بخش ۷۴ - فی الشّوق
از پس این براق شوق بُوَد
شوق در گردنش چو طوق بُوَد
آفرینش چو گشت زندانش
پس خلاصی طلب کند جانش
آتشیش از درون برافروزند
که ازو عقل و جان و تن سوزند
تا که خود یار عشق خودبین است
بوتهٔ توبه از پی این است
هرکه را کوی عشق او تازهست
توبهای از کلید دروازهست
شوق بییار خود سرور بُوَد
یار خود از خدای دور بُوَد
شوق ذوقت به دوزخ اندازد
شوق شوقت چو حور بنوازد
چون برون رفت جان ز دروازه
دلِ کهنه ازو شود تازه
صورت از بندِ طبع باز رهد
دل ودیعت به روح باز دهد
افتد از سیر جان بیاندازه
از زمین تا به عرش آوازه
کرد کز باد شوق و درد رود
بر زن ار بگذرد چو مرد رود
هرچه در راه فتنه انگیزد
همهاش از پیش راه برخیزد
از پی پایتابهای بشکوه
پشم رنگین شود به پیشش کوه
آتش او ز بهرِ بالا را
ببرد آب روی دریا را
چون مر او را ازو برانگیزند
اختران پیش او فرو ریزند
دیدهٔ او چو نورِ ره بیند
شمس در جنب او سیه بیند
بد و نیک اندر آن جهان نبود
خاک و خورشید و اختران نبود
هرکه را عشق کوی او باشد
در دلش جست و جوی او باشد
آسمانی دگرش گردانند
بر زمینی دگرش بنشانند
هر دمش نقش کفر دین گردد
هر نفس آسمان زمین گردد
هر زمان شوید از پی تگ و پوی
جبرئیلش به آب حیوان روی
خرد از نعرهٔ دلش کالیو
هیزم برق نعل اسبش دیو
آدمی سوز گشته از پی راه
مالک درد او به آتشِ آه
سرِّ آهش ندارد ایچ صبور
پی او در نیابد ایچ غیور
نعل اسبش چو گرد بندازد
جبرئیلش حنوط جان سازد
او روان گشته سوی عالم نیست
باد فریاد کن که یک دم بیست
مصطفی ایستاده بر ره اوی
از سرِ لطف ربّ سَلّم گوی
اندر آویزد از پی اِشراف
از درونش ترازوی اِنصاف
آب در راه او خلیل زند
مقرعش جان جبرئیل زند
همه را باز خود رساند به خود
کایچ یک را ازو نیامد بُد
همه هستند و از همه همه دور
در نُبی خواندهای تصیرالامور
زو بد و نیک قوّت و حولست
امر او ما یبدّل القول است
امر او را تغیّری نبود
خلق را جز تحیّری نبود
بغض و حقد از صفات او دورست
غضب آن را بود که مقدورست
اوست قادر به هرچه خواهد خواست
هرچه خواهد کند که حکم او راست
بخش ۷۳ - حکایت: کور را گوهری نمود کسیبخش ۷۵ - فی نفی صفات المذمومِة عنالله تعالی: در حق حقّ غضب روا نبود
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: محمودرضا رجایی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از پس این براق شوق بُوَد
شوق در گردنش چو طوق بُوَد
هوش مصنوعی: اگر شوق و علاقهای وجود داشته باشد، مانند گردنبند زیبایی به دور گردن او ظاهر خواهد شد.
آفرینش چو گشت زندانش
پس خلاصی طلب کند جانش
هوش مصنوعی: وقتی انسان در دنیا با مشکلات و محدودیتها روبهرو میشود، به دنبال رهایی و آزاد شدن از آنهاست.
آتشیش از درون برافروزند
که ازو عقل و جان و تن سوزند
هوش مصنوعی: آتش درونی را شعلهور کنید تا نیروبخش فکر، روح و بدن شما باشد و آنها را به سمت سوختن و تحول سوق دهد.
