شمارهٔ ۷۷
دوش رفتم به سر کوی به نظّارهٔ دوست
شب هزیمتشده دیدم ز دو رخسارهٔ دوست
از پی کسب شرف پیش بناگوش و لبش
ماه دیدم رهی و زهره سماکارهٔ دوست
گوشها گشته شِکرچین که همیریخت ز نطق
حرفهای شکرین از دو شکرپارهٔ دوست
چشمهای همه کس گشته تماشاگه جان
نز پی بلعجبی از پی نظّارهٔ دوست
پیش یکتامژهٔ چشم چو آهوش ز ضعف
شده شیران جهان ریشهای از شارهٔ دوست
کرده از شکل عزب خانهٔ زنبور از غم
دل عشاق جهان غمزهٔ خونخوارهٔ دوست
هر زمان مدعی را ز غرور دل خویش
تازه خونی حذر اندر خم هر تارهٔ دوست
چون به سیاره شدی از پی چندین چو فلک
از ستاره شده آراسته سیارهٔ دوست
لب نوشینش بهم کرده بر نظم بقاش
داد نوشروان با چشم ستمگارهٔ دوست
دوش روزیم پدید آمده از تربیتش
بازم امروز شبی از غم بیغارهٔ دوست
چه کند قصه سنایی که ز راه لب و زلف
یک جهان دیده پر آوازهٔ آوارهٔ دوست
هست پروارهٔ او را رهی از بام فلک
همت شاه جهان ساکن پروارهٔ دوست
شاه بهرامشه آن شه که همیشه کف او
سبب آفت دشمن بود و چارهٔ دوست
زخم و رحم و بد و نیکش ز ره کون و فساد
تا ابد رخنهٔ دشمن بود و یارهٔ دوست
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دوش رفتم به سر کوی به نظّارهٔ دوست
شب هزیمتشده دیدم ز دو رخسارهٔ دوست
هوش مصنوعی: دیشب به کوچهٔ دوست رفتم و به تماشای او نشستم. در آنجا چهرهٔ زیبای او را که شب مشغول سفر بود، دیدم.
از پی کسب شرف پیش بناگوش و لبش
ماه دیدم رهی و زهره سماکارهٔ دوست
هوش مصنوعی: در جستجوی کسب شرف و ارزش، چهره زیبا و لبهای او را دیدم که همچون ماه درخشان و زهره در آسمان است.
گوشها گشته شِکرچین که همیریخت ز نطق
حرفهای شکرین از دو شکرپارهٔ دوست
هوش مصنوعی: گوشها به شنیدن حرفهای شیرین و خوشمزه مشغول شدهاند، زیرا از صحبتهای دوست مانند تکههای شکر، سخنان لذتبخش و دلنشینی برمیخیزد.
چشمهای همه کس گشته تماشاگه جان
نز پی بلعجبی از پی نظّارهٔ دوست
هوش مصنوعی: تمام چشمها به تماشای روح مشغول شدهاند، نه به خاطر عجیب و غریب بودن، بلکه به خاطر دیدن زیبایی دوستان.
پیش یکتامژهٔ چشم چو آهوش ز ضعف
شده شیران جهان ریشهای از شارهٔ دوست
هوش مصنوعی: چشم آهو که زیبایی و لطافت خاصی دارد، باعث ضعف و ناتوانی شیران جهان شده و این نشاندهندهٔ قدرت و تاثیر دوست است.
کرده از شکل عزب خانهٔ زنبور از غم
دل عشاق جهان غمزهٔ خونخوارهٔ دوست
هوش مصنوعی: شکل خانهٔ زنبور به تنهایی نشان از غم و اندوه عاشقان دارد، گویی که دوستی با چشمان تیزبین و خطرناک، دل آنها را میشکافد.
هر زمان مدعی را ز غرور دل خویش
تازه خونی حذر اندر خم هر تارهٔ دوست
هوش مصنوعی: هر بار که کسی به خاطر خودبزرگبینی خود ادعایی میکند، باید از خون تازهای که بر اثر این ادعا به دلش میریزد، بترسد و در گرفتار شدن در دام دوستش، احتیاط کند.
چون به سیاره شدی از پی چندین چو فلک
از ستاره شده آراسته سیارهٔ دوست
هوش مصنوعی: زمانی که به جایگاه خود رسیدی و به جمع دوستانت پیوستی، همانطور که آسمان با ستارهها زینت مییابد، تو نیز با دوستان و همراهان خود آراسته و زیبا خواهی شد.
لب نوشینش بهم کرده بر نظم بقاش
داد نوشروان با چشم ستمگارهٔ دوست
هوش مصنوعی: لب شیرین او همانند نسیمی لطیف بر دلها مینشیند و نوشروان با نگاه ظالم خود بر روی سریع میگذارد.
دوش روزیم پدید آمده از تربیتش
بازم امروز شبی از غم بیغارهٔ دوست
هوش مصنوعی: دیروز درخشان و شاداب بودم، نتیجهی محبت و تربیت او، اما امروز دوباره به خاطر اندوه جدایی از دوست، دلی غمگین دارم.
چه کند قصه سنایی که ز راه لب و زلف
یک جهان دیده پر آوازهٔ آوارهٔ دوست
هوش مصنوعی: سنایی چه داستانی را در دل خود دارد، وقتی که تمام جهان از عشق و زیباییهای لب و زلف محبوبش پر شده و به صدا درآمدهاند؟
هست پروارهٔ او را رهی از بام فلک
همت شاه جهان ساکن پروارهٔ دوست
هوش مصنوعی: در این بیت، گفته شده که پروانه، که نماد عشق و علاقه است، به خاطر وجود و زیبایی معشوق خود، از آسمان فاصله نمیگیرد. در واقع، عشق و اراده شاه جهان به گونهای است که حتی پروانه هم در کنار معشوق خود آرام و مطمئن است. این تصویر به نوعی نشاندهندهٔ تعهد و وابستگی عمیق در عشق است.
شاه بهرامشه آن شه که همیشه کف او
سبب آفت دشمن بود و چارهٔ دوست
هوش مصنوعی: شاه بهرامشه، آن پادشاهی است که همواره دستش باعث مشکلات برای دشمنانش و راهگشای دوستانش بوده است.
زخم و رحم و بد و نیکش ز ره کون و فساد
تا ابد رخنهٔ دشمن بود و یارهٔ دوست
هوش مصنوعی: درد و محبت و حالهای خوب و بد او، همچنان که از وجود و قدرت میآید، همواره باعث نفوذ دشمن و دوستی یار میشود.