بخش ۶۴ - التّمثیل فی تقصیر الصّلوة
بوشعیب الاُبی امامی بود
که ورا هرکسی همی بستود
قائمالیل و صائمالدّهری
یافت از زهد در زمان بهری
برده از شهر صومعه برِ کوه
جَسته بیرون ز زحمت انبوه
زنی از اتّفاق رغبت کرد
گفت شیخا زنت بود در خورد
گر بخواهی ترا حلال شوم
به قناعت ترا عیال شوم
به قناعت زیم به کم راضی
نکنم یادِ نعمت ماضی
گفت بخ بخ رواست بپسندم
گر قناعت کنی تو خرسندم
با عفاف و کفاف و خلق حسان
غایتِ حسن و آیتِ احسان
بودش این زن عفیفه جوهره نام
یافته از حسن و زیب بهره تمام
شهر بگذاشت و عزم صومعه کرد
قانع از حکم چرخ گردا گرد
بوریا پارهای فکنده بدید
جوهره بوریا سبک برچید
مر ورا بوشعیب زاهد گفت
کای شده مر مرا گرامی جفت
از برای چه برگرفتی فرش
که بود خاک تیره موضع کفش
گفت بهر صلاح برچیدم
که من این معنی از تو بشنیدم
که بود بهترینِ هر طاعت
که نباشد حجابش آن ساعت
جبهت بنده را ز عین تراب
بوریا بود در میانه حجاب
بود هر شب دو قرص راتبِ او
به وظیفه که بُد معاتب او
به دو قرص جوین گه افطار
بود قانع همیشه آن دیندار
بوشعیب از قیام شب یکروز
گشت رنجور و بود وی معذور
آن شب از ضعف حال آن سره مرد
فرض و سنت نماز قاعد کرد
زن یکی قرص پیش شیخ نهاد
قطرهای سرکه داد و بیش نداد
شیخ گفت ای زن این وظیفهٔ من
بیش از اینست کم چرا شد زن
گفت زیرا نماز قاعد را
مزد یک نیمه است عابد را
تو نماز ار نشسته کردستی
نیمهای از وظیفه خوردستی
بیش یک نیمه از وظیفه مخواه
از من ای شیخ کردمت آگاه
که نماز نشسته را نیمی
مزد استاده است تقسیمی
چون تو نیمی عباده بگذاری
جمله را مزد چشم چون داری
جمله بگذار و مزد جمله بخواه
ورنه این طاعتست عین گناه
ای تو در راه صدق کم ز زنی
باز بستر ز همچو خویشتنی
مر ترا زین نماز نز سر دل
نیست جان کندنی مگر حاصل
طاعتی کان ز دل ندارد روح
کس ندارد وجود آن به فتوح
زآنکه در اصل خود نیاید نغز
بر سر کاسه استخوان بیمغز
هر نمازی که با خلل باشد
دانکه در حشر بیمحل باشد
از خشوع دلست مغز نماز
ور نباشد خشوع نیست نیاز
آنکه در بند روزه ماند و نماز
بر درِ جانش ماند قفل نیاز
زان در این عالم فریب و هوس
واندرین صدهزار ساله قفس
دست موزهات کلاه جاه آمد
که سرت برتر از کلاه آمد
هرکرا در نماز عُدّه نکوست
غار مغرب سزای سجدهٔ اوست
رو قضا کن نماز بیدمِ آز
که نمازت تبه شد از نمِ آز
شد ز ننگ نماز و روزهٔ تو
کفش پای تو دست موزهٔ تو
مرد باید که در نماز آید
خسته با درد و با نیاز آید
ور نباشد خشوع و دمسازی
دیو با سبلتش کند بازی
لحن خوش دار چون به کوه آیی
کوه را بانگ خر چه فرمایی
کردهای در ره دعا برپای
صد هزاران عوان صوت سرای
لاجرم حرف آن ز کوه مجاز
چون صدا هم به دمت آید باز
بخش ۶۳ - فی الصّلوة و الرّغبة: بارگی را بساز آلت و زینبخش ۶۵ - فیالحمد والثناء: در دهان هر زبان که گویا شد
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: محمودرضا رجایی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بوشعیب الاُبی امامی بود
که ورا هرکسی همی بستود
هوش مصنوعی: بوشعیب ابی امامی شخصیتی بود که همه او را ستایش میکردند و همگان به مقام و ویژگیهایش اشاره میکردند.
