخواند با فریاد
داد یک حرف من به صدق نداد
هوش مصنوعی: همه شب و روز با صدای بلند از من شکایت می‌کند، اما هیچ‌یک از حرف‌های من به صداقت پذیرفته نمی‌شود.
حق نحو و معانی و اعراب
زو ندیدم به صدق در محراب
هوش مصنوعی: من هرگز در جایی که به نماز نشسته‌ام، حقیقت و معانی و قواعد زبان را به درستی نمی‌بینم.
حنجره در سرود نیک آید
جامهٔ غم کبود نیک آید
هوش مصنوعی: صدای زیبا در نیایش خوب است و پوشش غمگین هم در جای خودش زیباست.
به جز از گفت و گوی دمدمه‌ای
نیست گوشی نصیب زمزمه‌ای
هوش مصنوعی: فقط در گفت و گوی آرام و نامحسوس، می‌توان به شنیدن صدای دلنشینی امیدوار بود.
گه بخواندی مرا به راه مجاز
خیره بگشاده چون خران آواز
هوش مصنوعی: گاهی من را به راهی که حقیقت نیست، فرا می‌خوانی و در این مسیر، مانند خرها، فقط صداهایی بی‌معنی از خود ساطع می‌کنم.
که بسی لاف زد به دعوی ما
پس ندانست قدر معنی ما
هوش مصنوعی: بسیاری درباره مقام و ادعای ما سخن گفتند، اما نتوانستند ارزش واقعی کلام ما را درک کنند.
سوی میدان خاص اسب بتاخت
روی ما از نقاب ما نشناخت
هوش مصنوعی: اسب به سمت میدان می‌تازد و ما را نمی‌شناسد، زیرا در پوشش خود پنهان شده‌ایم.
بر سرِ کوی ما ز زشت و نکو
سگی آمد کسی نیامد ازو
هوش مصنوعی: در خیابان ما، هر کسی که آمده، از خوبی و بدی هیچ خبری ندارد. فقط یک سگ به اینجا آمده است و هیچ کس دیگری نیامده است.
عقل و جان را به حکم من نسپرد
سوی رای و هوای خویشم برد
هوش مصنوعی: عقل و جانم را به دست سرنوشت نسپار، زیرا به سوی اراده و خواسته‌های خودم می‌کشانم.
گه به تیغ هوا بخست مرا
گاه بر دام نفس بست مرا
هوش مصنوعی: گاهی خنجر عشق مرا می‌زید و گاهی دام نفس مرا می‌گرفت.
گه به سوی شراب راند مرا
گه به راه سرود خواند مرا
هوش مصنوعی: گاهی مرا به سمت شراب می‌کشاند، و گاهی به سوی آواز و سرود هدایت می‌کند.
گه شکستی چوچوب را سکنه
سر و روی حروفم از شکنه
هوش مصنوعی: گاهی اوقات با شکست‌ها و ناامیدی‌ها، زندگی روزمره‌ام تحت تأثیر قرار می‌گیرد و روح من پر از غم و اندوه می‌شود.
گه چو قوّال کرده از نغمه
متفرّق حروفم از زخمه
هوش مصنوعی: گاهی مانند قوال، با نغمه‌ای زیبا و گوش‌نواز، حروفم را به‌هم پیوند می‌زنم و از ضربهٔ ساز، جذابیت می‌بخشیم.
ای مدبّر ز مُدبری چونین
خواهم انصاف تو به یوم‌الدین
هوش مصنوعی: ای مدبر، از تدبیر تو، این گونه انتظار انصاف دارم در روز دین.
در سرای مجاز از سر ناز
گه به بازار و گه به بانگ نماز
هوش مصنوعی: در این مکان موقتی، گاهی با ناز و لطافت وارد می‌شوم و گاهی با صدای دلنشین دعا.
جلوه کردی برای اعجازی
گه به حرفی و گه به آوازی
هوش مصنوعی: تو با زیبایی و هنر خود به گونه‌ای درخشیدی که گاهی با سخن و گاهی با نغمه‌ات همه را شگفت‌زده کردی.