بخش ۷۱ - فی الإخلاص و المخلصون علی خطرٍ عظیمٍ
چون ز درگاهِ تست گو میمال
خواب را زیر پای خیل خیال
همچو شمع آنکه را نماند منی
در تو خندد چو گردنش بزنی
با تو با جاه و عقل و زر چکنم
دین و دنیا تویی دگر چکنم
تو مرا دل ده و دلیری بین
رو به خویش خوان و شیرین بین
گر ز تیر تو پُر کنم ترکش
کمر کوه قاف گیرم کش
یار آنی که بیخرد نبوَد
وان آنی که آنِ خود نبوَد
من چو درماندهام درم بگشای
ره چو گم کردهام رهم بنمای
هیچ خودبین خدای بین نبود
مرد خود دیده مرد دین نبود
گر تو مرد شریعت و دینی
یک زمان دور شو ز خود بینی
ای خداوند کردگار غفور
بنده را از درت مگردان دور
بستهٔ خویش کن ببُر خوابم
تشنهٔ خویش کن مده آبم
دل از این و از آن چه باید جست
درد خود رهنمای مقصد تست
عمر ضایع همی کنی در کار
همچو خر پیش سبزه بیافسار
گرد هر شهر هرزه میگردی
خر در آن ره طلب که گم کردی
خر اگر در عراق دزدیدند
پس ترا چون به یزد و ری دیدند
پُل بود پیش تا نگردی کل
چون شدی کل ترا چه بحر و چه پُل
اندرین ره ز داد و دانش خویش
بار ساز و ز هیچ پل مندیش
قصد کشتی مکن که پر خطرست
مرد کشتی ز بحر بیخبرست
گرچه نو خیز و نو گرفت بود
بط کشتی طلب شگفت بود
بچهٔ بط اگر چه دینه بود
آب دریاش تا به سینه بود
تو چو بط باش و دنیی آب روان
ایمن از قعر بحر بیپایان
بچهٔ بط مین بحر عمان
خربطی باز گشته کشتیبان
یارب این خربطان عالم را
کم کن از بهر عزّ آدم را
قدم ار در ره قِدم داری
قُلزمی را ز دست نگذاری
قدمی را که با قِدم بقلست
سطح بیرونی محیط پلست
بخش ۷۰ - فی الانابه: ای جهان آفرین جان آرایبخش ۷۲ - فی قضائه و قدره و امره و صنعه: داده از حکم تو تمنّی را
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: محمودرضا رجایی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چون ز درگاهِ تست گو میمال
خواب را زیر پای خیل خیال
هوش مصنوعی: چون در محضر تو هستم، خواب را فراموش میکنم و افکار و خیالاتم را زیر پا میگذارم.
همچو شمع آنکه را نماند منی
در تو خندد چو گردنش بزنی
هوش مصنوعی: کسی که از خود راحتی و غرور رها شده است، مانند شمعی است که حرارتش را به دیگران میبخشد؛ وقتی به او آسیب برسانی، او بینهایت آرامش دارد و خنده میکند.
با تو با جاه و عقل و زر چکنم
دین و دنیا تویی دگر چکنم
هوش مصنوعی: با تو و با سرمایه و عقل و مقام چه کنم، که تو خود دین و دنیای من هستی، دیگر چه میتوانم بگویم یا چه کار دیگری میتوانم بکنم؟
تو مرا دل ده و دلیری بین
رو به خویش خوان و شیرین بین
هوش مصنوعی: تو قلبت را به من بده و شجاعت مرا ببین، به سوی خودت دعوت کن و زیبایی را ببین.
گر ز تیر تو پُر کنم ترکش
کمر کوه قاف گیرم کش
هوش مصنوعی: اگر تیر تو را در کمانم پر کنم، میتوانم برای تو بالای کوه قاف را بگیرم.
یار آنی که بیخرد نبوَد
وان آنی که آنِ خود نبوَد
هوش مصنوعی: دوست واقعی کسی است که بیعقل نباشد و آن کسی که خودش را نشناسد، دوست خوبی به شمار نمیآید.
من چو درماندهام درم بگشای
ره چو گم کردهام رهم بنمای
هوش مصنوعی: من در وضعی ناامید و درمانده هستم، پس در را به روی من باز کن و راهی که گم کردهام را به من نشان بده.
هیچ خودبین خدای بین نبود
مرد خود دیده مرد دین نبود
هوش مصنوعی: هیچکس که فقط به خود مغرور باشد، نمیتواند خدای راستین را درک کند. همچنین، مردانی که فقط بر اساس ظاهر و خودفریبی قضاوت میکنند، نمیتوانند به عمق دین و آموزههای آن پی ببرند.
