شمارهٔ ۴۱۷
چرا ز روی لطافت بدین غریب نسازی
که بس غریب نباشد ز تو غریبنوازی
ز بهر یک سخنِ تو دو گوش ما سوی آن لب
ستیزه بر دل ما و دو چشم تو سوی بازی
چه آفتی تو که شبها میان دیده چو خوابی
چه فتنهای تو که شبها میان روح چو رازی
چو من ز آتش غیرت نهاد کعبه بسوزم
تو از میان دو ابرو هزار قبله بسازی
پس از فراز نباشد جز از نشیب ولیکن
جهان عشق تو دارد پس از فراز فرازی
گداخت مایهٔ صبرم ز بانگ شکر لفظت
گه عتاب نمودن به پارسی و به تازی
نه آن عجب که شنیدم که صبر نوش گدازد
عجبتر آنکه بدیدم ز نوش صبر گدازی
ز بوسهٔ تو نماید زمانه نامهٔ شاهی
ز غمزهٔ تو فزاید جهان کتاب مغازی
چو موی و روی تو بیند خرد چگوید گوید
زهی دو مومن جادو زهی دو کافر غازی
جمال و جاه سعادت چو یافتی ز زمانه
بناز بر همه خوبان که زیبدت که بنازی
بقا و مال و جمالت همیشه باد چو عشقت
که هیچ عمر ندارد چو عمر عشق درازی
چو شد به نزد سنایی یکی جفا و وفایت
رسید کار به جان و گذشت عمر به بازی
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چرا ز روی لطافت بدین غریب نسازی
که بس غریب نباشد ز تو غریبنوازی
هوش مصنوعی: چرا برای زیبایی و نرمیات اینقدر بیگانه رفتار میکنی، در حالیکه هیچ چیز از تو غریب و دور نیست و نباید بیگانهوار رفتار کنی؟
ز بهر یک سخنِ تو دو گوش ما سوی آن لب
ستیزه بر دل ما و دو چشم تو سوی بازی
هوش مصنوعی: برای یک جملهی تو، ما گوشهایمان را به سمت لبت کردهایم و دل ما در کشمکش با آن است، در حالی که چشمان تو به بازی مشغول است.
چه آفتی تو که شبها میان دیده چو خوابی
چه فتنهای تو که شبها میان روح چو رازی
هوش مصنوعی: ای تو که همچون خواب در شبها در دل ما جا میگیری، چقدر تاثیرگذار و جذابی! ای تو که چون راز در روح ما نفوذ کردهای، چه فتنهای در وجود ما به وجود میآوری!
چو من ز آتش غیرت نهاد کعبه بسوزم
تو از میان دو ابرو هزار قبله بسازی
هوش مصنوعی: من به خاطر غیرت و عشق خود، کعبه را میسوزانم، اما تو میتوانی از میان دو ابرویم هزاران قبله بسازی.
پس از فراز نباشد جز از نشیب ولیکن
جهان عشق تو دارد پس از فراز فرازی
هوش مصنوعی: پس از اوج و بلندی، جز افت و فرود وجود ندارد، اما عشق تو باعث میشود که در این جهان بعد از هر اوجی، اوج دیگری نیز وجود داشته باشد.
گداخت مایهٔ صبرم ز بانگ شکر لفظت
گه عتاب نمودن به پارسی و به تازی
هوش مصنوعی: صبر من در برابر سخنان تو به شدت تحت فشار قرار گرفته است، آنگاه که با کلمات شکرآمیزت گاه و بیگاه مرا مورد سرزنش قرار میدهی؛ چه به زبان فارسی و چه به زبان عربی.
نه آن عجب که شنیدم که صبر نوش گدازد
عجبتر آنکه بدیدم ز نوش صبر گدازی
هوش مصنوعی: عجیب نیست که شنیدم صبر میتواند مانند نوشیدن یک شراب سوزان باشد، اما شگفتآورتر آن است که خودم دیدم چگونه نوشیدن این شراب، صبر را به سوز تبدیل میکند.
ز بوسهٔ تو نماید زمانه نامهٔ شاهی
ز غمزهٔ تو فزاید جهان کتاب مغازی
هوش مصنوعی: از بوسهٔ تو، زمانه به زیبایی و بزرگی دست مییابد و از چشمکشی تو، جهان به تزیینات و داستانهای جدیدی اضافه میشود.
چو موی و روی تو بیند خرد چگوید گوید
زهی دو مومن جادو زهی دو کافر غازی
هوش مصنوعی: وقتی خرد و اندیشه به زیبایی و طراوت چهرهات نگاه میکند، میگوید که ای دو مؤمن، چه جادوگری در این جمال نهفته است و چه دو کافرِ جنگجو که از آن غافلند.
جمال و جاه سعادت چو یافتی ز زمانه
بناز بر همه خوبان که زیبدت که بنازی
هوش مصنوعی: زمانی که زیبایی و مقام را بدست آوردی، از دنیا به همه خوبان نشان بده که تو بر همه آنها میافتی و برتری داری.
بقا و مال و جمالت همیشه باد چو عشقت
که هیچ عمر ندارد چو عمر عشق درازی
هوش مصنوعی: دائم و همیشگی باشد زیبایی، ثروت و وجودت، همانطور که عشق تو راکد نمیماند و هیچ عمر طولانی ندارد.
چو شد به نزد سنایی یکی جفا و وفایت
رسید کار به جان و گذشت عمر به بازی
هوش مصنوعی: وقتی به نزد سنایی رفتم، خیانت و وفا به من روی آورد و زندگیام به بازی گذشت.
حاشیه ها
1397/08/24 14:10
نادر..
جهان عشق تو دارد پس از فراز، فرازی....

سنایی