قائمالیل و صائمالدّهری
یافت از زهد در زمان بهری
هوش مصنوعی: او در شبهای تار و روزهای روزهداری، به سبب زهد و ریاضتی که در زمانهاش داشته، به مقام والایی دست یافته است.
برده از شهر صومعه برِ کوه
جَسته بیرون ز زحمت انبوه
هوش مصنوعی: مدتی را در صومعه زندگی کرده و از آنجا به کوه آمدهام تا از سختیهای زندگی رهایی یابم.
زنی از اتّفاق رغبت کرد
گفت شیخا زنت بود در خورد
هوش مصنوعی: زنی به طور ناگهانی تمایل پیدا کرد و گفت ای شیخ، آیا زنت در این مورد نظر دارد؟
گر بخواهی ترا حلال شوم
به قناعت ترا عیال شوم
هوش مصنوعی: اگر بخواهی، میتوانم خود را حلال تو کنم و در عین حال به قناعت تو در زندگی وابسته شوم.
به قناعت زیم به کم راضی
نکنم یادِ نعمت ماضی
هوش مصنوعی: ما به زندگی قناعت میکنیم و کمبودها ما را ناراضی نمیکند، یاد نعمتهایی که در گذشته داشتهایم را فراموش نمیکنیم.
گفت بخ بخ رواست بپسندم
گر قناعت کنی تو خرسندم
هوش مصنوعی: اگر تو راضی باشی و قناعت کنی، من هم از تو خوشحال و راضی خواهم بود.
با عفاف و کفاف و خلق حسان
غایتِ حسن و آیتِ احسان
هوش مصنوعی: با نزاكت، قناعت و خلق نیک، اوج زیبایی و نشانهی نیکی است.
بودش این زن عفیفه جوهره نام
یافته از حسن و زیب بهره تمام
هوش مصنوعی: این زن عفیف دارای ویژگیهای خاصی است که از زیبایی و نیکویی کامل برخوردار است.
شهر بگذاشت و عزم صومعه کرد
قانع از حکم چرخ گردا گرد
هوش مصنوعی: شهر را ترک کرد و تصمیم به رفتن به صومعه گرفت، از سرنوشت و گردش روزگار راضی بود.
بوریا پارهای فکنده بدید
جوهره بوریا سبک برچید
هوش مصنوعی: یک تکه بوریا (جنس بافته شده از نی یا گیاهی) پاره شده و در نگاه اول، زیبایی و ارزش خود را از دست داده است، اما وقتی به عمق آن نگاه میکنیم، متوجه میشویم که اصالت و جوهر این مواد هنوز وجود دارد. به همین دلیل، باید از آن مراقبت کرد و ارزش آن را درک نمود.
مر ورا بوشعیب زاهد گفت
کای شده مر مرا گرامی جفت
هوش مصنوعی: مرد زاهد به بوشعیب گفت: «چرا مرا اینقدر ارزشمند و محترم ساختهای؟»
از برای چه برگرفتی فرش
که بود خاک تیره موضع کفش
هوش مصنوعی: چرا فرش را پهن کردی در جایی که پای کفش بر روی خاک تیره میرود؟
گفت بهر صلاح برچیدم
که من این معنی از تو بشنیدم
هوش مصنوعی: من به خاطر مصلحتها و انجام کارهای درست، این موضوع را کنار گذاشتم چون از تو شنیدم.
که بود بهترینِ هر طاعت
که نباشد حجابش آن ساعت
هوش مصنوعی: بهترین نوع عبادت، وقتی است که انسان در آن لحظه هیچ مانعی نباشد.