گر تو مرد شریعت و دینی
یک زمان دور شو ز خود بینی
هوش مصنوعی: اگر تو مرد شریعت و دین هستی، مدتی از خودبینی و خودپرستی دور شو و به فکر دیگران باش.
ای خداوند کردگار غفور
بنده را از درت مگردان دور
هوش مصنوعی: ای خداوند مهربان و بخشنده، بندهات را از درگاه خود دور نکن.
بستهٔ خویش کن ببُر خوابم
تشنهٔ خویش کن مده آبم
هوش مصنوعی: خودت را جمع و جور کن و خوابهای من را به هم بزن. از محبت و توجه خود به من کم نکن و اجازه نده که به سمت دیگر بروم.
دل از این و از آن چه باید جست
درد خود رهنمای مقصد تست
هوش مصنوعی: دل خود را از چیزهای بیفایده خالی کن؛ درد و غمهایت تنها علامت راهی هستند که تو را به مقصود و هدف نهاییات میرسانند.
عمر ضایع همی کنی در کار
همچو خر پیش سبزه بیافسار
هوش مصنوعی: شما زمان خود را بیهوده میگذرانید و مانند الاغی هستید که در میان سبزهها به دنبال چمن میگردد، بدون اینکه هیچ کنترلی بر خود داشته باشد.
گرد هر شهر هرزه میگردی
خر در آن ره طلب که گم کردی
هوش مصنوعی: در هر شهر بیهوده در جستجوی چیزی هستی که در مسیر گم کردهای، همانند خر که به دنبال غذایی میگردد.
خر اگر در عراق دزدیدند
پس ترا چون به یزد و ری دیدند
هوش مصنوعی: اگر در عراق خر را دزدیدهاند، وقتی تو را در یزد و ری ببینند، چگونه خواهند شناخت؟
پُل بود پیش تا نگردی کل
چون شدی کل ترا چه بحر و چه پُل
هوش مصنوعی: پیش از اینکه به کمال برسی، باید از موانع و مشکلات عبور کنی. زمانی که به کمال رسیدی، دیگر برایت فرقی نمیکند که با چه موانعی روبرو هستی.
اندرین ره ز داد و دانش خویش
بار ساز و ز هیچ پل مندیش
هوش مصنوعی: در این مسیر، با دانش و انصاف خود توشه بگیر و از هیچ پل، هراسان نباش.
قصد کشتی مکن که پر خطرست
مرد کشتی ز بحر بیخبرست
هوش مصنوعی: به سفری پرخطر نرو، چرا که کسی که دست به دریا میزند، از خطرات آن اطلاعی ندارد.
گرچه نو خیز و نو گرفت بود
بط کشتی طلب شگفت بود
هوش مصنوعی: اگرچه به تازگی و جوانی قدم گذاشتهای، اما کشتی آرزوهای تو به شکلی شگفتانگیز در حال پیشرفت است.
بچهٔ بط اگر چه دینه بود
آب دریاش تا به سینه بود
هوش مصنوعی: اگرچه بچهٔ بط در دریا زندگی میکند و به آب دسترسی دارد، اما نمیتواند به عمق آن برسد و تنها به اندازهٔ سینهاش از آب استفاده میکند.
تو چو بط باش و دنیی آب روان
ایمن از قعر بحر بیپایان
هوش مصنوعی: شما مانند پرندهای هستید که در آبی جاری شناور است و از عمق دریاهای بیپایان در امانید.
بچهٔ بط مین بحر عمان
خربطی باز گشته کشتیبان
هوش مصنوعی: بچهٔ بط که به دریا رفته و به حالت جنونآمیزی برگشته، حالا کشتیبان شده است.
یارب این خربطان عالم را
کم کن از بهر عزّ آدم را
هوش مصنوعی: خدایا، این موجودات پست و بیارزش را از این دنیا کم کن تا مقام آدمی حفظ شود.
قدم ار در ره قِدم داری
قُلزمی را ز دست نگذاری
هوش مصنوعی: اگر در مسیر پیشرفت و موفقیت گام برمیداری، هیچگاه دلسردی و ناامیدی را رها نخواهی کرد.
قدمی را که با قِدم بقلست
سطح بیرونی محیط پلست
هوش مصنوعی: هر قدمی که با رفتن در کنار همدیگر برداشته شود، مانند سطحی است که در اطراف یک پل وجود دارد.
حاشیه ها
1395/11/03 14:02
Sohrab
تو مرا دل ده و دلیری بین
روبه خویش خوان و شیری بین