تا که خود یار عشق خودبین است
بوتهٔ توبه از پی این است
هوش مصنوعی: وقتی که محبوب خودش را میبیند و عاشق اوست، از همین رو به دنبال توبه و پشیمانی میرود.
هرکه را کوی عشق او تازهست
توبهای از کلید دروازهست
هوش مصنوعی: هر کس که دلتنگی عشقش را احساس کند، توبهاش به مانند کلیدی است که دروازهای را میگشاید.
شوق بییار خود سرور بُوَد
یار خود از خدای دور بُوَد
هوش مصنوعی: اشتیاق به معشوق باعث شادی و خوشحالی میشود، اما اگر آن معشوق از خدا دور باشد، در واقع شاید شادی واقعی نخواهد بود.
شوق ذوقت به دوزخ اندازد
شوق شوقت چو حور بنوازد
هوش مصنوعی: شوق و اشتیاق به لذتهای دنیوی ممکن است انسان را به دردسر و عذاب بیندازد، اما اگر عشق و شوق واقعی او را در پناه زیبایی و آرامش قرار دهد، او را به سوی خوشبختی رهنمون خواهد شد.
چون برون رفت جان ز دروازه
دلِ کهنه ازو شود تازه
هوش مصنوعی: زمانی که روح از دل کهنه خارج میشود، دل تازه و نو میشود.
صورت از بندِ طبع باز رهد
دل ودیعت به روح باز دهد
هوش مصنوعی: وقتی که انسان از محدودیتهای جسمی و مادی خود رها شود، روح و دل او آزادانه میتوانند به عمق وجود و حقیقت بپیوندند.
افتد از سیر جان بیاندازه
از زمین تا به عرش آوازه
هوش مصنوعی: آوازی از جان انسان برمیخیزد که از زمین تا آسمان میرسد و بیپایان است.
کرد کز باد شوق و درد رود
بر زن ار بگذرد چو مرد رود
هوش مصنوعی: اگر از روی شوق و درد، بر زنی بگذرد، همچون مردی خواهد گذشت.
هرچه در راه فتنه انگیزد
همهاش از پیش راه برخیزد
هوش مصنوعی: هر چیزی که در مسیر ایجاد مشکل و آشوب باشد، در واقع از ابتدا به سمت آن به وجود آمده است.
از پی پایتابهای بشکوه
پشم رنگین شود به پیشش کوه
هوش مصنوعی: در پی یک زیرانداز باشکوه، پشم رنگی در برابر او، کوه نمایان میشود.
آتش او ز بهرِ بالا را
ببرد آب روی دریا را
هوش مصنوعی: آتش او به خاطر بلندی، آب دریا را به خود میکشد.
چون مر او را ازو برانگیزند
اختران پیش او فرو ریزند
هوش مصنوعی: هنگامیکه او را از جایش حرکت میدهند، ستارهها به احترام او به زمین میافتند.
دیدهٔ او چو نورِ ره بیند
شمس در جنب او سیه بیند
هوش مصنوعی: چشم او که مانند نوری، خورشید را در حرکتش میبیند، در کنار او چیزهای تاریک را میبیند.
بد و نیک اندر آن جهان نبود
خاک و خورشید و اختران نبود
هوش مصنوعی: در آن دنیا نه بدی وجود دارد و نه نیکی؛ نه خاک هست و نه خورشید و ستارهها.
هرکه را عشق کوی او باشد
در دلش جست و جوی او باشد
هوش مصنوعی: هر کسی که در دلش عشق به معشوقی دارد، در جست و جوی او خواهد بود.
آسمانی دگرش گردانند
بر زمینی دگرش بنشانند
هوش مصنوعی: آسمان دیگری برای او در نظر میگیرند و بر روی زمین جدیدی او را قرار میدهند.
