گنجور

بخش ۳۷ - اندر حب و محبت

عاشقان سوی حضرتش سرمست
عقل در آستین و جان بر دست
تا چو سویش براقِ دل رانند
در رکابش همه برافشانند
جان و دل در رهش نثار کنند
خویشتن را از آن شمار کنند
عقل و جان را به نزد او چه خطر
دل و دین را فدا کنند و کفر
پردهٔ عاشقان رقیق‌ترست
نقش این پرده‌ها دقیق‌ترست
غالب عشق هست مغلوبش
خود ترا شرح داد مقلوبش
ابر چون زآفتاب دور شود
عالم عشق پر ز نور شود
کابر چون گبر مظلمست و کدر
آب در جمله نافعست و مُضر
اندکی زو حیات انسانست
باز بسیارش آفت جانست
بس موحّد محب حضرت اوست
که محبت حجاب عزّت اوست
بد نباشد محدّث تلقین
نیک باشد محب محنت‌بین
در محبت نگر به تألیفش
زان همه محنت است تصحیفش
ای محب جمال حضرت غیب
تا نجویی وصال طلعت غیب
نکشی شربت ملاقاتش
نچشی لذّت مناجاتش
پیش توحید او نه کهنه نه نوست
همه هیچ‌اند هیچ اوست که اوست
چون یکی دانی و یکی گویی
به دو و سه و چهار چون پویی
چون رهی کرد فخر و عار ترا
ای حدث با قِدم چه کار ترا
با الف هست با و تا همراه
با و تا بت شمر الف الله
دست و پایی همی زن اندر جوی
چون به دریا رسی ز جوی مگوی
دست یازیست قالت تو هنوز
پای دامیست حالت تو هنوز
شو به دریای داد و دین یک دم
تن برهنه چو گندم و آدم
تا کند توبهٔ تو جمله قبول
تا نگردی دگر به گرد فضول
تو هنوز از متابعی شیطان
توبه ناکرده کی بوی انسان
تو حدیثی نفس مزن ز قِدم
ای ندانسته باز سر ز قَدم
صد هزارت حجاب در راهست
همتت قاصرست و کوتاهست
چون ترا بار داد بر درگاه
آرزو زو مخواه او را خواه
چون خدایت به دوستی بگزید
چشم شوخ تو دیدنی همه دید
تویی تو چو رخت برگیرد
رخت و تخت تو بخت برگیرد
رنگیرد جهان عشق دویی
چه حدیث است از منی و تویی
نیست در شرط اتحاد نکو
دعوی دوستی و پس تو و او
بنده کی گردد آنکه باشد حُر
کی توان کرد ظرف پُر را پُر
همه شو بر درش که در عالم
هرکه او جز همه بود همه کم
چون رسیدی به بوس غمزهٔ یار
نوش نیشش شمار و خیری خار
از پی زنگ آینهٔ دل حُر
لاست ناخن بُرای هستی بُر
مشو از راه ناتوانستن
همچو کشتی به هر دم آبستن
نیک و بد خوب و زشت یکسان گیر
هرچه دادت خدای در جان گیر
نه عزازیل چون ز رحمن دید
رحمت و لعنه هر دو یکسان دید
صورت آنکه هست بر درِ میر
بادبانی به دست و باد پذیر

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: محمودرضا رجایی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عاشقان سوی حضرتش سرمست
عقل در آستین و جان بر دست
هوش مصنوعی: عاشقان به سوی محبوبشان شاد و سرمست می‌روند، با عقل و هوش در آغوش و جانشان در دستانشان آماده‌اند.
تا چو سویش براقِ دل رانند
در رکابش همه برافشانند
هوش مصنوعی: تا زمانی که دل به سوی او پرواز کند، همه به پای او گام می‌زنند و او را حمایت می‌کنند.
جان و دل در رهش نثار کنند
خویشتن را از آن شمار کنند
هوش مصنوعی: در عشق او، جان و دل را فدای او می‌کنند و خود را از دیگران جدا می‌سازند.
عقل و جان را به نزد او چه خطر
دل و دین را فدا کنند و کفر
هوش مصنوعی: در نزد او، عقل و جان چه ارزشی دارند، وقتی که دل و دین فدای او می‌شوند و حتی به کفر نیز تن می‌دهند.
پردهٔ عاشقان رقیق‌ترست
نقش این پرده‌ها دقیق‌ترست
هوش مصنوعی: عاشقان احساسات و عواطف خود را به شکلی عمیق‌تر و لطیف‌تر نمایش می‌دهند، در حالی که نقش و نگارهای هنری معمولی می‌تواند جزئیات و دقت بیشتری داشته باشد.
