شمارهٔ ۴۲۶
ای زبدهٔ راز آسمانی
وی حلهٔ عقل پر معانی
ای در دو جهان ز تو رسیده
آوازهٔ کوس «لَنْ تَرانی»
ای یوسف عصر همچو یوسف
افتاده به دست کاروانی
لعل تو به غمزه کفر و دین را
پرداخته مخزن امانی
لعل تو به بوسه عقل و جان را
برساخته عقل جاودانی
با آفت زلف تو که بیند
یک لحظه زعمر شادمانی
با آتش عشق تو که یابد
یک قطره ز آب زندگانی
موسی چکند که بیجمالت
نکشد غم غربت شبانی
فرعون که بود که با کمالت
کوبد در ملک جاودانی
«آن» گویم «آن» چو صوفیانت
نی نی که تو پادشاه آنی
جان خوانم جان چو عاشقانت
نی نی که تو کدخدای جانی
از جملهٔ عاشقان تو نیست
یکتن چو سنایی و تو دانی
زیبد که سبک نداری او را
گر گه گهکی کند گرانی
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای زبدهٔ راز آسمانی
وی حلهٔ عقل پر معانی
هوش مصنوعی: تو بهترین و برجستهترین موجود در رازهای آسمانی هستی و ذهن تو پر از معانی و دانایی است.
ای در دو جهان ز تو رسیده
آوازهٔ کوس «لَنْ تَرانی»
هوش مصنوعی: ای کسی که در دو جهان صدای طبل «نمیتوانی مرا ببینی» از تو به گوش میرسد.
ای یوسف عصر همچو یوسف
افتاده به دست کاروانی
هوش مصنوعی: ای یوسف عصر، تو مانند یوسف در دستان کاروانی گرفتار آمدهای.
لعل تو به غمزه کفر و دین را
پرداخته مخزن امانی
هوش مصنوعی: زیبایی تو با یک نگاه، مرزهای میان حق و باطل را از هم جدا کرده و به عمق حقیقت دست یافته است.
لعل تو به بوسه عقل و جان را
برساخته عقل جاودانی
هوش مصنوعی: لعل تو به قدری ارزشمند و زیباست که عشق و وجود من را به کمال و جاودانگی رسانده است.
با آفت زلف تو که بیند
یک لحظه زعمر شادمانی
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند شادمانی را در لحظهای کوتاه از آفت زلف تو ببیند.
با آتش عشق تو که یابد
یک قطره ز آب زندگانی
هوش مصنوعی: با شعلههای عشق تو، حتی یک قطره از آب زندگی هم پیدا نمیشود.
موسی چکند که بیجمالت
نکشد غم غربت شبانی
هوش مصنوعی: موسی چه بخواهد که در غیاب زیبایی تو، غم غربت و تنهایی شبانی را تحمل کند.
فرعون که بود که با کمالت
کوبد در ملک جاودانی
هوش مصنوعی: فرعون کیست که با قدرتش به مقام بالا و ابدی دست یابد؟
«آن» گویم «آن» چو صوفیانت
نی نی که تو پادشاه آنی
هوش مصنوعی: من میگویم آن را، آن را که صوفیان میگویند، نه این که تو پادشاه آن هستی.
جان خوانم جان چو عاشقانت
نی نی که تو کدخدای جانی
هوش مصنوعی: من جانم را برای تو میخوانم، ای کسی که جانم را دوست داری، نه، تو کسی هستی که بر جانها تسلط داری.
از جملهٔ عاشقان تو نیست
یکتن چو سنایی و تو دانی
هوش مصنوعی: در میان محبان تو، هیچکس به عظمت سنایی نیست و خود تو هم این را میدانی.
زیبد که سبک نداری او را
گر گه گهکی کند گرانی
هوش مصنوعی: بهتر است که او را سبک نگیری، حتی اگر گهگاهی کارش سنگین یا دشوار شود.

سنایی