جبهت بنده را ز عین تراب
بوریا بود در میانه حجاب
هوش مصنوعی: صورت من مثل خاک است و در واقع به عنوان یک بندۀ خدا شناخته میشود؛ در میانه حجاب، این خاک به شکل و بستری چنان ساده و بیآلایش است.
بود هر شب دو قرص راتبِ او
به وظیفه که بُد معاتب او
هوش مصنوعی: هر شب دو قرص نان به او میرسید که بهخاطر وظیفهاش، به او میدادند.
به دو قرص جوین گه افطار
بود قانع همیشه آن دیندار
هوش مصنوعی: کسی که دیندار است، همیشه به دو قرص نان جوینی در افطار قانع است و راضی است.
بوشعیب از قیام شب یکروز
گشت رنجور و بود وی معذور
هوش مصنوعی: بوشعیب به خاطر قیام و بیداری شب، یک روز بیمار شد و عذر او پذیرفته بود.
آن شب از ضعف حال آن سره مرد
فرض و سنت نماز قاعد کرد
هوش مصنوعی: آن شب به دلیل ناتوانی و حال نامساعد آن مرد بزرگ، نماز را به صورت نشسته خواند.
زن یکی قرص پیش شیخ نهاد
قطرهای سرکه داد و بیش نداد
هوش مصنوعی: زنی یک تکه نان نزد شیخ گذاشت و تنها یک قطره سرکه به او داد و بیشتر از آن نداد.
شیخ گفت ای زن این وظیفهٔ من
بیش از اینست کم چرا شد زن
هوش مصنوعی: شیخ به زن میگوید: این مسئولیت من بیشتر از اینهاست، چرا کم شدهای؟
گفت زیرا نماز قاعد را
مزد یک نیمه است عابد را
هوش مصنوعی: گفتند به خاطر اینکه نماز جماعت، پاداشی معادل نصف پاداش نماز فردی دارد، این نشاندهنده ارزش بالای عبادت گروهی است.
تو نماز ار نشسته کردستی
نیمهای از وظیفه خوردستی
هوش مصنوعی: اگر در حال نشسته نماز گزاردهای، نیمی از وظیفهات را انجام دادهای.
بیش یک نیمه از وظیفه مخواه
از من ای شیخ کردمت آگاه
هوش مصنوعی: ای شیخ، از من بیش از نیمهای از وظیفم را نطلب، زیرا تو را از تواناییام آگاه کردهام.
که نماز نشسته را نیمی
مزد استاده است تقسیمی
هوش مصنوعی: نماز نشسته نیمی از پاداش نماز ایستاده را دارد و این به نوعی به تقسیم پاداشها اشاره دارد.
چون تو نیمی عباده بگذاری
جمله را مزد چشم چون داری
هوش مصنوعی: وقتی که تو نیمی از این عبادت را رها کنی، در حقیقت تمام پاداشهای چشمت را به باد میدهی.
جمله بگذار و مزد جمله بخواه
ورنه این طاعتست عین گناه
هوش مصنوعی: تمام اعمال و کارهای خود را انجام بده و در ازای آنها پاداش بخواه، وگرنه اگر فقط به خاطر انجام وظیفه به سراغ طاعت بروی، در واقع آن عمل، خود گناه محسوب میشود.
ای تو در راه صدق کم ز زنی
باز بستر ز همچو خویشتنی
هوش مصنوعی: ای کسی که در راه راست و صداقت قدم برمیداری، مانند تو وجود ندارد. به افرادی که از صداقت فاصله میگیرند، توجه نکن.
مر ترا زین نماز نز سر دل
نیست جان کندنی مگر حاصل
هوش مصنوعی: این جمله بیان میکند که هیچ چیزی از عمق دل و با نیت واقعی برای تو انجام نمیشود و تنها تلاش واقعی زمانی به ثمر میرسد که بر اساس قلب و احساسات معنوی باشد. بدون این ارتباط عمیق، کارها هرگز به نتیجهی مطلوب نخواهند رسید.
