گنجور

بخش ۸۲ - فی العبودیّة

چند پرسی که بندگی چه بُوَد
بندگی جز فکندگی چه بُوَد
بند او دار تا بوی بنده
ورنه هستی تو از درِ خنده
نیستانی که بر درش هستند
نه کمر بر درش کنون بستند
بلکه از مادرِ سنین و شهور
خود کمر بسته زاده‌اند چو مور
جمله اعضات را به بند درآر
مال و اسباب جملگی بسپار
بند او دار بر همه اعضا
تا نگردی ز بند خیره جدا
بندگی نیست جز ره تسلیم
ور ندانی بخوان تو قلب سلیم
مده از دستش از برای نهاد
همه را هیچ‌کس به هیچ نداد
هرکرا نیست چشم عبرت کور
نبود همچو مرغ و وحش و ستور
سوی آن کز رضا حکیم بُوَد
جنبش اختران عقیم بُوَد
بندگی در سرای مُبدع کل
عجز و ضعف است و استهانت و ذل
دور دور است در بلا خوردن
بنده بودن ز بنده پروردن
چون شود حکمت قدم ساقی
تو کنی اختیار در باقی
هست در دین هزار و یک درگاه
کمترش آنکه بی‌تو دارد راه
گر چو زنبور خانه خواهی تن
پیش تیرِ قضا سپر بفکن
هرکرا خسته کرد تیرِ قضا
نپذیرد ورا جریحه دوا
زخم تیر قضا سپر شکنست
هیچکس خود ز خم او نبرست
نرهی ای فضولی رعنا
جز به بی‌دست و پایی از دریا
آنکه دلهای آشنا دارند
دل ز چون و چرا جدا دارند
پیش آسیب تیر احکامش
همچو صیداند مانده در دامش
که نبشتست بر تو سود و زیان
امر قل لن یصیبنا برخوان
کز پی جانت حکم یزدانی
شب نبشت آنچه روز می‌خوانی
از پی جیم جهل و عقل سقیم
دلِ تو تنگ شد چو حلقهٔ میم
مخبر باطنست ظاهر حکم
حاکی اوّلست آخر حکم
خویشتن را به آب ده که ز ما
نشود علم آشنا دریا
چون ز بالا بلا نهد به تو روی
رو تو الله گوی و آه مگوی
حکم حق چون سوی تو کرد نگاه
هان و هان زود بسته کن ره آه
تا نداردت آه سرگردان
آه را هم ز راه واگردان
با قضا سود کی کند حذرت
خون مگردان به بیهده جگرت
دست و لب زیر حکم مبدع کل
پنجهٔ سرو ساز و غنچهٔ گل
سوزیان باش کدخدایش را
استخوان باش مر همایش را
هرچه جز حق بود تو آن مپذیر
دل ز اغیار جملگی برگیر
روی چون شمع پیش او خوش دار
کمر از آب و تاج از آتش دار
تو چراغی به پیشِ مهرِ بلند
جان همی ده چنو و خوش می‌خند
جان به رغبت سپار کز انکار
نیست جان را در آن سرای شمار
کانکه دَم با سرِ بریده کشد
بارِ حکمش به نورِ دیده کشد
سرنپیچیده ز حکم و امر خدای
بنشیند خموش بر یک جای
آتشی را همی کند تسلیم
داغ نمرود و باغ ابراهیم
تا نگشتی به سوی خویش گدای
نبود سوی تو خدای خدای
هدف تیر حکم او جان کن
صدف درّ عشقش ایمان کن
شرع مقلوب را مکان گویی
عرش مقلوب را کجا جویی
زانکه داند خدای رمز سَخُن
غمز او غمزه‌ها تقاضا کن

