گنجور

شمارهٔ ۴۱۹

ای سنایی چو تو در بند دل و جان باشی
کی سزاوار هوای رخ جانان باشی
درّ دریا تو چگونه به کف آری که همی
به لب جوی چو اطفال هراسان باشی
چون به ترک دل و جان گفت نیاری آن به
که شوی دور ازین کوی و تن‌آسان باشی
تا تو فرمانبر چوگان سواران نشوی
نیست ممکن که تو اندرخور میدان باشی
کار بر بردن چوگان نبود صنعت تو
تو همان به که اسیر خم چوگان باشی
به عصایی و گلیمی که تو داری پسرا
تو همی‌خواهی چون موسی عمران باشی
خواجهٔ ما غلطی کردست این راه مگر
خود نه بس آنکه نمیری و مسلمان باشی

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای سنایی چو تو در بند دل و جان باشی
کی سزاوار هوای رخ جانان باشی
هوش مصنوعی: ای سنایی، ای کسی که در دل و جان خود گرفتار هستی، چگونه می‌توانی شایسته‌ی عشق و توجه محبوب خود باشی؟
درّ دریا تو چگونه به کف آری که همی
به لب جوی چو اطفال هراسان باشی
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانی گوهر دریا را به دست آوری در حالی که مانند کودکان در نزدیکی جوی، از هر چیزی ترس و اضطراب داری؟
چون به ترک دل و جان گفت نیاری آن به
که شوی دور ازین کوی و تن‌آسان باشی
هوش مصنوعی: زمانی که دل و جان به ترک این مکان می‌گویند، بهتر است که دور شوی و از این راحتي و آسایش لذت ببری.
تا تو فرمانبر چوگان سواران نشوی
نیست ممکن که تو اندرخور میدان باشی
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو فرمانبردار چوگان‌سواران نباشی، احتمالی ندارد که در میدانی که در آن بازی می‌شود، حضور داشته باشی.
کار بر بردن چوگان نبود صنعت تو
تو همان به که اسیر خم چوگان باشی
هوش مصنوعی: اگر توانایی و هنری در بازی چوگان نداری، بهتر است که فقط بازیکنی باشی که در میدان قرار دارد و در دایره بازی با دیگران همراهی کنی.
به عصایی و گلیمی که تو داری پسرا
تو همی‌خواهی چون موسی عمران باشی
هوش مصنوعی: با عصا و گلیم که در دست داری، می‌خواهی مثل موسی، فرزند عمران، باشی.
خواجهٔ ما غلطی کردست این راه مگر
خود نه بس آنکه نمیری و مسلمان باشی
هوش مصنوعی: دوست ما اشتباه کرده است با این طرز فکر. مگر اینکه خودت فکر کنی که فقط کافی است زنده باشی و ادعای مسلمان بودن کنی.