گنجور

بخش ۸۰ - فی الرضا والتسلیم بحکمه و قضائه

ابلقی را که رخ به خانهٔ اوست
تازگی جان ز تازیانهٔ اوست
وآنکه از تیر او شرف دارد
دیدگان از پی هدف دارد
ای بر آتش نهاده خرمن خویش
باد بر داده سقف گلشن خویش
گر ترا تیغ تن زند اه کن
ور ترا زخم حق زند خه کن
بی‌رضای حق آنچه راحت تست
آن نه راحت که آن جراحت تست
تلخ و شیرین چو هر دو زو باشد
زشت نبوَد همه نکو باشد
دلشان بر فراق مال و عیال
خنک و خوش چو در بهار شمال
تا در این عالم فسرده درند
لگد اشتران چو گرده خورند
خویشتن چون ز عشق گرم کنند
گردنِ روزگار نرم کنند
پیش رفتن به رغبت از دنیی
شود آماده نزدشان عقبی
چون سرِ عشق آن جهان دارند
همچو شمع‌اند سوزِ جان دارند
پیششان روزگار چون بنده
دهر از انفاسشان فزاینده
کمترین بنده‌شان زمانه بُوَد
ز آرزو دل چو گورخانه بُوَد
زانکشان تا امید نبوَد و بیم
جانشان تن خورد چو شمع مقیم
دل ز تلخیش همچو می خوش‌دار
همچنو دل پر آب و آتش دار
جان به عهد و وفاش بسپرده
در کنف زنده در کفن مرده
پیش امرش چو کلک برجسته
جان کمروار بر میان بسته
از برای وفات تخم نفاق
نقد خوارزم کم برد به عراق
از برای دو دانگ سیم دغل
نکند با خدای کیسه بدل
همچنان بُختی کمر کوهان
سبلت حرص کم زند سوهان
در رضای خدای خویش بکوش
به نه چیزش چو بندگان مفروش
باش در حکم صولجانش گوی
هم سمعنا و هم اطعنا گوی
چونت گوید نماز کن بگزار
چونت گوید مکن برو مگذار
چونت گوید ببخش هیچ منه
چونت گوید نگاه‌دار مده
نه ز روی مجاز کز تحقیق
بر همه برنهاد بی‌تصدیق
اندر آمد گلیم پوشیده
صفو و دردی دُرد نوشیده
پرِ جبرئیل بر موافقتش
گشت همچون کلیم منقبتش
رخصتش هدیه‌دان کزو برهی
تو ازو رخصتش چه باز دهی
نه تویی تو ز تست بر کاری
تو کئی اندرین میان باری
هرکجا ذکر او بُوَد تو که‌ای
جمله تسلیم کن بدو تو چه‌ای
آنِ اویی تو کم ستیز بر اوی
گر گریزی ازو گریز در اوی
جان و تن را به کردگار سپار
تا درون سرای یابی بار
کانکه شد پاسبان خانه و سر
چون کلیدان بماند در پسِ در
جان و اسباب ازو عطا داری
پس دریغش ازو چرا داری
جان و اسباب در رهش در باز
بر ره سیل و رود خانه مساز
وقف کن جسم و مال را بر غیب
تا بوَی چون کلیدش اندر جیب
جبر را مارمیتَ کن از بر
باز دان از رمیت سرِّ قدر

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: محمودرضا رجایی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ابلقی را که رخ به خانهٔ اوست
تازگی جان ز تازیانهٔ اوست
هوش مصنوعی: آن که چهره‌اش به خانه‌اش می‌تابد، جان تازه‌ای دارد که به خاطر ضربه‌های او به وجود آمده است.
وآنکه از تیر او شرف دارد
دیدگان از پی هدف دارد
هوش مصنوعی: آن کسی که از تیرش آبرو و اعتبار می‌گیرد، چشمانش به دنبال هدف معین است.
ای بر آتش نهاده خرمن خویش
باد بر داده سقف گلشن خویش
هوش مصنوعی: ای کسی که آتش بر خرمن زندگی‌ات نهاده‌ای و بر فراز باغ و بستانت، وزش باد به وضوح قابل مشاهده است.
گر ترا تیغ تن زند اه کن
ور ترا زخم حق زند خه کن
هوش مصنوعی: اگر کسی به تو آسیب بزند، فریاد بزن و از درد خود شکایت کن، اما اگر حقیقتی تو را آزار دهد، سکوت کن و پذیرا باش.