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: محمودرضا رجایی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چند پرسی که بندگی چه بُوَد
بندگی جز فکندگی چه بُوَد
هوش مصنوعی: چند بار می‌پرسی که بندگی چیست؟ بندگی جز فروتنی و تسلیم چیست؟
بند او دار تا بوی بنده
ورنه هستی تو از درِ خنده
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که باید خود را تحت کنترل و مدیریت قرار دهی تا از احساسات خوب و مثبتی بهره‌مند شوی. در غیر این صورت، وجود تو ممکن است تحت‌تأثیر وضعیت‌های ناخوشایند قرار گیرد.
نیستانی که بر درش هستند
نه کمر بر درش کنون بستند
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که درختانی که در کنار در یک مکان قرار دارند، اکنون دیگر بر روی در آنجا خم نشده‌اند یا به عبارتی دیگر، حالتی که زمانی داشتند تغییر کرده و دیگر به شکلی که قبلاً بودند، نیستند.
بلکه از مادرِ سنین و شهور
خود کمر بسته زاده‌اند چو مور
هوش مصنوعی: انسان‌ها از زمان‌های دور و از مادران قدیمی خود با تلاش و سخت‌کوشی متولد شده‌اند، مانند موری که برای زنده ماندن و ادامه نسلش سختی می‌کشد.
جمله اعضات را به بند درآر
مال و اسباب جملگی بسپار
هوش مصنوعی: تمام belongings و دارایی‌های خود را در کنار هم قرار بده و به خوب مدیریت و نگهداری آن‌ها بپرداز.
بند او دار بر همه اعضا
تا نگردی ز بند خیره جدا
هوش مصنوعی: این جمله بیان می‌کند که انسان باید به تمام قسمت‌های وجود خود توجه کند و خود را تحت کنترل و انضباط قرار دهد تا از گمراهی و پراکندگی افکار دور بماند. در واقع، برای حفظ تمرکز و آگاهی در زندگی، باید خود را به نوعی محدود کند و به مسئولیت‌های خود پایبند باشد.
بندگی نیست جز ره تسلیم
ور ندانی بخوان تو قلب سلیم
هوش مصنوعی: تنها راه واقعی بندگی، تسلیم شدن است؛ و اگر این را نمی‌دانی، به قلب پاک و صادق خود رجوع کن.
مده از دستش از برای نهاد
همه را هیچ‌کس به هیچ نداد
هوش مصنوعی: از دست نده آنچه را که برای تو ارزش دارد، زیرا هیچ‌کس چیزی به کسی نمی‌بخشد.
هرکرا نیست چشم عبرت کور
نبود همچو مرغ و وحش و ستور
هوش مصنوعی: هر کس که چشم عبرت نداشته باشد، همچون پرندگان و حیوانات وحشی و چهارپایان کور است و نمی‌تواند درس‌های زندگی را ببیند.
سوی آن کز رضا حکیم بُوَد
جنبش اختران عقیم بُوَد
هوش مصنوعی: به سمت آن کسی که به خاطر رضایتش، خردمندانه عمل می‌کند، حرکت ستاره‌ها بی‌فایده و بی‌نتیجه خواهد بود.
بندگی در سرای مُبدع کل
عجز و ضعف است و استهانت و ذل
هوش مصنوعی: بندگی در خانه‌ای که مبدع همه چیز است، نشانه‌ای از ناتوانی و ضعف است و به نوعی عدم احترام و خضوع را نشان می‌دهد.
دور دور است در بلا خوردن
بنده بودن ز بنده پروردن
هوش مصنوعی: در زندگی، می‌توان گفت که در سختی‌ها و مشکلات، انسان باید به انجام وظایف و اطاعت از خداوند بپردازد، چون این اطاعت و بندگی، راهی به رشد و پرورش روحی اوست.
چون شود حکمت قدم ساقی
تو کنی اختیار در باقی
هوش مصنوعی: وقتی حکمت به وجود می‌آید، تو می‌توانی انتخاب کنی که در باقی زندگی چه کار کنی.
هست در دین هزار و یک درگاه
کمترش آنکه بی‌تو دارد راه
هوش مصنوعی: در دین، هزار و یک مسیر وجود دارد، اما کسی که به تو وصل نیست، کمتر از آن‌ها می‌تواند مسیر را پیدا کند.
گر چو زنبور خانه خواهی تن
پیش تیرِ قضا سپر بفکن
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی مانند زنبور در خانه‌ات خوش‌بگذرانیدن، باید در برابر حوادث ناگوار مقاومت کنی و خود را از خطر محافظت کنی.
هرکرا خسته کرد تیرِ قضا
نپذیرد ورا جریحه دوا
هوش مصنوعی: هر کس که به خاطر تقدیر و سرنوشتش دچار خستگی و رنج شده باشد، نمی‌تواند از دردی که به او وارد شده، به راحتی التیام یابد.
زخم تیر قضا سپر شکنست
هیچکس خود ز خم او نبرست
هوش مصنوعی: زخم ناشی از تقدیر مانند تیر است که سپر را می‌شکند و هیچ‌کس نمی‌تواند از قضاوت او فرار کند.
نرهی ای فضولی رعنا
جز به بی‌دست و پایی از دریا
هوش مصنوعی: ای فضول و کنجکاو، تو نمی‌توانی به رازهای عمیق و ناشناخته دریا دست یابی؛ چون این کار نیازمند شرایط خاصی است که تو از آن بهره‌ای نداری.
آنکه دلهای آشنا دارند
دل ز چون و چرا جدا دارند
هوش مصنوعی: افرادی که با یکدیگر رابطه عمیق و آشنایی دارند، از بحث و جدل‌های بی‌فایده پرهیز می‌کنند و دل‌هایشان از مسائل بی‌اهمیت فارغ است.
پیش آسیب تیر احکامش
همچو صیداند مانده در دامش
هوش مصنوعی: در برابر خطرات و تأثیرات حکمت او، مانند شکار در تله، ناتوان و گرفتار مانده‌ایم.