هر دمش نقش کفر دین گردد
هر نفس آسمان زمین گردد
هوش مصنوعی: هر زمانی که نفس میکشد، کارها و باورهایش به ضد دین تبدیل میشود و در هر دم، واقعیتهای آسمانی و زمینی دگرگون میشوند.
هر زمان شوید از پی تگ و پوی
جبرئیلش به آب حیوان روی
هوش مصنوعی: هر بار که به دنبال چیزی میروید، مانند جبرئیل، به سمت آب حیات حرکت کنید.
خرد از نعرهٔ دلش کالیو
هیزم برق نعل اسبش دیو
هوش مصنوعی: دل او چنان هیجانزده و نعرهکش است که خردش از شدت احساس و آشفتگی مانند کالیو (نوعی چوب یا هیزم) میسوزد و صدای نعل اسبش به مانند صدای یک دیو به گوش میرسد.
آدمی سوز گشته از پی راه
مالک درد او به آتشِ آه
هوش مصنوعی: انسانی به شدت از دنبال کردن راه و مسیرش پریشان و آشفته شده است و درد او به اندازهای عمیق است که به آتش و سوزش دلش تبدیل شده است.
سرِّ آهش ندارد ایچ صبور
پی او در نیابد ایچ غیور
هوش مصنوعی: راز آه او را هیچ صبری نمیفهمد و هیچ غیرتی نمیتواند او را درک کند.
نعل اسبش چو گرد بندازد
جبرئیلش حنوط جان سازد
هوش مصنوعی: وقتی که نعل اسبش به زمین برخورد میکند، فرشته جبرئیل روح او را به خوبی آماده میکند.
او روان گشته سوی عالم نیست
باد فریاد کن که یک دم بیست
هوش مصنوعی: او به سمت دنیای دیگر رفته است، پس زود فریاد بزن و بیدرنگ بگو که یک لحظه هم نباید بیتوجه باشی.
مصطفی ایستاده بر ره اوی
از سرِ لطف ربّ سَلّم گوی
هوش مصنوعی: مدت زمان بسیاری است که مصطفی با لطف پروردگار بر سر راه او ایستاده است و منتظر فرستادن سلام و درود است.
اندر آویزد از پی اِشراف
از درونش ترازوی اِنصاف
هوش مصنوعی: انسان باید از برای برتری جویی تلاش کند، ولی در درون خود باید عدالت و انصاف را حفظ کند.
آب در راه او خلیل زند
مقرعش جان جبرئیل زند
هوش مصنوعی: آب به خاطر عشق و محبت خلیل (حضرت ابراهیم) جان جبرئیل را زنده میکند.
همه را باز خود رساند به خود
کایچ یک را ازو نیامد بُد
هوش مصنوعی: همه موجودات در نهایت به خویش بازمیگردند، زیرا هیچیک از آنها به او راهی ندارند.
همه هستند و از همه همه دور
در نُبی خواندهای تصیرالامور
هوش مصنوعی: همه موجودات در دنیا هستند، اما هر یک از آنها از دیگری فاصله دارند. در کتاب نبی، به جنبههای مختلف امور اشاره شده است.
زو بد و نیک قوّت و حولست
امر او ما یبدّل القول است
هوش مصنوعی: از خوبیها و بدیها، قدرت و توان اوست، زیرا هیچ چیزی نمیتواند سخن او را تغییر دهد.
امر او را تغیّری نبود
خلق را جز تحیّری نبود
هوش مصنوعی: فرمان او هیچ تغییری نمیکند و خلق در برابر آن تنها حیرت میکنند.
بغض و حقد از صفات او دورست
غضب آن را بود که مقدورست
هوش مصنوعی: خشم و کینه از ویژگیهای او به دور است، ولی خشم او تحت اختیارش است.
اوست قادر به هرچه خواهد خواست
هرچه خواهد کند که حکم او راست
هوش مصنوعی: او تواناست بر هر کاری که بخواهد، هر چه اراده کند انجام میدهد و فرمان او درست و حق است.