گنجور

شمارهٔ ۴۲

توبهٔ من جزع و لعل و زلف و رخسارت شکست
دی که بودم روزه‌دار امروز هستم بت‌پرست
از ترانهٔ عشق تو نور نبی موقوف گشت
وز مغابهٔ جام تو قندیلها بر هم شکست
رمزهای لعل تو دست جوانمردان گشاد
حلقه‌های زلف تو پای خردمندان ببست
ابروی مقرونت ای دلبر کمان اندر کشید
ناوک مژگانت ای جانان دل و جانم بخست
با چنان مژگان و ابرو با چنان رخسار و لب
بود نتوان جز صبور و عاشق و مخمور و مست
پارسایی را بود در عشق تو بازار سست
پادشاهی را بود در وصل تو مقدار پست
جز برای تو نسازم من ز فرق خویش پای
جز به یاد تو نیارم سوی رطل و جام دست
شادی و آرام نبود هر کرا وصل تو نیست
هر کرا وصل تو باشد هر چه باید جمله هست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

توبهٔ من جزع و لعل و زلف و رخسارت شکست
دی که بودم روزه‌دار امروز هستم بت‌پرست
هوش مصنوعی: من به خاطر زیبایی و جذابیت‌های ظاهری‌ات، به عبادت و توبه‌ام پشت کردم. دیروز به روزه‌داری و پرهیزگاری مشغول بودم، اما امروز تحت تأثیر عشق تو به بت‌پرستی و دل‌باختگی افتاده‌ام.
از ترانهٔ عشق تو نور نبی موقوف گشت
وز مغابهٔ جام تو قندیلها بر هم شکست
هوش مصنوعی: از عشق تو، روشنایی پیامبر متوقف شد و از میخانهٔ تو، چراغ‌ها شکسته شدند.
رمزهای لعل تو دست جوانمردان گشاد
حلقه‌های زلف تو پای خردمندان ببست
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت تو، هم برای دلیران راهی فراهم کرده و هم برای عاقلان و خردمندان، به نوعی دردسر و مشکل ایجاد کرده است.
ابروی مقرونت ای دلبر کمان اندر کشید
ناوک مژگانت ای جانان دل و جانم بخست
هوش مصنوعی: ای محبوب، ابروهای قوس‌دار تو همچون کمان کشیده شده و تیر مژگانت جانم را به تیرگی خود تسخیر کرده است و من جان و دل خودم را به تو تقدیم کردم.
با چنان مژگان و ابرو با چنان رخسار و لب
بود نتوان جز صبور و عاشق و مخمور و مست
هوش مصنوعی: با چنین مژگان و ابرو و با چنین چهره و لب، نمی‌توان حالتی جز صبوری و عشق و مستی را تجربه کرد.
پارسایی را بود در عشق تو بازار سست
پادشاهی را بود در وصل تو مقدار پست
هوش مصنوعی: افرادی که به عشق تو مشغولند، در کار خود به سادگی و راحتی هستند، اما کسی که در وصل تو قرار دارد، ارزشش از دیگران کمتر است.
جز برای تو نسازم من ز فرق خویش پای
جز به یاد تو نیارم سوی رطل و جام دست
هوش مصنوعی: من تنها برای تو زندگی می‌کنم و تمام وجودم را وقف تو کرده‌ام. فقط به یاد تو قدم می‌زنم و به خاطر تو به می‌خانه و نوشیدنی می‌روم.
شادی و آرام نبود هر کرا وصل تو نیست
هر کرا وصل تو باشد هر چه باید جمله هست
هوش مصنوعی: هر کسی که به وصال تو نرسیده، نه شادی دارد و نه آرامش. اما هر که به وصال تو دست یافته، همه آنچه که باید و لازم است را دارد.

خوانش ها

شمارهٔ ۴۲ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1395/08/29 04:10
یاسین

شادی و آرام نبود هر کرا وصل تو نیست

هر کرا وصل تو باشد هر چه باید جمله هست