غالب عشق هست مغلوبش
خود ترا شرح داد مقلوبش
هوش مصنوعی: عشق همواره غالب و قوی است و این عشق، خود را به تو معرفی کرده و تو را تحت تأثیر قرار داده است. در واقع، آن عشق بر تو تسلط دارد و تو به نوعی در برابر آن شکست خورده‌ای.
ابر چون زآفتاب دور شود
عالم عشق پر ز نور شود
هوش مصنوعی: وقتی ابر از تابش آفتاب فاصله بگیرد، روشنایی عشق در تمام جهان گسترده می‌شود.
کابر چون گبر مظلمست و کدر
آب در جمله نافعست و مُضر
هوش مصنوعی: انسانی که در تنگنا و فشار قرار دارد، همچون گبر (بی‌دین) مظلوم و مستاصل است. در حالی که آب همیشه برای همه مفید است، اما در بعضی شرایط می‌تواند ضرر هم داشته باشد.
اندکی زو حیات انسانست
باز بسیارش آفت جانست
هوش مصنوعی: اندکی از زندگی انسان می‌تواند مفید باشد، اما بخش زیادی از آن می‌تواند برای روح و جان او خطرناک و مضر باشد.
بس موحّد محب حضرت اوست
که محبت حجاب عزّت اوست
هوش مصنوعی: هر کس که تنها به خداوند اعتقاد داشته و محبت او را در دل دارد، عشق و محبتش به خداوند باعث می‌شود که به مقام اعلای عزت و شرافت برسد.
بد نباشد محدّث تلقین
نیک باشد محب محنت‌بین
هوش مصنوعی: تفسیر این بیت به این شکل است که سخن گفتن از بدی‌ها چندان مفید نیست، اما یادآوری خوبی‌ها و نکات مثبت می‌تواند مؤثر و دلگرم‌کننده باشد. همچنین، عشق و محبت واقعی در مواجهه با سختی‌ها و دردها خود را نشان می‌دهد.
در محبت نگر به تألیفش
زان همه محنت است تصحیفش
هوش مصنوعی: در عشق و محبت، نگاه کن به آنچه به وجود آمده است؛ زیرا همه‌ی سختی‌ها و مشکلات، به خاطر تصحیح و ویرایش آن است.
ای محب جمال حضرت غیب
تا نجویی وصال طلعت غیب
هوش مصنوعی: ای دوست زیبایی حضرت غیب، تا زمانی که در پی وصال آن چهره نورانی هستی، تلاش کن.
نکشی شربت ملاقاتش
نچشی لذّت مناجاتش
هوش مصنوعی: اگر با او دیدار نکنی، از لذت صحبت با او هم بهره‌مند نخواهی شد.
پیش توحید او نه کهنه نه نوست
همه هیچ‌اند هیچ اوست که اوست
هوش مصنوعی: در برابر یگانگی او، نه چیزی قدیمی است و نه چیزی جدید. همه چیز هیچ است و فقط اوست که واقعاً وجود دارد.
چون یکی دانی و یکی گویی
به دو و سه و چهار چون پویی
هوش مصنوعی: وقتی که یک چیز را می‌دانی و یکی دیگر هم بیان می‌کنی، به راحتی می‌توانی به مفاهیم بیشتری برسد و آن‌ها را کشف کنی.
چون رهی کرد فخر و عار ترا
ای حدث با قِدم چه کار ترا
هوش مصنوعی: وقتی که فخر و ناز تو را رها کرد، ای حادثه، با گذشته‌ات چه باید کرد؟
با الف هست با و تا همراه
با و تا بت شمر الف الله
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی بیانگر ارتباط و پیوندی است که میان الف (حرف) و واو (حرف دیگر) وجود دارد. همچنین به نوعی اشاره به حقیقتی عمیق و معنوی از وجود خداوند دارد. این رابطه و هم‌نشینی نشان‌دهندهٔ اتحاد و هماهنگی در عالم هستی است. به عبارت دیگر، الف و واو به عنوان نمادهایی از ارتباطات و تجلیات الهی در نظر گرفته شده‌اند.
دست و پایی همی زن اندر جوی
چون به دریا رسی ز جوی مگوی
هوش مصنوعی: وقتی در جوی آب تلاش می‌کنی و به سمت دریا می‌رسی، دیگر از تلاش در جوی صحبت نکن.
دست یازیست قالت تو هنوز
پای دامیست حالت تو هنوز
هوش مصنوعی: تو هنوز در دام محبت هستی و حوصلۀ خود را از دست نداده‌ای.
شو به دریای داد و دین یک دم
تن برهنه چو گندم و آدم
هوش مصنوعی: به دریاچه‌ای از عدالت و ایمان وارد شو و برای یک لحظه مانند گندم و انسان، بدون هیچ پوششی بیفراز.