که نبشتست بر تو سود و زیان
امر قل لن یصیبنا برخوان
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که هرچه برای انسان نوشته شده است، چه خوب و چه بد، در نهایت به او می‌رسد. همچنین اشاره می‌کند که هیچ چیزی بر انسان نخواهد گذشت مگر آنچه که مقدر شده است.
کز پی جانت حکم یزدانی
شب نبشت آنچه روز می‌خوانی
هوش مصنوعی: از آنجا که به خاطر تو، تقدیر الهی نوشته شده، آنچه در طول روز مشاهده می‌کنی، در واقع در دل شب برای تو مقدر شده است.
از پی جیم جهل و عقل سقیم
دلِ تو تنگ شد چو حلقهٔ میم
هوش مصنوعی: به دنبال جهل و عقل نارس، دل تو به اندازه‌ای تنگ و باریک شد که مانند حلقه‌ای به نام «میم» است.
مخبر باطنست ظاهر حکم
حاکی اوّلست آخر حکم
هوش مصنوعی: خبر از باطن دارد و ظاهرش تنها نمایانگر است. اوّلین و آخرین حکم را به جا می‌آورد.
خویشتن را به آب ده که ز ما
نشود علم آشنا دریا
هوش مصنوعی: خودت را در آب بینداز تا دریا را بشناسی؛ زیرا از ما (گفتن) به شناخت آن نخواهی رسید.
چون ز بالا بلا نهد به تو روی
رو تو الله گوی و آه مگوی
هوش مصنوعی: وقتی که مصیبت و مشکلات از بالا به تو فرود می‌آید، فقط به خداوند پناه ببر و از ناله و دلتنگی دوری کن.
حکم حق چون سوی تو کرد نگاه
هان و هان زود بسته کن ره آه
هوش مصنوعی: وقتی خداوند توجهش به سمت تو جلب شد، سریع و بی‌درنگ راه ناامیدی را ببند.
تا نداردت آه سرگردان
آه را هم ز راه واگردان
هوش مصنوعی: تا وقتی که دل تو در گمراهی و سردرگمی است، حتی آه و ناله‌ات هم به راه درست نمی‌رسد و بازگشت پیدا نمی‌کند.
با قضا سود کی کند حذرت
خون مگردان به بیهده جگرت
هوش مصنوعی: با تقدیر نمی‌توان کسی را به سودی رساند، پس به خودت سختی نده و نگرانی را بی‌مورد به جان خود راه نده.
دست و لب زیر حکم مبدع کل
پنجهٔ سرو ساز و غنچهٔ گل
هوش مصنوعی: دست و زبان تحت فرمان خالق همه چیز هستند؛ همان‌طور که ساقهٔ درخت سرو و شکوفهٔ گل به او وابسته‌اند.
سوزیان باش کدخدایش را
استخوان باش مر همایش را
هوش مصنوعی: به شدت تحت فشار قرار بگیر و در برابر مشکلات و سختی‌ها مقاوم باش، به گونه‌ای که در نظر دیگران هم از نظر جسمی و هم از نظر روحی قوی و استوار دیده شوی.
هرچه جز حق بود تو آن مپذیر
دل ز اغیار جملگی برگیر
هوش مصنوعی: هر چیزی جز حقیقت را نپذیر و از تعلقات به غیر، دل را کاملاً آزاد کن.
روی چون شمع پیش او خوش دار
کمر از آب و تاج از آتش دار
هوش مصنوعی: به خودت احترام بگذار و در کنار او با سادگی و آرامش زندگی کن؛ در حالی که از چیزهای فانی مانند آب و آتش دوری می‌کنی.
تو چراغی به پیشِ مهرِ بلند
جان همی ده چنو و خوش می‌خند
هوش مصنوعی: تو مانند چراغی هستی که در پیش روی محبوب و عزیزم روشنایی می‌بخشد و با این حال، با شادی و خوشحالی می‌خندی.
جان به رغبت سپار کز انکار
نیست جان را در آن سرای شمار
هوش مصنوعی: به زندگی‌ات با شوق و علاقه ادامه بده، چرا که انکار زندگی معنایی ندارد و باید عمرت را در آن دنیای پایانی بشماری.
کانکه دَم با سرِ بریده کشد
بارِ حکمش به نورِ دیده کشد
هوش مصنوعی: هر کسی که با سر بریده نفس بکشد، بار مسئولیتش را با روشنایی چشمانش به دوش می‌کشد.
سرنپیچیده ز حکم و امر خدای
بنشیند خموش بر یک جای
هوش مصنوعی: کسی که به دستورات و اراده خداوند توجهی نمی‌کند، باید در سکوت و آرامش بر جایی بنشیند.
آتشی را همی کند تسلیم
داغ نمرود و باغ ابراهیم
هوش مصنوعی: آتش، تحت تأثیر حرارت نمرود و باغ ابراهیم قرار گرفته و تسلیم آن‌ها می‌شود.
تا نگشتی به سوی خویش گدای
نبود سوی تو خدای خدای
هوش مصنوعی: تا زمانی که به درون خود ننگریسته‌ای و به خودشناسی نپرداخته‌ای، هیچ کس از طریق تو به خداوند نمی‌رسد.
هدف تیر حکم او جان کن
صدف درّ عشقش ایمان کن
هوش مصنوعی: هدف تیر عشق او، جان را به سرانجام می‌رساند؛ مانند صدفی که با ایمان به درّ عشق او، زحمت می‌کشد.
شرع مقلوب را مکان گویی
عرش مقلوب را کجا جویی
هوش مصنوعی: می‌توان گفت که در اینجا به نوعی تناقض در نظم اشاره شده است. از یک سو، صحبت از قوانینی می‌شود که به هم ریخته و نادرست به نظر می‌رسند و از سوی دیگر، پرسشی مطرح می‌شود درباره جایی که می‌توان نشانه‌ها و آثار این وضعیت را یافت. به عبارت دیگر، بیان می‌کند که در وضعیتی که اصول و قواعد دچار اغتشاش شده‌اند، تلاش برای یافتن نشانه‌ای از نظم و زیبایی در آن شرایط بی‌فایده می‌باشد.
زانکه داند خدای رمز سَخُن
غمز او غمزه‌ها تقاضا کن
هوش مصنوعی: چرا که خداوند می‌داند راز کلام و پیام‌های او، بنابراین تو نیز می‌توانی به او درخواست‌های خود را بگویی.

