شمارهٔ ۱۵۷ - در رثای ابوالمعالی احمد بن یوسف
رفت قاضی بلمعالی ای سنایی آه کو
همچو دل جانت بر آن صدر جهان همراه کو
خود گرفتم صد هزاران آه کردی لیک باز
چون مریدان جان بر آوردن به پیش آه کو
از پی آن تیز خاطر قد کمان کردی ز غم
پس چو تیر اندر کمان در وی دل یکتاه کو
آفتابی بود یوسف بلمعالی ماه او
گر فرو رفت آفتاب ای قوم باری ماه کو
بی جمال و زیب و فر و رونق و ترتیب او
آنهمه نو زیب و باخیر و فراخی گاه کو
نطع پر اسب و پیاده پیل و فرزین و رخست
کار اینها شاه دارد در میانه شاه کو
خود گرفته هر کسی جویند صدر و منبرش
هم نیابند ار بیابند آن جمال و جاه کو
پایشان چون رای او وقت صلات سخت کو
دستشان چون عمر او وقت قضا کوتاه کو
گمرهان پست همت را ز تیر «لا الاه»
رهنمای و داعی میدان «الا الاه» کو
هر زمان گویی که تخت و افسرش اینجاستی
چند گویی تخت و افسر اول این گو: شاه کو
حملهٔ شیر آزمودن سست شد در رنج تو
روبهت زندهست باری حیلهٔ روباه کو
ماند محراب و قضا را اسم مردی مرد کو
هست راه کهکشان را نام برگی کاه کو
هر سری خواهد ببوسید آستان جاه تو
لیک از بس جان پاکان پای کس را راه کو
یوسف ما بود چاهی لیک گشت از بهر چاه
هیچ یوسف را ورای چرخ هشتم جاه کو
شمارهٔ ۱۵۶ - در مدح بهرامشاه: خواجه غلط کرده است در چه؟ در ابروی اوشمارهٔ ۱۵۸ - در هجای علی سه بوسش: ایا کشیخان بد اصل ای سه بوسش
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رفت قاضی بلمعالی ای سنایی آه کو
همچو دل جانت بر آن صدر جهان همراه کو
هوش مصنوعی: قاضی از بین رفته است، ای سنایی! آه ببین که چگونه دلت به راحتی آن را تحمل میکند و بر آن جایگاه بزرگ، به همراهی جانت کجا رفته است.
خود گرفتم صد هزاران آه کردی لیک باز
چون مریدان جان بر آوردن به پیش آه کو
هوش مصنوعی: من با خودم هزاران بار آه کشیدم و گریه کردم، اما باز هم مانند مریدان، جانم از درد به حالت عشاق بر میخیزد و به دنبال آهی میگردم.
از پی آن تیز خاطر قد کمان کردی ز غم
پس چو تیر اندر کمان در وی دل یکتاه کو
هوش مصنوعی: تو برای رسیدن به هدفی که در دل داری، تمام تلاش و تمرکز خود را به کار میگیری، مانند کمانداری که تیری را در کمان قرار داده و آماده شلیک است. اما وقتی از غم و اندوه دور میشوی، باید به یاد داشته باشی که تنها نیستی و در این مسیر زندگی، قلبی یکتاه و ویژه درونت وجود دارد.
آفتابی بود یوسف بلمعالی ماه او
گر فرو رفت آفتاب ای قوم باری ماه کو
هوش مصنوعی: یوسف همچون خورشیدی درخشان و با کمال است. اگرچه ممکن است خورشید غروب کند، اما ماه او همچنان باقی میماند. ای مردم، در اینجا سوالی مطرح میشود: ماه کجاست؟
بی جمال و زیب و فر و رونق و ترتیب او
آنهمه نو زیب و باخیر و فراخی گاه کو
هوش مصنوعی: اگر او را زیبا و سرزنده ندانیم، با این حال، چه برکات و نعمتهایی از وجود او نصیب ما میشود و چه فراوانیهایی در زندگیمان به وجود میآید.
نطع پر اسب و پیاده پیل و فرزین و رخست
کار اینها شاه دارد در میانه شاه کو
هوش مصنوعی: اسبهای زین شده و فیلهای پیاده و قهرمانان در میدان جنگ حضور دارند، اما در نهایت این شاه است که در میان اینها قرار دارد و هر چیزی تحت کنترل اوست.
خود گرفته هر کسی جویند صدر و منبرش
هم نیابند ار بیابند آن جمال و جاه کو
هوش مصنوعی: هر کسی در تلاش است تا مقام و جایگاهی پیدا کند، اما اگر هم آن مقام را بیابد، آن زیبایی و اعتباری که شایستهاش است را نمیتواند پیدا کند.
پایشان چون رای او وقت صلات سخت کو
دستشان چون عمر او وقت قضا کوتاه کو
هوش مصنوعی: وقتی که زمان نماز فرامیرسد، پای آنها مانند فکر و نظر او به شدت ثابت و استوار میشود، و وقتی که زمان قضا میرسد، دستهای آنها به کوتاهی عمر خود، به سرعت عمل میکنند.
گمرهان پست همت را ز تیر «لا الاه»
رهنمای و داعی میدان «الا الاه» کو
هوش مصنوعی: ناتوانان و کسانی که هدف و همت بلندی ندارند، با تیر «لا الاه» که به معنای نفی هر چیزی جز خداست، راهنمایی میشوند. و کسی که باید در میدان «الا الاه» که به معنای «جز خدا هیچ معبودی نیست» است، دعوت کند، کجاست؟
هر زمان گویی که تخت و افسرش اینجاستی
چند گویی تخت و افسر اول این گو: شاه کو
هوش مصنوعی: هر بار که میگویی اینجا قدرت و عظمت است، چه باید گفت؟ ابتدا بگو کجاست آن شاه؟
حملهٔ شیر آزمودن سست شد در رنج تو
روبهت زندهست باری حیلهٔ روباه کو
هوش مصنوعی: حملهٔ نیرومند شیر بینتیجه ماند، زیرا در رنج تو، مایهٔ حیات تو به چشم میخورد. حالا، چارهٔ زیرکانهٔ روباه کجاست؟
ماند محراب و قضا را اسم مردی مرد کو
هست راه کهکشان را نام برگی کاه کو
هوش مصنوعی: در اینجا به وجود یک فرد خاص اشاره میشود که دارای قدرت و دانش کافی است تا راههایی را که به حقیقت اشاره میکنند، پیموده و نشان دهد. این فرد به نوعی در دنیایی پر از وعدههای بزرگ و نامتناهی، متمایز و منحصر به فرد است. به نظر میرسد که دیگران در جستجوی این شخص هستند، اما او به سادگی در میان آنها گم شده است. اصولا این شعر به جستجوی حقیقت و وجود انسان کامل و آگاه اشاره دارد.
هر سری خواهد ببوسید آستان جاه تو
لیک از بس جان پاکان پای کس را راه کو
هوش مصنوعی: هر کسی آرزو دارد که به نشانه احترام از تو بوسهای بر درگاهت بزند، اما از آنجا که جان پاکان به قدری با ارزش است که نمیتوانند جلوی کسی را به خود بگیرند.
یوسف ما بود چاهی لیک گشت از بهر چاه
هیچ یوسف را ورای چرخ هشتم جاه کو
هوش مصنوعی: یوسف ما در چاه گرفتار شده بود، اما به خاطر آن چاه هیچ یوسف دیگری در بالای چرخ هشتم (در مقام و عظمت) وجود ندارد.