گنجور

بخش ۳۴ - تمثیل

زالکی کرد سر برون ز نهفت
کشتک خویش خشک دید و بگفت
کای هم آنِ نو و هم آنِ کُهن
رزق بر تست هرچه خواهی کن
علت رزق تو به خوب و به زشت
گریهٔ ابر نی و خندهٔ کِشت
از هزاران هزار به یک تو
زانک اندک نباشد اندک تو
شعله‌ای زو و صدهزار اختر
قطره‌ای زو و صد هزار اخضر
بی‌سبب رازقی یقین دانم
همه از تست نانم و جانم
مرد نبود کسی که در غمِ خور
در یقین باشد از زنی کمتر

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: محمودرضا رجایی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زالکی کرد سر برون ز نهفت
کشتک خویش خشک دید و بگفت
هوش مصنوعی: زالک از پنهان‌گاه خود سر بیرون آورد و وقتی دید که کشتی‌اش خشک شده، این را گفت.
کای هم آنِ نو و هم آنِ کُهن
رزق بر تست هرچه خواهی کن
هوش مصنوعی: ای کسی که همواره جدید و همواره قدیمی هستی، روزی و نعمت بر توست، هر چه می‌خواهی انجام بده.
علت رزق تو به خوب و به زشت
گریهٔ ابر نی و خندهٔ کِشت
هوش مصنوعی: رفتن روزی‌ات به نیکی و بدی، به این بستگی دارد که ابر با بارش خود چگونه می‌بارد و زمین با خوشحالی چقدر از آن بهره می‌برد.
از هزاران هزار به یک تو
زانک اندک نباشد اندک تو
هوش مصنوعی: از میان هزاران هزار نفر، تو به تنهایی ارزشمندتر هستی، زیرا چیزی که کم است، تو کم نیستی.
شعله‌ای زو و صدهزار اختر
قطره‌ای زو و صد هزار اخضر
هوش مصنوعی: از وجود او شعله‌ای می‌درخشد و هزاران ستاره چنان که از یک قطره، صد هزار سبز.
بی‌سبب رازقی یقین دانم
همه از تست نانم و جانم
هوش مصنوعی: بدون دلیل می‌دانم که رازقی تنها از توست، زیرا زندگی و روزی‌ام از تو نشأت می‌گیرد.
مرد نبود کسی که در غمِ خور
در یقین باشد از زنی کمتر
هوش مصنوعی: هیچ مردی نیست که در غم خورشید احساس اطمینان کند، حتی از یک زن هم کمتر.