بی‌رضای حق آنچه راحت تست
آن نه راحت که آن جراحت تست
هوش مصنوعی: اگر بر خلاف خواست خدا چیزی را راحت و آسوده بیابی، بدان که آن راحت واقعی نیست، بلکه حاکی از جراحت و درد درون توست.
تلخ و شیرین چو هر دو زو باشد
زشت نبوَد همه نکو باشد
هوش مصنوعی: تلخی و شیرینی اگر هر دو از یک منبع باشند، نباید به نظر زشت بیایند؛ بلکه همه چیز زیبا خواهد بود.
دلشان بر فراق مال و عیال
خنک و خوش چو در بهار شمال
هوش مصنوعی: دل‌هایشان از جدایی و دوری از دارایی و خانواده، شاد و سرمست است مانند هوا و زیبایی بهار در شمال.
تا در این عالم فسرده درند
لگد اشتران چو گرده خورند
هوش مصنوعی: در این دنیا که خسته و یکنواخت است، همچون شتران که در بیابان می‌گردند و پاهایشان به زمین می‌خورد، مشکلات و دردها را تحمل می‌کنیم.
خویشتن چون ز عشق گرم کنند
گردنِ روزگار نرم کنند
هوش مصنوعی: وقتی که انسان از عشق پر شود، می‌تواند به تغییر و نرم کردن سختی‌های زندگی بپردازد.
پیش رفتن به رغبت از دنیی
شود آماده نزدشان عقبی
هوش مصنوعی: اگر کسی با میل و رغبت به پیشرفت در زندگی دنیا بپردازد، به طور حتم برای زندگی آخرت نیز خود را آماده می‌سازد.
چون سرِ عشق آن جهان دارند
همچو شمع‌اند سوزِ جان دارند
هوش مصنوعی: آن‌ها که به عشق سر و جان می‌سپارند، مانند شمعی هستند که در آتش می‌سوزند و نوری از خود دارند.
پیششان روزگار چون بنده
دهر از انفاسشان فزاینده
هوش مصنوعی: در برابر آن‌ها، زمان و سرنوشت مانند یک خدمتگزار در اختیارشان است و از نفس‌های آن‌ها به خوبی جاری و ساری است.
کمترین بنده‌شان زمانه بُوَد
ز آرزو دل چو گورخانه بُوَد
هوش مصنوعی: کمترین خدمتگزار آن‌ها در این دنیا، آرزوهایت را به جایی می‌برد که همانند یک گورخانه خالی و بی‌روح می‌شود.
زانکشان تا امید نبوَد و بیم
جانشان تن خورد چو شمع مقیم
هوش مصنوعی: زیرا هنگامی که امیدی نباشد و ترسی هم وجود نداشته باشد، جان آن‌ها مانند شمعی که در جایی ثابت است، در آرامش خواهد بود.
دل ز تلخیش همچو می خوش‌دار
همچنو دل پر آب و آتش دار
هوش مصنوعی: دل را از تلخی‌ها به مانند شراب شیرین نگه‌دار، همان‌طور که دل را پر از آب و آتش کن.
جان به عهد و وفاش بسپرده
در کنف زنده در کفن مرده
هوش مصنوعی: دل خود را به وفاداری و صداقت کسی سپرده که در زندگی‌اش پر از عشق و در مرگش آرامش است.
پیش امرش چو کلک برجسته
جان کمروار بر میان بسته
هوش مصنوعی: در برابر فرمان او، همچون قلمی که بر کاغذ می‌نشیند، جان من خجالت‌زده و مضطرب است.
از برای وفات تخم نفاق
نقد خوارزم کم برد به عراق
هوش مصنوعی: به خاطر مرگ و نابودی، تخم نفاق و اختلاف در خوارزم کم‌تر شد و به عراق منتقل گردید.
از برای دو دانگ سیم دغل
نکند با خدای کیسه بدل
هوش مصنوعی: انسان باید به خاطر منافع کم و ناچیز به خالق خود خیانت نکند و در پی کاری نادرست نرود.
همچنان بُختی کمر کوهان
سبلت حرص کم زند سوهان
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که سرنوشت و شانس انسان می‌تواند به شکلی باشد که در هنگام تلاش و کوشش، حتی کمترین خصلت‌ها و ویژگی‌ها نیز می‌توانند تأثیرگذار باشند. به عبارت دیگر، شانس و اقبال خوب با احتیاط و تدبیر در کارها، می‌تواند به انسان کمک کند تا به موفقیت‌های بیشتری دست یابد.
