شمارهٔ ۴۷
ای پیک عاشقان گذری کن به بام دوست
برگرد بندهوار به گرد مقام دوست
گرد سرای دوست طوافی کن و ببین
آن بار و بارنامه و آن احتشام دوست
خواهی که نرخ مشک شکسته شود به چین
بر زن به زلف پر شکن مشکفام دوست
برخاست اختیار و تصرف ز فعل ما
چون کم زدیم خویشتن از بهر کام دوست
خواهی که بار عنبر بندی تو از سرخس
زآنجا میار هیچ خبر جز پیام دوست
خواهی که کاروان سلامت بود ترا
همراه خویش کن به سوی ما سلام دوست
بر دانههای گوهر او عاشقی مباز
تا همچو من نژند نمانی به دام دوست
با خود بیار خاک سر کوی او به من
تا بر سرش نهم به عزیزی چو نام دوست
بینا مباد چشم من ار سوی چشم من
بهتر ز توتیا نبود گَرد گام دوست
گر دوست را به غربت من خوش بود همی
ای من رهی غربت و ای من غلام دوست
از مال و جان و دین مر ار کام جوید او
بی کام بادم ار کنم آن جز به کام دوست
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای پیک عاشقان گذری کن به بام دوست
برگرد بندهوار به گرد مقام دوست
هوش مصنوعی: ای پیامآور عاشقان، لطفاً بهسرعت از کنار بام دوست عبور کن و با تواضع و فروتنی دور مقام او بچرخ.
گرد سرای دوست طوافی کن و ببین
آن بار و بارنامه و آن احتشام دوست
هوش مصنوعی: به دور خانه دوست بچرخ و ببین آنچه برای اوست، آینۀ عظمت و شوکت او را ببین.
خواهی که نرخ مشک شکسته شود به چین
بر زن به زلف پر شکن مشکفام دوست
هوش مصنوعی: اگر میخواهی قیمت مشک (عطر) کاهش پیدا کند، به چین برو و به زلفهای پر از شکاف و فر دوستت دست بزن.
برخاست اختیار و تصرف ز فعل ما
چون کم زدیم خویشتن از بهر کام دوست
هوش مصنوعی: پس از آنکه ما در کارهایمان دقت نکردیم و کمتر به خود توجه کردیم، اختیار و قدرت از دست ما خارج شد و تحت تأثیر خواستههای دیگران قرار گرفت.
خواهی که بار عنبر بندی تو از سرخس
زآنجا میار هیچ خبر جز پیام دوست
هوش مصنوعی: اگر میخواهی بویی خوش از گلهای معطر بکشانی، باید از جایی خبر بیاوری که فقط پیامی از دوست در آنجا وجود داشته باشد، نه از دیگران.
خواهی که کاروان سلامت بود ترا
همراه خویش کن به سوی ما سلام دوست
هوش مصنوعی: اگر میخواهی که در سفر زندگی سالم و خوشبخت باشی، باید به دوستان و آشنایانت پیوسته و با آنها ارتباط برقرار کنی.
بر دانههای گوهر او عاشقی مباز
تا همچو من نژند نمانی به دام دوست
هوش مصنوعی: عاشق بودن بر سنگهای قیمتی را رها کن، تا مثل من از عشق به دوستی در دام نمانی.
با خود بیار خاک سر کوی او به من
تا بر سرش نهم به عزیزی چو نام دوست
هوش مصنوعی: با خودت مقداری از خاک سر کوی او را بیاور تا بر سرم بگذارم، مثل نام عزیز دوستی که دارم.
بینا مباد چشم من ار سوی چشم من
بهتر ز توتیا نبود گَرد گام دوست
هوش مصنوعی: چشم من نباید هیچ چیز دیگری را به جز وجود تو ببیند، چون هیچ چیزی به زیبایی تو نمیرسد.
گر دوست را به غربت من خوش بود همی
ای من رهی غربت و ای من غلام دوست
هوش مصنوعی: اگر دوست از دوری من خوشحال باشد، من هم در دوری از او هستم و همیشه در خدمت دوست خواهم بود.
از مال و جان و دین مر ار کام جوید او
بی کام بادم ار کنم آن جز به کام دوست
هوش مصنوعی: برای او که در طلب مال، جان و دین است، اگر نتوانم به خواستهاش برسم، دوست را در نظر میگیرم و تنها آنچه به رضایت او باشد را مهم میدانم.
خوانش ها
شمارهٔ ۴۷ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1400/12/27 12:02
فرانسوا کاظمینیا
با سلام
در بیت اول «برگرد» درست به نظر میرسد نه «بر گرد»، به معنی بازگرد،