گنجور

بخش ۵۷ - من زَهَد فی‌الدّنیا وَجَد مُلکا لایبلی

بود پیری به بصره در زاهد
که نبود آن زمان چنو عابد
گفت هر بامداد برخیزم
تا از این نفسِ شوم بگریزم
نفس گوید مرا که هان ای پیر
چه خوری بامداد کن تدبیر
بازگو مر مرا که تا چه خورم
منش گویم که مرگ و در گذرم
گوید آنگاه نفسِ من با من
که چه پوشم بگویمش که کفن
بعد از آن مر مرا سؤال کند
آروزهای بس محال کند
که کجا رفت خواهی ای دل کور
منش گویم خموش تا لب گور
تا مگر بر خلاف نفس نَفَس
بتوانم زدن ز بیم عسس
بخ بخ آنکس که نفس را دارد
خوار و در پیش خویش نگذارد

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: محمودرضا رجایی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بود پیری به بصره در زاهد
که نبود آن زمان چنو عابد
هوش مصنوعی: در بصره پیرمردی بود که در آن زمان زاهدی بود و عابدی در آن روزگار وجود نداشت.
گفت هر بامداد برخیزم
تا از این نفسِ شوم بگریزم
هوش مصنوعی: هر روز صبح می‌گوید که باید بیدار شوم تا از این نفس و روحیه ناگوار فرار کنم.
نفس گوید مرا که هان ای پیر
چه خوری بامداد کن تدبیر
هوش مصنوعی: نفس به من می‌گوید که ای سالخورده، در صبح چه چیزی بخوری؟ کمی فکر کن و تدبیر کن.
بازگو مر مرا که تا چه خورم
منش گویم که مرگ و در گذرم
هوش مصنوعی: بگو به من که چه چیزی باید بخورم و چگونه زندگی کنم، زیرا من می‌خواهم بگویم که مرگ و گذر از این دنیا به چه معناست.
گوید آنگاه نفسِ من با من
که چه پوشم بگویمش که کفن
هوش مصنوعی: نفس من از من می‌پرسد که چه لباسی باید بپوشم، و من در جوابش می‌گویم که کفن.
بعد از آن مر مرا سؤال کند
آروزهای بس محال کند
هوش مصنوعی: پس از آن، مرا می‌پرسد و آرزوهایی دور از دسترس برایم ایجاد می‌کند.
که کجا رفت خواهی ای دل کور
منش گویم خموش تا لب گور
هوش مصنوعی: ای دل کور، نپرسید که کجا می‌روی، زیرا که پاسخ من فقط سکوت است تا به لب گور برسم.
تا مگر بر خلاف نفس نَفَس
بتوانم زدن ز بیم عسس
هوش مصنوعی: شاید بتوانم بر خلاف خواسته‌ی نفسم عمل کنم و از ترس نگهبان، خود را کنترل کنم.
بخ بخ آنکس که نفس را دارد
خوار و در پیش خویش نگذارد
هوش مصنوعی: بدبخت آن کسی است که خود را خوار و حقیر بداند و اجازه ندهد نفسش به او افتخار کند.