شمارهٔ ۶۷
زینهار این یادگار از دست رفت
در غم تو روزگار از دست رفت
چون مرا دل بود با او برقرار
دل شد و با دل قرار از دست رفت
سیم و زر بودی مرا و صبر و هوش
در غم تو هر چهار از دست رفت
پای من در دام تو بس سخت ماند
گر نگیری دست کار از دست رفت
یار بودی مر مرا از روی مهر
یاری اکنون کن که یار از دست رفت
اینهمه خوار است کاندر عاشقی
چون سنایی صدهزار از دست رفت
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زینهار این یادگار از دست رفت
در غم تو روزگار از دست رفت
هوش مصنوعی: زنهار! این یادگاری که از تو به جا مانده خیلی ارزشمند است و به خاطر اندوهی که به من دادی، روزگار من نیز به تباهی رفت.
چون مرا دل بود با او برقرار
دل شد و با دل قرار از دست رفت
هوش مصنوعی: وقتی که دل من به عشق او پیوند خورد، آرامش قلبم نیز با او بود، اما این آرامش به تدریج از دست رفت.
سیم و زر بودی مرا و صبر و هوش
در غم تو هر چهار از دست رفت
هوش مصنوعی: در غم تو، تمام داشتههایم از جمله ثروت و عقل و صبر، یکی یکی از بین رفتهاند.
پای من در دام تو بس سخت ماند
گر نگیری دست کار از دست رفت
هوش مصنوعی: پای من در چنگال تو محکم گیر کرده است و اگر تو کمکی نکنید، کار به پایان خواهد رسید.
یار بودی مر مرا از روی مهر
یاری اکنون کن که یار از دست رفت
هوش مصنوعی: ای دوست، زمانی که به زیبایی و محبت به من یاری میکردی، اکنون از من حمایت کن که یارم از دست رفته است.
اینهمه خوار است کاندر عاشقی
چون سنایی صدهزار از دست رفت
هوش مصنوعی: این همه بیارزشی و پستی که در عشق وجود دارد، در مقایسه با عشق سنایی قابل تحمل نیست؛ زیرا او صدها هزار فرصت و محبت را از دست داده است.