حاشیه ها

1401/01/08 13:04
محمد حسن ارجمندی

شرع مقلوب را مکان گویی

عرش مقلوب را کجا جویی

وارونه کلمه شرع می‌شود عرش

جای شرع و عرش برای تو عوض شده است آنجا که باید به شرع فکر کنی به عرش می‌اندیشی و برعکس

1401/01/08 13:04
محمد حسن ارجمندی

خویشتن را به آب ده که ز ما...............نشود علم آشنا دریا

دل به دریای رضا بزن که از میان(خشنودان) کسی شناگری نمی‌داند یعنی همه خود را در امواج امر خدا رها می‌کنند و پی چند و چون نیستند.  (علم آشنا= شنا بلد بودن)

1401/01/08 13:04
محمد حسن ارجمندی

مخبر باطنست ظاهر حکم..............حاکی اوّلست آخر حکم

ظاهر حکم‌های خداوند خبر از اسرار و باطن آن حکم می‌دهد و نتیجة این حکم‌ها که در آخر کار آشکار می‌شود به تو می‌گوید که علت این حکم چه بوده است پس بردبار باش و حکم را بپذیر تا در نهایت به حکمتش پی ببری

1401/01/08 13:04
محمد حسن ارجمندی

که نبشتست بر تو سود و زیان.................امر قل لن یصیبنا برخوان

 

اگر باور نداری که خداوند آنچه به سود یا زیان توست در سرنوشت تو نوشته است، ایه 51 سوره توبه را بخوان که فرمود: قُلْ لَنْ یُصِیبَنَا إِلَّا مَا کَتَبَ اللَّهُ لَنَا هُوَ مَوْلَانَا ۚ وَعَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ یعنیبگو: هرگز جز آنچه خدا برای ما خواسته به ما نخواهد رسید، اوست مولای ما، و البته اهل ایمان در هر حال باید بر خدا توکل کنند.

1401/01/08 13:04
محمد حسن ارجمندی

بلکه از مادرِ سنین و شهور......................خود کمر بسته زاده‌اند چو مور

اشاره به اینکه در تقدیر این افراد و پیشانی‌نوشت‌شان چنین مقامی برایشان نوشته شده است. منظور اینکه سعادت بندگی اختیاری نیست بلکه تفویضی است./ کمربستن: کنایه از خدمت بزرگی را کردن / مادرِ سنین و شهور = مادر روزگار

1401/01/08 13:04
محمد حسن ارجمندی

بیت 7 : بندگی نیست جز ره تسلیم...............ور ندانی بخوان تو قلب سلیم

رسیدن به مقام بندگی جز با چشیدن شربت تسلیم و سرسپردگی کامل شدنی نیست اگر باور نداری این آیه را بخوان:

«یَوْمَ لَا یَنفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ إِلَّا مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ» (شعراء/۸۸ و ۸۹) ترجمه: روزی که نه مال سود می‌دهد و نه فرزندان؛ مگر آن کس که با قلبی رسته از شرک به نزد خدا بیاید.