گنجور

شمارهٔ ۴۲۵

ای چشم و چراغ آن جهانی
وی شاهد و شمع آسمانی
خط نو نبشته گرد عارض
منشور جمال جاودانی
بی دیده ز لطف تو بخواند
در جان تو سورهٔ نهانی
با چشم ز تابشت نبیند
بر روی تو صورت عیانی
بخت ازلی و تا قیامت
صافی به طراوت جوانی
حسن تو چو آفتاب آنگه
فارغ ز اشارت نشانی
بوس تو به صد هزار عالم
و آزاد ز زحمت گرانی
دیوانه بسیست آن دو لب را
در سلسله‌های کامرانی
نظاره بسیست آن دو رخ را
از پنجره‌های زندگانی
با فتنهٔ زلف تو که بیند
یک لحظه ز عمر شادمانی
بی آتش عشق تو که یابد
آب خضر و حیات جانی
لطف تو ببست جان و دل را
بر آخور چرب دوستکانی
عشق تو نشاند عقل و دین را
برابرش تیز آنجهانی
با قدر تو پاره میخ بر چرخ
تهمت زدگان باستانی
با قد تو کژ و کوژ در باغ
چالاک و شان بوستانی
از راستی و کژی برونی
آنی که ورای حرف آنی
گویند بگو به ترک ترکت
تا باز دهی ز پاسبانی
ترک چو تو ترک نبود آسان
ترکی تو نه دوغ ترکمانی
حسن تو چو شمس و همچو سایه
پیش و پس تو دوان جوانی
از لفظ تو گوش عاشقانت
نازان به حلاوت معانی
وز چشم تو جسم دوستانت
نازان به حوادث زمانی
در راه تو هیچ دل نشد خوش
تا جانش نگشت کاروانی
بر بام تو پای کس نیاید
تا سرش نکرد نردبانی
در هوش ز تو سماع «ارنی»
در گوش ندای «لن ترانی»
از رد و قبول سیر گشتم
زین بلعجبی چنانکه دانی
یکره بکشم به تیر غمزه
تا سوی عدم برم گردانی
زیرا سر عشق تو ندارد
جز مرد گزاف زندگانی
ور خود تو کشی به دست خویشم
کاری بود آن هزارگانی
فرمان تو هست بر روانها
چون شعر سنایی از روانی
وقتست ترا مراد راندن
کی رانی اگر کنون نرانی

