بخش ۳۵ - حکایت مرغ با گبر
آن بنشنیدهای که بینم ابر
مرغ روزی بیافت از درِ گبر
گبر را گفت پس مسلمانی
زین هنرپیشهای سخن دانی
کز تو این مکرمت بنپذیرند
مرغکان گرچه دانه برگیرند
گبر گفت ار مرا بنگزیند
آخر این رنج من همی بیند
زانکه او مکرمست و با احسان
نکند بخل با کرم یکسان
دست در باخت در رهش جعفر
داد ایزد به جای دستش پر
دل به فعل و فضول خلق مبند
دل در او بند رستی از غم و بند
کار تو جز خدای نگشاید
به خدای ار ز خلق هیچ آید
تا توانی جز او به یار مگیر
خلق را هیچ در شمار مگیر
خلق را هیچ تکیهگاه مساز
جز به درگاه او پناه مساز
کین همه تکیه جایها هوس است
تکیهگه رحمت خدای بس است
تا بقای شماست نان شماست
اِلف آلای او و جان شماست
هردو را در جهان عشق و طلب
پارسی بابدان و تازی اَب
چون نداری خبر ز راه نیاز
در حجابی بسان مغز پیاز
تا جدایی ز نور موسی تو
روز کوری چو مرغ عیسی تو
اول از بهر عشق دل جویش
سر قدم کن چو کلک و می جویش
تا بدانجا رسی بچست درست
که بدانی که می نباید جست
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: محمودرضا رجایی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آن بنشنیدهای که بینم ابر
مرغ روزی بیافت از درِ گبر
هوش مصنوعی: آنچه شنیدهای این است که بدون بارش ابر، پرنده روزی، از درِ زرتشتیان به زمین افتاد.
گبر را گفت پس مسلمانی
زین هنرپیشهای سخن دانی
هوش مصنوعی: او به مرد کافر گفت که مسلمان واقعی کسی است که از هنر و دانش سخن میگوید.
کز تو این مکرمت بنپذیرند
مرغکان گرچه دانه برگیرند
هوش مصنوعی: پرندگان حتی اگر دانهای بردارند، به خاطر لطف و محبت تو آن را خواهند پذیرفت.
گبر گفت ار مرا بنگزیند
آخر این رنج من همی بیند
هوش مصنوعی: گبر گفت: اگر آخر مرا بزنند، این درد و رنج من را هم باید ببینند.
زانکه او مکرمست و با احسان
نکند بخل با کرم یکسان
هوش مصنوعی: چون او پرچمدار بزرگی و نیکی است، نیازی به بخل ندارد، زیرا بخشندگی و احسان با هم تفاوتی ندارند.
دست در باخت در رهش جعفر
داد ایزد به جای دستش پر
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به داستانی است که در آن خداوند برای جعفر، به جای دستانی که از او گرفته شده، پر داده است. این نماد تلاش و قدرت است که فرد با وجود کمبودها و چالشها، میتواند به موفقیت و دستاوردهای بزرگ برسد. در واقع، با اینکه او دست از کار سخت خود را ندارد، همواره میتواند از طریق دیگر منابع و امکانات به پیشرفت ادامه دهد.
دل به فعل و فضول خلق مبند
دل در او بند رستی از غم و بند
هوش مصنوعی: دل خود را به کارها و کارهای بیهوده دیگران مشغول نکن، زیرا در دل تو آزادی و رهایی از غم و ناراحتی وجود دارد.
کار تو جز خدای نگشاید
به خدای ار ز خلق هیچ آید
هوش مصنوعی: تنها خداوند است که میتواند به کار آدمی گشایش و رهیابی دهد، و اگر از مخلوقات چیزی برآید، نمیتواند جایگاهی در کارهای بزرگ داشته باشد.
تا توانی جز او به یار مگیر
خلق را هیچ در شمار مگیر
هوش مصنوعی: تا جایی که میتوانی، غیر از او را به عنوان دوست نپذیر و هیچکس دیگر را در حساب نیاور.
خلق را هیچ تکیهگاه مساز
جز به درگاه او پناه مساز
هوش مصنوعی: به دیگران هیچگاه تکیه نکن و به جز درگاه خدا به هیچکس پناه نبر.
کین همه تکیه جایها هوس است
تکیهگه رحمت خدای بس است
هوش مصنوعی: تمامی این تکیهگاهها و نقاط ایستایی که به آنها دل بستهایم در واقع تنها آرزوهایی هستند. اما محل واقعی اطمینان و آرامش، رحمت خداوند است و این کافی است.
تا بقای شماست نان شماست
اِلف آلای او و جان شماست
هوش مصنوعی: تا زمانی که شما وجود دارید، نان شما وابسته به اوست و ادامه زندگی شما به او بستگی دارد.
هردو را در جهان عشق و طلب
پارسی بابدان و تازی اَب
هوش مصنوعی: هر دو عشق و خواسته در جهان وجود دارند؛ یکی به زبان پارسی و دیگری به زبان عربی.
چون نداری خبر ز راه نیاز
در حجابی بسان مغز پیاز
هوش مصنوعی: وقتی که از راه نیاز آگاهم نیستی، در حجاب و پوششی قرار داری که مانند مغز پیاز است.
تا جدایی ز نور موسی تو
روز کوری چو مرغ عیسی تو
هوش مصنوعی: تا زمانی که از نور موسی جدا هستی، مانند روزی کور هستی، و تو همچون پرندهای هستی که عیسی را نداشت.
اول از بهر عشق دل جویش
سر قدم کن چو کلک و می جویش
هوش مصنوعی: ابتدا برای عشق، دل را جستجو کن و با نخستین گام قدم بردار، مثل درختی که از آب سرچشمه میگیرد.
تا بدانجا رسی بچست درست
که بدانی که می نباید جست
هوش مصنوعی: تا جایی به سعادت و درستی برسی که بفهمی چه چیزی را باید دنبال کنی و چه چیزی را نه.