تا کند توبهٔ تو جمله قبول
تا نگردی دگر به گرد فضول
هوش مصنوعی: تا زمانی که توبه‌ات پذیرفته نشود، به دور باطل و بیهوده‌ها نخواهی افتاد.
تو هنوز از متابعی شیطان
توبه ناکرده کی بوی انسان
هوش مصنوعی: تو هنوز تحت تأثیر شیطانی و توبه نکرده‌اید، پس چطور می‌توانی بوی انسانیت را احساس کنی؟
تو حدیثی نفس مزن ز قِدم
ای ندانسته باز سر ز قَدم
هوش مصنوعی: از گذشته‌های دور سخن نگو و خودت را درگیر احساسی نکن که نمی‌دانی. از یادآوری آنچه گذشت، دست بردار.
صد هزارت حجاب در راهست
همتت قاصرست و کوتاهست
هوش مصنوعی: در مسیر رسیدن به هدف، موانع و مشکلات بسیاری وجود دارد و اراده و تلاش تو کافی و کامل نیست.
چون ترا بار داد بر درگاه
آرزو زو مخواه او را خواه
هوش مصنوعی: زمانی که خواسته‌ای بزرگ و سنگین بر دوش تو گذاشتند، از آن آرزو چیزی نمی‌طلب.
چون خدایت به دوستی بگزید
چشم شوخ تو دیدنی همه دید
هوش مصنوعی: وقتی خداوند محبت تو را برگزید، چشم های بازیگوش تو برای همه جذاب و دیدنی شد.
تویی تو چو رخت برگیرد
رخت و تخت تو بخت برگیرد
هوش مصنوعی: وقتی تو بروی و همه چیزت را با خود ببری، شانس و اقبال تو نیز از تو دور خواهد شد.
رنگیرد جهان عشق دویی
چه حدیث است از منی و تویی
هوش مصنوعی: عشق در این دنیا چه رنگ و بویی دارد، وقتی که ما دو فرد جدا از هم هستیم و داستانی از من و تو روایت می‌شود.
نیست در شرط اتحاد نکو
دعوی دوستی و پس تو و او
هوش مصنوعی: در دوستی واقعی نیازی به شرط و شروط نیست؛ بنابراین عشق و محبت بین تو و او باید خالص و بدون قید و شرط باشد.
بنده کی گردد آنکه باشد حُر
کی توان کرد ظرف پُر را پُر
هوش مصنوعی: آیا کسی که در مقام و جایگاه خود بلندآوازه است، می‌تواند خود را بندۀ کسی دیگر قرار دهد؟ چگونه می‌توان ظرفی را که پر است، دوباره پر کرد؟
همه شو بر درش که در عالم
هرکه او جز همه بود همه کم
هوش مصنوعی: همه چیز را به درگاه او ببر، چون در عالم هر که جز او باشد، ناقص و کم است.
چون رسیدی به بوس غمزهٔ یار
نوش نیشش شمار و خیری خار
هوش مصنوعی: زمانی که به بوسه و نگاه فریبنده‌ی محبوب رسیدی، شیرینی آن را بشمار و البته نیش و زخم‌هایش را هم در نظر بگیر.
از پی زنگ آینهٔ دل حُر
لاست ناخن بُرای هستی بُر
هوش مصنوعی: اگر در تلاش برای جستجوی زیبایی‌های درون خود هستی، باید از آنچه که مانع رشد و تکامل تو می‌شود، دوری کنی. در واقع، باید زائده‌ها و ناخالصی‌ها را از دل خود برطرف کنی تا بتوانی در زندگی به شکوفایی واقعی دست یابی.
مشو از راه ناتوانستن
همچو کشتی به هر دم آبستن
هوش مصنوعی: از مسیر ناتوانی خارج نشو، مانند کشتی که در هر لحظه آماده پذیرش باران است.
نیک و بد خوب و زشت یکسان گیر
هرچه دادت خدای در جان گیر
هوش مصنوعی: هر آنچه که خدا به تو داده، چه خوب و چه بد، چه نیک و چه زشت را یکسان در آغوش بگیر و با همه آنها کنار بیا.
نه عزازیل چون ز رحمن دید
رحمت و لعنه هر دو یکسان دید
هوش مصنوعی: عزازیل وقتی رحمت و لعنت خداوند را برابر و یکسان دید، به تعجب افتاد.
صورت آنکه هست بر درِ میر
بادبانی به دست و باد پذیر
هوش مصنوعی: شکلی که آن شخص دارد، در مقابل دربان مانند کسی است که با بادبان در دست در انتظار باد است تا کشتی را به حرکت درآورد.