گنجور

بخش ۴۳ - فی توکل العجوز

حاتم آنگه که کرد عزم حرم
آنکه خوانی ورا همی به اصم
کرد عزم حجاز و بیت حرام
سوی قبر نبی علیه سلام
مانده بر جای یک گُره ز عیال
بی‌قلیل و کثیر و بی‌اموال
زن به تنها به خانه در بگذاشت
نفقت هیچ نی و ره برداشت
مر ورا فرد و ممتحن بگذاشت
بود و نابود او یکی پنداشت
بر توکّل ز نیش رهبر بود
که ز رزّاق خویش آگه بود
در پسِ پرده داشت انبازی
که ورا بود با خدا رازی
جمع گشتند مردمان برِ زن
شاد رفتند جمله تا درِ زن
حال وی سر به سر بپرسیدند
چون ورا فرد و ممتحن دیدند
در ره پند و نصحت آموزی
جمله گفتند بهر دل سوزی
شوهرت چون برفت زی عرفات
هیچ بگذاشت مر ترا نفقات
گفت بگذاشت راضیم ز خدای
آنچ رزق منست ماند به جای
باز گفتند رزق تو چندست
که دلت قانع است و خرسندست
گفت چندانک عمر ماندستم
رزق من کرد جمله در دستم
این یکی گفت می‌ندانی تو
او چه داند ز زندگانی تو
گفت روزی دِهم همی داند
تا بُوَد روح رزق نستاند
باز گفتند بی‌سبب ندهد
هرگز از بیدبُن رطب ندهد
نیست دنیا ترا به هیچ سبیل
نفرستدت ز آسمان زنبیل
گفت کای رایتان شده تیره
چند گویید هرزه بر خیره
حاجت آنرا بُوَد سوی زنبیل
کش نباشد زمین کثیر و قلیل
آسمان و زمین به جمله وراست
هرچه خود خواستست حکم او راست
برساند چنانکه خود خواهد
گه بیفزاید و گهی کاهد
از توکّل نَفَس تو چند زنی
مرد نامی و لیک کم ز زنی
چون نه‌ای راهرو تو چون مردان
رو بیاموز رهروی ز زنان
کاهلی پیشه کردی ای تن زن
وای آن مرد کو کمست از زن
دل نگهدار و نفس دست بدار
کین چو باز است و آن چو بوتیمار
تا بدانجا که ما و تو داند
چون همه سوخت او و او ماند
عقل کاندر جهان چنو نرسد
برسد در خود و دور نرسد
گوشِ‌سر دو است و گوشِ عشق یکیست
بهرهٔ این و آن ز بهر شکیست
بی‌شمار ار چه گوش سر شنود
گوش درد از یکی خبر شنود
بر دو سوی سر آن دو گوش چو نیو
چه کنی از پی خروش و غریو
کودکی رو ز دیو چشم بپوش
تا بننهد سرت میان دو گوش

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: محمودرضا رجایی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

