گنجور

شمارهٔ ۳۰

ای ماه صیام ار چه مرا خود خطری نیست
حقا که مرا همچو تو مهمان دگری نیست
از درد تو ای رفته به ناگه ز بر ما
یک زاویه‌ای نیست که پر خون جگری نیست
آن کیست که از بهر تو یک قطره ببارید
کان قطره کنون در صدف دین گهری نیست
ای وای بر آن کز غم وقت سحر تو
او را به جز از وقت صبوحی سحری نیست
بسیار تو آیی و نبینی همه را زانک
ما برگذریم از تو ترا خود خبری نیست
آن دل که همی ترسد از شعلهٔ آتش
والله که به جز روزه مر او را سپری نیست
بس کس که چو ما روزه همی داشت ازین پیش
امروز به جز خاک مر او را مقری نیست
ای داده به باد این مه با برکت و با خیر
مانا کت ازین آتش در دل شرری نیست
بسیار کسا کو بر عیدی چو تو می‌خواست
امروز جز از حسرت از آنش ثمری نیست
اشکی دو سه امروز درین بقعه فرو بار
کاندر چمن عمر تو زین به مطری نیست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای ماه صیام ار چه مرا خود خطری نیست
حقا که مرا همچو تو مهمان دگری نیست
هوش مصنوعی: ای ماه رمضان، هر چند که برای من خطری وجود ندارد، ولی واقعاً هیچ مهمان دیگری مانند تو ندارم.
از درد تو ای رفته به ناگه ز بر ما
یک زاویه‌ای نیست که پر خون جگری نیست
هوش مصنوعی: درد تو باعث شده که هیچ گوشه‌ای از دل ما نیست که پر از خون و اندوه نباشد، چون ناگهان از کنار ما رفته‌ای.
آن کیست که از بهر تو یک قطره ببارید
کان قطره کنون در صدف دین گهری نیست
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف فردی می‌پردازد که برای تو، حتی قطره‌ای باران نباریده است. این باران، حالا به حدی تبدیل شده که در صدف دین، به جواهر یا گوهری تبدیل نشده است. در واقع، اشاره به بی‌ارزشی و عدم وقوع چیزی دارد که برای تو انجام نشده است.
ای وای بر آن کز غم وقت سحر تو
او را به جز از وقت صبوحی سحری نیست
هوش مصنوعی: آه بر افرادی که در لحظه‌های بی‌نظیر صبحگاه، به جز نوشیدن شربت خوشی، چیزی جز غم و اندوه ندارند.
بسیار تو آیی و نبینی همه را زانک
ما برگذریم از تو ترا خود خبری نیست
هوش مصنوعی: تو بارها می‌آیی و همه چیز را نمی‌بینی، زیرا ما از تو عبور می‌کنیم و تو از حال ما هیچ اطلاعی نداری.
آن دل که همی ترسد از شعلهٔ آتش
والله که به جز روزه مر او را سپری نیست
هوش مصنوعی: دل کسی که از آتش می‌ترسد، تنها وسیله‌ای که او را از خطر نجات می‌دهد، روزه است.
بس کس که چو ما روزه همی داشت ازین پیش
امروز به جز خاک مر او را مقری نیست
هوش مصنوعی: بسیاری از افرادی که مانند ما در گذشته روزه می‌گرفتند، امروز جز خاک جایی ندارند و مقری برایشان نیست.
ای داده به باد این مه با برکت و با خیر
مانا کت ازین آتش در دل شرری نیست
هوش مصنوعی: ای کسی که این مه پربرکت و خیربخش را به باد داده‌ای، مابقی تو از این آتش در دل، شعله‌ای نیست.
بسیار کسا کو بر عیدی چو تو می‌خواست
امروز جز از حسرت از آنش ثمری نیست
هوش مصنوعی: بسیاری از کسانی که امروز به فکر رسیدن به تو بودند، تنها از روی حسرت باقی مانده‌اند و بهره‌ای از این رابطه نمی‌برند.
اشکی دو سه امروز درین بقعه فرو بار
کاندر چمن عمر تو زین به مطری نیست
هوش مصنوعی: امروز در این مکان چند قطره اشک ریختم، زیرا در باغ عمر تو گلی ندارد که با این اشک‌ها جبران شود.