گنجور

شمارهٔ ۱۷۳

پسری دیدم پوشیده قبای
گفتم او را که به نزدیک من آی
گفت من دیر بمانم نایم
گفتم او را که بیا ژاژ مخای
دیر کی مانی جایی که بود
سیم در دست و گروگان در پای
من اگر ایستاده‌ام مسته
خویشتن گر نشسته‌ای مستای
زان که تو فتنه‌ای و من علمم
تو نشسته بهی و من بر پای

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پسری دیدم پوشیده قبای
گفتم او را که به نزدیک من آی
هوش مصنوعی: پسرکی را دیدم که لباس زیبایی بر تن داشت. به او گفتم که به سوی من بیاید.
گفت من دیر بمانم نایم
گفتم او را که بیا ژاژ مخای
هوش مصنوعی: کسی می‌گوید که می‌خواهد مدت زیادی بماند، من به او پاسخ دادم که بی‌خود صحبت نکن.
دیر کی مانی جایی که بود
سیم در دست و گروگان در پای
هوش مصنوعی: به یاد بیاور که چه زمانی در مکانی بوده‌ای که در یک دستت سیم و در پای تو گروگان است.
من اگر ایستاده‌ام مسته
خویشتن گر نشسته‌ای مستای
هوش مصنوعی: اگر من ایستاده‌ام و در حال مستی خودم هستم، تو هم اگر نشسته‌ای، باید در حال مستی باشی.
زان که تو فتنه‌ای و من علمم
تو نشسته بهی و من بر پای
هوش مصنوعی: چون تو جذاب و فریبنده‌ای و من روشنایی و دانش. تو در آرامش نشسته‌ای و من ایستاده‌ام.