گنجور

شمارهٔ ۸۵

دان و آگه باش اگر شرطی نباشد با منت
بامدادان پگه دست منست و دامنت
چند ازین شوخی قرارم ده زمانی بر زمین
نه همین آب و زمین بخشید باید با منت
سوزنی گشتم به باریکی به خیاطی فرست
تا همی دوزد گریبان و زه پیراهنت
آتش هجرت به خرمنگاه صبرم باز خورد
گفت از تو بر نگردم تا نسوزم خرمنت
گر نگیری دستم ای جان جهان در عشق خویش
پیشت افتم باژگونه خون من در گردنت

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دان و آگه باش اگر شرطی نباشد با منت
بامدادان پگه دست منست و دامنت
هوش مصنوعی: بدان و آگاه باش که اگر هیچ شرط و قیدی وجود نداشته باشد، پس در این صورت در صبح با منت و لطف، به دست من و دامنت وابسته است.
چند ازین شوخی قرارم ده زمانی بر زمین
نه همین آب و زمین بخشید باید با منت
هوش مصنوعی: مدتی به من مهلت بده تا بتوانم خود را از این وضعیت رهایی بخشم، زیرا این زندگی و نعمت‌هایش باید با قدردانی و احترام همراه باشد.
سوزنی گشتم به باریکی به خیاطی فرست
تا همی دوزد گریبان و زه پیراهنت
هوش مصنوعی: من به اندازه یک سوزن باریک شدم و به یک خیاط فرستادم که برایم گریبان و نوار پیراهنم را بدوزد.
آتش هجرت به خرمنگاه صبرم باز خورد
گفت از تو بر نگردم تا نسوزم خرمنت
هوش مصنوعی: آتش عشق و جدایی، به مرز تحمل و صبر من رسید و گفت که از تو برنمی‌گردم، مگر اینکه قبل از آن، همه چیز را بسوزانم.
گر نگیری دستم ای جان جهان در عشق خویش
پیشت افتم باژگونه خون من در گردنت
هوش مصنوعی: اگر دست مرا نگیری ای عزیز جهان، در عشق تو به زمین می‌افتم و خون من بر گردنت خواهد ریخت.

خوانش ها

شمارهٔ ۸۵ به خوانش عندلیب