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای چشم و چراغ آن جهانی
وی شاهد و شمع آسمانی
هوش مصنوعی: ای نور و روشنی آن جهان، تو دلیل و نشانه آسمان هستی.
خط نو نبشته گرد عارض
منشور جمال جاودانی
هوش مصنوعی: چهره زیبا و جاودانه‌ات مانند نوشتاری تازه بر روی پوست روشن و درخشانت می‌درخشد.
بی دیده ز لطف تو بخواند
در جان تو سورهٔ نهانی
هوش مصنوعی: از سر محبت و لطف تو، آنچه در دل و جان تو نهفته است، به زبان می‌آید.
با چشم ز تابشت نبیند
بر روی تو صورت عیانی
هوش مصنوعی: با نگاه به درخشندگی تو، هیچ کس نمی‌تواند تصویر واضحی از چهره‌ات ببیند.
بخت ازلی و تا قیامت
صافی به طراوت جوانی
هوش مصنوعی: سرنوشت از ابتدا تا پایان عمر همیشه شفاف و پرنشاط مانند یک جوانی پر شوق و نشاط خواهد بود.
حسن تو چو آفتاب آنگه
فارغ ز اشارت نشانی
هوش مصنوعی: زیبایی تو مانند خورشید است و زمانی که به آن می‌نگرند، دیگر نیازی به نشانه‌گذاری و اشاره ندارد.
بوس تو به صد هزار عالم
و آزاد ز زحمت گرانی
هوش مصنوعی: بوسه‌ای که از تو می‌زنم، برایم ارزشمندتر از همه‌ی دنیاهاست و از بار مشکلات رها هستم.
دیوانه بسیست آن دو لب را
در سلسله‌های کامرانی
هوش مصنوعی: بسیاری از مردم تحت تأثیر زیبایی و جذابیت آن دو لب قرار می‌گیرند و در آرزوی رسیدن به لذت‌ها و خوشبختی‌ها هستند.
نظاره بسیست آن دو رخ را
از پنجره‌های زندگانی
هوش مصنوعی: زیباست که انسان بتواند از طریق پنجره‌های زندگی به تماشای چهره‌های مختلف و آثار آنها بپردازد.
با فتنهٔ زلف تو که بیند
یک لحظه ز عمر شادمانی
هوش مصنوعی: در اثر جلب توجه و جذابیت زلف‌های تو، کسی نمی‌تواند حتی لحظه‌ای از شادمانی عمر خود را ببیند.
بی آتش عشق تو که یابد
آب خضر و حیات جانی
هوش مصنوعی: بدون عشق تو، حتی آب حیات و جاودانگی هم بی‌فایده است.
لطف تو ببست جان و دل را
بر آخور چرب دوستکانی
هوش مصنوعی: لطف تو باعث شده که جان و دل من، همچون خر حیوانی که در آخور چمن قرار می‌گیرد، به عشق دوست روزگار را سپری کند.
عشق تو نشاند عقل و دین را
برابرش تیز آنجهانی
هوش مصنوعی: عشق تو باعث شده که عقل و دین به یکدیگر نزدیک شوند و به همین خاطر انسان در این دنیا به شدت تحت تاثیر آن قرار می‌گیرد.
با قدر تو پاره میخ بر چرخ
تهمت زدگان باستانی
هوش مصنوعی: با ارزش تو، میخ‌هایی را که بر چرخ افتراء و تهمت‌های دوران باستان کوبیده‌اند، تلاشی برای شکستن آن‌ها صورت گرفته است.
با قد تو کژ و کوژ در باغ
چالاک و شان بوستانی
هوش مصنوعی: تو با قامت زیبای خود در باغ و بوستان چالاک و با نشاط هستی.
از راستی و کژی برونی
آنی که ورای حرف آنی
هوش مصنوعی: از صداقت و دروغ، به سادگی می‌توانی بفهمی که آنچه در واقعیت وجود دارد، فراتر از آنچه به زبان می‌آید است.
گویند بگو به ترک ترکت
تا باز دهی ز پاسبانی
هوش مصنوعی: می‌گویند که به ترک (مردی از نژاد ترک) بگو که اگر می‌خواهی از نگهبانی رهایی یابی، باید به من پاسخ دهی.
ترک چو تو ترک نبود آسان
ترکی تو نه دوغ ترکمانی
هوش مصنوعی: ترکی مثل تو وجود ندارد، زیرا ترک بودن تو به آسانی به دست نیامده و تو مانند دوغ ترکمانی نیستی.
حسن تو چو شمس و همچو سایه
پیش و پس تو دوان جوانی
هوش مصنوعی: حسن و زیبایی تو مانند خورشید است و جوانی‌ام مانند سایه‌ای است که همیشه در پی تو در حرکت است.
از لفظ تو گوش عاشقانت
نازان به حلاوت معانی
هوش مصنوعی: عاشقانت به زیبایی و شیرینی کلمات تو بسیار افتخار می‌کنند و از آن لذت می‌برند.
وز چشم تو جسم دوستانت
نازان به حوادث زمانی
هوش مصنوعی: از نگاه تو، دوستانت در برابر حوادث روزگار لطیف و زیبا به نظر می‌رسند.
در راه تو هیچ دل نشد خوش
تا جانش نگشت کاروانی
هوش مصنوعی: در مسیر تو، هیچ دلی شاد نخواهد بود تا وقتی که جانش در سفر و حرکت باشد.
بر بام تو پای کس نیاید
تا سرش نکرد نردبانی
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند بر بام تو قدم بگذارد مگر اینکه نردبانی برای بالا رفتن داشته باشد، پس برای رسیدن به جایگاه بلند تو نیاز به تلاش و امکانات است.
در هوش ز تو سماع «ارنی»
در گوش ندای «لن ترانی»
هوش مصنوعی: در حالتی که تو در حال لذت و شگفتی هستی، صدای «مرا ببین» از تو به گوش می‌رسد، در حالی که پاسخ «هرگز مرا نخواهی دید» را می‌شنوی.
از رد و قبول سیر گشتم
زین بلعجبی چنانکه دانی
هوش مصنوعی: از بحث و بررسی درباره‌ی تأیید و رد، به جایی رسیدم که خودت می‌دانی چه وضعیتی دارم.
یکره بکشم به تیر غمزه
تا سوی عدم برم گردانی
هوش مصنوعی: میل دارم که با زهر چشمانت، خود را به سمت نیستی ببرم و به این طریق از این دنیا رهایی یابم.
زیرا سر عشق تو ندارد
جز مرد گزاف زندگانی
هوش مصنوعی: زیرا فقط فرد بی‌محابا و بی‌پروا می‌تواند به عشق تو زندگی کند.
ور خود تو کشی به دست خویشم
کاری بود آن هزارگانی
هوش مصنوعی: اگر خودت مرا به دست خود بکشی، این کار معادل هزار ضربه خواهد بود.
فرمان تو هست بر روانها
چون شعر سنایی از روانی
هوش مصنوعی: فرمان تو بر دل‌ها مانند شعر سنایی است که از عمق جان برمی‌خیزد.
وقتست ترا مراد راندن
کی رانی اگر کنون نرانی
هوش مصنوعی: زمانی که می‌خواهی به خواسته‌ات برسی، چطور می‌توانی کسی را راندن؟ اگر اکنون او را نرانی، چه زمانی این کار را انجام خواهی داد؟

حاشیه ها

1392/09/27 02:11
تاوتک

کوژ در کوزه هم وجود دارد و همین طور در cup و copaو همه به معنی خمیده