گنجور

شمارهٔ ۳۴

آمد آن حور و دست من بربست
زده استادوار نیش به دست
زنخ او به دست بگرفتم
چون رگ دست من ز نیش بخست
گفت هشیار باش و آهسته
دست هر جا مزن چون مردم مست
گفتمش گر به دست بگرفتم
زنخ سادهٔ تو عذرم هست
زان که هنگام رگ زدن شرطست
گوی سیمین گرفتن اندر دست

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آمد آن حور و دست من بربست
زده استادوار نیش به دست
هوش مصنوعی: حوری زیبایی به نزد من آمد و با دست خود مرا گرفت، به‌گونه‌ای که همچون استاد در هنر خود، نیشی به دست من زد.
زنخ او به دست بگرفتم
چون رگ دست من ز نیش بخست
هوش مصنوعی: من زنخ (نحوه ی تزیین یا موی خاص) او را در دست گرفتم، مانند رگ‌های دست من که از نیش گزیده شده باشد.
گفت هشیار باش و آهسته
دست هر جا مزن چون مردم مست
هوش مصنوعی: هشیار باش و با احتیاط عمل کن، مانند کسی که مست است، به هر جا نزن.
گفتمش گر به دست بگرفتم
زنخ سادهٔ تو عذرم هست
هوش مصنوعی: به او گفتم اگر بتوانم این چهرهٔ بی‌پیرایه‌ات را به دست بگیرم، برای من عذری وجود دارد.
زان که هنگام رگ زدن شرطست
گوی سیمین گرفتن اندر دست
هوش مصنوعی: زمانی که باید رگ را بزنند، لازم است که در دستی گوی نقره‌ای قرار گیرد.