در رضای خدای خویش بکوش
به نه چیزش چو بندگان مفروش
هوش مصنوعی: برای جلب رضایت خداوند تلاش کن و خود را در چیزهای دنیایی و مادی فروخته نکن، مانند بندگانی که تنها به دنبال منافع دنیوی هستند.
باش در حکم صولجانش گوی
هم سمعنا و هم اطعنا گوی
هوش مصنوعی: در مقابل فرمان و دستورات او قرار بگیر و بگو که هم شنیدیم و هم اطاعت می‌کنیم.
چونت گوید نماز کن بگزار
چونت گوید مکن برو مگذار
هوش مصنوعی: وقتی که تو را دعوت به نماز می‌کند، نماز را بخوان؛ و وقتی می‌گوید که این کار را نکن، درنگ نکن و نگذار که تو را بازدارد.
چونت گوید ببخش هیچ منه
چونت گوید نگاه‌دار مده
هوش مصنوعی: اگر کسی به تو بگوید که ببخش، به او توجه نکن؛ اما اگر به تو بگوید که نگه‌دار، هرگز عمل نکن.
نه ز روی مجاز کز تحقیق
بر همه برنهاد بی‌تصدیق
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که چیزی که گفته شده صرفاً به خاطر ظاهرش یا به صورت غیرواقعی نیست، بلکه بر اساس حقیقت و واقعیت بنا شده و نیازی به تأیید دیگری ندارد.
اندر آمد گلیم پوشیده
صفو و دردی دُرد نوشیده
هوش مصنوعی: کسی که گلیم خود را بر دوش دارد و در آرامش و سکوت می‌گذرانید، در عین حال از درد و رنجی نیز آگاه است و از زندگی تلخی چشیده است.
پرِ جبرئیل بر موافقتش
گشت همچون کلیم منقبتش
هوش مصنوعی: پر جبرئیل، به خاطر همسانی با مقام کلیم، از فضایل او سرشار شد.
رخصتش هدیه‌دان کزو برهی
تو ازو رخصتش چه باز دهی
هوش مصنوعی: اجازه‌اش را به او بده تا از او دور شوی، اما چه چیزی به او باز می‌گردانی؟
نه تویی تو ز تست بر کاری
تو کئی اندرین میان باری
هوش مصنوعی: تو در این کار به گونه‌ای است که خودت هم متوجه نیستی و در واقع تحت تاثیر دیگری هستی.
هرکجا ذکر او بُوَد تو که‌ای
جمله تسلیم کن بدو تو چه‌ای
هوش مصنوعی: هرجا که یاد او باشد، تو که هستی؟ همه چیز را به او تسلیم کن. تو چه چیز هستی؟
آنِ اویی تو کم ستیز بر اوی
گر گریزی ازو گریز در اوی
هوش مصنوعی: تو متعلق به اویی، پس چرا با او جنگ و جدل می‌کنی؟ اگر از او فرار کنی، از خودت فرار کرده‌ای.
جان و تن را به کردگار سپار
تا درون سرای یابی بار
هوش مصنوعی: جانی و بدنی که داری را به خدا بسپار تا بتوانی در فضای زندگی خود آرامش و برکت پیدا کنی.
کانکه شد پاسبان خانه و سر
چون کلیدان بماند در پسِ در
هوش مصنوعی: آن کسی که نگهبان خانه شد، و سرش مانند کلید در پس در باقی ماند.
جان و اسباب ازو عطا داری
پس دریغش ازو چرا داری
هوش مصنوعی: تو جان و وسایل زندگی‌ات را از او دریافت کرده‌ای، پس چرا در مقابل او حرص و بخیل هستی؟
جان و اسباب در رهش در باز
بر ره سیل و رود خانه مساز
هوش مصنوعی: برای او جان و دارایی‌ات را در مسیرش قربانی مکن و در جلوی سیل و سیلاب قرار نده.
وقف کن جسم و مال را بر غیب
تا بوَی چون کلیدش اندر جیب
هوش مصنوعی: اجازه بده که بدن و مال خود را به مسائل غیبی اختصاص دهی تا بوی آن به مانند کلیدی در جیب تو باشد.
جبر را مارمیتَ کن از بر
باز دان از رمیت سرِّ قدر
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به مفهوم سرنوشت و اقتدار می‌پردازد. به بیان دیگر، به ما یادآوری می‌کند که باید بر وضعیت‌های ناخواسته کنار بیاییم و از آن‌ها درس بگیریم. راهنمایی می‌کند که با وجود دشواری‌ها و محدودیت‌ها، باید با امید و آگاهی به جلو پیش برویم و از تجربیات خود بهره‌برداری کنیم.