بخش ۵۸ - فی صفةالزهد و الزّاهد
زاهدی از میان قوم بتاخت
به سرِِ کوه رفت و صومعه ساخت
روزی از اتّفاق دانایی
عالمی پُر خرد توانایی
برگذشت و بدید زاهد را
آن چنان پارسای عابد را
گفت ویحک چرا براین بالای
ساختستی مقام و مسکن و جای
گفت زاهد که اهل دنیا پاک
در طلب کردنش شدند هلاک
بازِ دنیا شده است در پرواز
در فکنده به هر دیار آواز
به زبانی فصیح میگوید
در جهان صیدِِ خویش میجوید
هر زمان گوید اهل دنیی را
جفت بلوی و فرد مولی را
وای آن کو ز من حذر نکند
در طلب کردنم نظر نکند
تا نگردد چنانکه در فسطاط
اندکی مرغ و باز بر افراط
بخش ۵۷ - من زَهَد فیالدّنیا وَجَد مُلکا لایبلی: بود پیری به بصره در زاهدبخش ۵۹ - فی حُبّ الدُّنیا و صفة اهله: هست شهری بزرگ در حدِِ روم
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: محمودرضا رجایی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.