شمارهٔ ۱۳۸
گفت حکیمی که مفرح بود
آب و می و لحن و خوش و بوستان
هست ولیکن نبود نزد عقل
هیچ مفرح چو رخ دوستان
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گفت حکیمی که مفرح بود
آب و می و لحن و خوش و بوستان
هوش مصنوعی: حکیمی میگوید که چیزی که باعث نشاط و شادی میشود، آب، شراب، موسیقی دلپذیر، عطر خوب و باغها هستند.
هست ولیکن نبود نزد عقل
هیچ مفرح چو رخ دوستان
هوش مصنوعی: دوستانی که چهرهشان شاداب و دلانگیز است، تمام شادیها و خوشیها را میتوانند از عقل بگیرند. هرچند که خودشان به نوعی وجود دارند، اما عقل نمیتواند هیچ چیز دیگری را به اندازهی دیدار آنها لذتبخش و خوشایند بیابد.