طاعتی کان ز دل ندارد روح
کس ندارد وجود آن به فتوح
هوش مصنوعی: اگر طاعتی از روی دل نباشد، هیچ روحی در آن نیست و وجود آن به پیروزی نمیرسد.
زآنکه در اصل خود نیاید نغز
بر سر کاسه استخوان بیمغز
هوش مصنوعی: اگر کسی به ذات و اصل خود توجه نکند، نمیتواند چیز ارزشمند یا زیبایی را در زندگیاش به دست آورد، چون مانند ظرفی خالی است که چیزی برای ارائه ندارد.
هر نمازی که با خلل باشد
دانکه در حشر بیمحل باشد
هوش مصنوعی: هر نمازی که با نقص و ایراد انجام شود، بدانید که در روز قیامت ارزشی نخواهد داشت و مورد توجه قرار نخواهد گرفت.
از خشوع دلست مغز نماز
ور نباشد خشوع نیست نیاز
هوش مصنوعی: نماز در حقیقت نتیجهی تواضع و خضوع دل است. اگر دل در نماز خاشع نباشد، نیاز و درخواست واقعی به وجود نمیآید.
آنکه در بند روزه ماند و نماز
بر درِ جانش ماند قفل نیاز
هوش مصنوعی: کسی که در دنیا به عبادت و روزهداری مشغول است و در کنار آن، نیازهای روحی و عاطفیاش برطرف نشده، در واقع در بند زنجیرهای خود مانده است.
زان در این عالم فریب و هوس
واندرین صدهزار ساله قفس
هوش مصنوعی: به خاطر فریب و آرزوهای دنیا، در این دنیا که مانند یک قفس است، سالها زندگی میکنیم.
دست موزهات کلاه جاه آمد
که سرت برتر از کلاه آمد
هوش مصنوعی: اگر لباس و زینتی همچون کلاهی بر سر داری، بدان که مقام و شخصیت تو بالاتر از آن است و نیازی به زینتهای ظاهری نیست. در واقع، ارزش و بزرگی تو به چیزهای فراتر از ظواهری مانند کلاه وابسته است.
هرکرا در نماز عُدّه نکوست
غار مغرب سزای سجدهٔ اوست
هوش مصنوعی: هر کسی که در نماز خود به خوبی و با نیت پاک عمل کند، سزاوار است که در غار مغرب، جایی که پناهگاه و آرامش است، سجده کند.
رو قضا کن نماز بیدمِ آز
که نمازت تبه شد از نمِ آز
هوش مصنوعی: نمازت را بدون نیت و صداقت نگذار، زیرا اگر با نیت نازل و نامناسب انجام شود، عبادتت بیفایده خواهد بود.
شد ز ننگ نماز و روزهٔ تو
کفش پای تو دست موزهٔ تو
هوش مصنوعی: از شرم و خجالت نماز و روزهات، کفشهایت بر پا میشود و پاهایت را در کفش میگذاری.
مرد باید که در نماز آید
خسته با درد و با نیاز آید
هوش مصنوعی: مرد باید در نماز حاضر شود، با احساس خستگی، درد و نیاز به خداوند.
ور نباشد خشوع و دمسازی
دیو با سبلتش کند بازی
هوش مصنوعی: اگر در دل آرامش و همدلی نباشد، شیطان با نیرنگش بازی خواهد کرد.
لحن خوش دار چون به کوه آیی
کوه را بانگ خر چه فرمایی
هوش مصنوعی: وقتی به کوه میرسی، مانند صدای دلنشین آن را برسان، و به جانداران آن بگو که چه خواهی گفت.
کردهای در ره دعا برپای
صد هزاران عوان صوت سرای
هوش مصنوعی: در مسیر دعا، به خاطر صدها هزار معصوم و پاکی که با صدای دلنشین خدمت کردهای، تلاش کردهای.
لاجرم حرف آن ز کوه مجاز
چون صدا هم به دمت آید باز
هوش مصنوعی: به ناچار، سخن آن از کوه مجاز چون صدا هم دوباره به طرفت میآید.