حاتم آنگه که کرد عزم حرم
آنکه خوانی ورا همی به اصم
هوش مصنوعی: حاتم وقتی تصمیم به سفر به حرم گرفت، کسی را که به او افتخار می‌کرد و او را می‌خواند، به اهمیت جانبازی و بخشندگی‌اش یادآوری کرد.
کرد عزم حجاز و بیت حرام
سوی قبر نبی علیه سلام
هوش مصنوعی: عزم سفر به حجاز و زیارت خانه کعبه کرد و به سوی قبر پیامبر، با سلام و احترام رفت.
مانده بر جای یک گُره ز عیال
بی‌قلیل و کثیر و بی‌اموال
هوش مصنوعی: باقی‌مانده از زندگی من، گره‌ای است که به خاطر خانواده‌ای بزرگ و بی‌پول به وجود آمده است.
زن به تنها به خانه در بگذاشت
نفقت هیچ نی و ره برداشت
هوش مصنوعی: زن بدون هیچ چیز و زحمتی، به‌راحتی از خانه بیرون رفت.
مر ورا فرد و ممتحن بگذاشت
بود و نابود او یکی پنداشت
هوش مصنوعی: او فردی را که امتحانش کرده بود، رها کرد و نابودیش را مساوی با نابودی خود دانست.
بر توکّل ز نیش رهبر بود
که ز رزّاق خویش آگه بود
هوش مصنوعی: با اعتماد به راهنما، نیش زدن او بود، زیرا او به بهتر بودن روزی‌دهنده‌اش آگاهی داشت.
در پسِ پرده داشت انبازی
که ورا بود با خدا رازی
هوش مصنوعی: در پس پرده، شخصی وجود دارد که رابطه‌ای پنهانی با خدا دارد و رازهایی را با او در میان می‌گذارد.
جمع گشتند مردمان برِ زن
شاد رفتند جمله تا درِ زن
هوش مصنوعی: مردم گرد هم آمدند و برای زن خوشحال به سوی او رفتند.
حال وی سر به سر بپرسیدند
چون ورا فرد و ممتحن دیدند
هوش مصنوعی: همه حال او را پرسیدند و وقتی که او را به عنوان فرد و ممتحن مشاهده کردند، متوجه شدند که او چگونه است.
در ره پند و نصحت آموزی
جمله گفتند بهر دل سوزی
هوش مصنوعی: در مسیر یادگیری و نصیحت، همه سخن‌ها برای درک و دل‌سوزی است.
شوهرت چون برفت زی عرفات
هیچ بگذاشت مر ترا نفقات
هوش مصنوعی: وقتی شوهرت به عرفات رفت، هیچ چیز از خود برای تو نگذاشت.
گفت بگذاشت راضیم ز خدای
آنچ رزق منست ماند به جای
هوش مصنوعی: گفت که من راضی‌ام به آنچه که خداوند برایم مقدر کرده و آنچه که روزی من است، در جای خودش باقی می‌ماند.
باز گفتند رزق تو چندست
که دلت قانع است و خرسندست
هوش مصنوعی: گفتند که روزی تو چقدر است که باعث شده دل تو راضی و خوشحال باشد؟
گفت چندانک عمر ماندستم
رزق من کرد جمله در دستم
هوش مصنوعی: گفت وقتی که عمرم به پایان نرسیده، روزی من همه‌ جا در دست من است.
این یکی گفت می‌ندانی تو
او چه داند ز زندگانی تو
هوش مصنوعی: این شخص گفت، آیا می‌دانی او درباره زندگی تو چه می‌داند؟
گفت روزی دِهم همی داند
تا بُوَد روح رزق نستاند
هوش مصنوعی: روزی کسی گفت که تا زمانی که روح در بدن باشد، انسان از روزی و رزق خود محروم نخواهد شد.
باز گفتند بی‌سبب ندهد
هرگز از بیدبُن رطب ندهد
هوش مصنوعی: گفتند که هرگز بی‌دلیلی چیزی نمی‌دهد، مانند درخت بید که میوه‌اش را بدون دلیل نمی‌دهد.
نیست دنیا ترا به هیچ سبیل
نفرستدت ز آسمان زنبیل
هوش مصنوعی: دنیا ارزش این را ندارد که تو را به هر قیمتی بفرستند و برایت چیزی بیاورند.
گفت کای رایتان شده تیره
چند گویید هرزه بر خیره
هوش مصنوعی: ای کسانی که به شما آسیب رسیده، چرا به بیهوده‌گویی و حرف‌های بی‌معنی می‌پردازید؟
حاجت آنرا بُوَد سوی زنبیل
کش نباشد زمین کثیر و قلیل
هوش مصنوعی: آن که نیاز دارد، به سمت سبد خود می‌رود؛ زمین نه بیشتر است و نه کم.
آسمان و زمین به جمله وراست
هرچه خود خواستست حکم او راست
هوش مصنوعی: آسمان و زمین همه تحت فرمان او هستند و هر چیزی که او بخواهد، آن حقیقت دارد و معتبر است.
برساند چنانکه خود خواهد
گه بیفزاید و گهی کاهد
هوش مصنوعی: به گونه‌ای فراهم می‌آورد که در زمان مناسب خود، هرگاه بخواهد، چیزی به آن اضافه کند و هرگاه لازم باشد، چیزی از آن بکاهد.
از توکّل نَفَس تو چند زنی
مرد نامی و لیک کم ز زنی
هوش مصنوعی: از اعتماد به نفس تو، چندین بار مردان بزرگ را به چالش می‌کشی، اما در نهایت نمی‌توانی به اندازه‌ی آنان تاثیر بگذاری.
چون نه‌ای راهرو تو چون مردان
رو بیاموز رهروی ز زنان
هوش مصنوعی: اگر تو در مسیر زندگی قدم نمی‌گذاری، مانند مردان به جلو برو و از زنان اخلاق و رفتار راهرو را بیاموز.
کاهلی پیشه کردی ای تن زن
وای آن مرد کو کمست از زن
هوش مصنوعی: ای بدن، تو تنبلی را انتخاب کرده‌ای و وای بر آن مرد که نسبت به زنی که کمتر از تو است، تسلیم شده است.
دل نگهدار و نفس دست بدار
کین چو باز است و آن چو بوتیمار
هوش مصنوعی: دل را حفظ کن و نفس را کنترل کن، زیرا این وضعیت مانند باز است و آن مانند بوتیمار.
تا بدانجا که ما و تو داند
چون همه سوخت او و او ماند
هوش مصنوعی: تا جایی که ما و تو می‌دانیم، همه چیز نابود شده و فقط او باقی مانده است.
عقل کاندر جهان چنو نرسد
برسد در خود و دور نرسد
هوش مصنوعی: عقل در چنین جهانی نمی‌تواند به درستی به خودش برسد و به دور دست‌ها هم نمی‌تواند دست یابد.
گوشِ‌سر دو است و گوشِ عشق یکیست
بهرهٔ این و آن ز بهر شکیست
هوش مصنوعی: دو نوع گوش وجود دارد: یکی گوشِ طبیعی که برای شنیدن صداهاست و دیگری گوشِ عشق که به درک احساسات و عواطف مربوط می‌شود. استفاده از هر یک به منظورهای متفاوتی است، اما هدف اصلی گوش عشق پیوند و درک عمیق‌تر احساسات است.
بی‌شمار ار چه گوش سر شنود
گوش درد از یکی خبر شنود
هوش مصنوعی: اگرچه گوش‌های بسیار وجود دارد که صداها را می‌شنوند، اما گوش دردی، تنها از یک خبر خاص مطلع می‌شود.
بر دو سوی سر آن دو گوش چو نیو
چه کنی از پی خروش و غریو
هوش مصنوعی: گوش‌های او مانند نی هستند و اگر بخواهی از آن‌ها صدای بلند و ناله‌ای به راه بیندازی، باید به دو سمت سر توجه کنی.
کودکی رو ز دیو چشم بپوش
تا بننهد سرت میان دو گوش
هوش مصنوعی: از کودک بخواه تا به چشمان دیو نگاه نکند، تا تو بتوانی سرت را بین دو گوش خود آرام بگذاری و استراحت کنی.