گنجور

شمارهٔ ۴۳

زان چشم پر از خمار سرمست
پر خون دارم دو دیده پیوست
اندر عجبم که چشم آن ماه
ناخورده شراب چون شود مست
یا بر دل خسته چون زند تیر
بی دست و کمان و قبضه و شست
بس کس که ز عشق غمزهٔ او
زنار چهار کرد بر بست
برد او دل عاشقان آفاق
پیچند بر آن دو زلف چون شست
چون دانست او که فتنه بر خاست
متواری شد به خانه بنشست
یک شهر ازو غریو دارند
زان نیست شگفت جای آن هست
دارند به پای دل ازو بند
دارند به فرق سر ازو دست
تا عزم جفا درست کرد او
دست همه عاشقانش بشکست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زان چشم پر از خمار سرمست
پر خون دارم دو دیده پیوست
هوش مصنوعی: چشمانم از غم و شوق سرشار است و به همین خاطر، دو چشمانم در هم پیوسته‌اند و از اشک پر شده‌اند.
اندر عجبم که چشم آن ماه
ناخورده شراب چون شود مست
هوش مصنوعی: من در شگفتم که چگونه آن ماه که حتی شرابی نخورده، این‌گونه سرمست و شیدا شده است.
یا بر دل خسته چون زند تیر
بی دست و کمان و قبضه و شست
هوش مصنوعی: یا مانند تیرهایی که به قلب خسته‌ام می‌زنند، بدون اینکه نیازی به دستان یا کمان و قبضه باشد.
بس کس که ز عشق غمزهٔ او
زنار چهار کرد بر بست
هوش مصنوعی: بسیاری از مردم به خاطر جذابیت و زیبایی او تحت تأثیر عشق قرار گرفته و به پیروی از او درآمده‌اند.
برد او دل عاشقان آفاق
پیچند بر آن دو زلف چون شست
هوش مصنوعی: دل عاشقان را به تسخیر خود درآورده و در پیرامون آن دو زلف مانند باد می‌چرخد.
چون دانست او که فتنه بر خاست
متواری شد به خانه بنشست
هوش مصنوعی: زمانی که او فهمید که فتنه‌ای در حال شکل‌گیری است، به سرعت به خانه‌اش رفت و در آن‌جا ماند.
یک شهر ازو غریو دارند
زان نیست شگفت جای آن هست
هوش مصنوعی: یک شهر به خاطر او سر و صدا و هیاهو دارد، بنابراین تعجبی نیست که چنین جایی وجود داشته باشد.
دارند به پای دل ازو بند
دارند به فرق سر ازو دست
هوش مصنوعی: آن‌ها به خاطر دلشان از او زنجیر دارند و به خاطر جایگاهشان از او قدرت.
تا عزم جفا درست کرد او
دست همه عاشقانش بشکست
هوش مصنوعی: او هنگامی که تصمیم به بی‌رحمی گرفت، دل همه عاشقانش را شکست.

خوانش ها

شمارهٔ ۴۳ به خوانش عندلیب