گنجور

شمارهٔ ۴۱۰

دلم بردی و جان بر کار داری
تو خود جای دگر بازار داری
نباشد عاشقت هرگز چو من کس
اگر چه عاشق بسیار داری
ز رنج غیرتت بیمار باشم
چو تو با دیگران دیدار داری
عزیزت خوانم ای جان جهانم
از آن‌ست کین چنینم خوار داری
کسی کو عاشق روی تو باشد
سزد او را نزار و زار داری
دو چشمم هر شبی تا بامدادان
ز هجر خویشتن بیدار داری
شدم مهجور و رنجور تو زیراک
تو خوی عالم غدار داری
تو را دارم عزیز ای ماه چون گل
چرا بی‌قیمتم چون خار داری
نگر تا کی مرا از داغ هجران
لبی خشک و دلی پر نار داری
تو خود تنها جهان را می‌بسوزی
چرا بر خود بلا را یار داری
بکن رحمی بدین عاشق اگر هیچ
امید رحمت جبار داری
سنایی را چنان باید کزین پس
ز وصل خویش بر خوردار داری

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلم بردی و جان بر کار داری
تو خود جای دگر بازار داری
هوش مصنوعی: تو دلم را دزدیده‌ای و خودت در جایی دیگر مشغول کارهایی هستی.
نباشد عاشقت هرگز چو من کس
اگر چه عاشق بسیار داری
هوش مصنوعی: هرگز کسی مانند من عاشقت نخواهد بود، حتی اگر عاشقان بسیاری داشته باشی.
ز رنج غیرتت بیمار باشم
چو تو با دیگران دیدار داری
هوش مصنوعی: من از غم و غیرتت رنج می‌برم، زیرا تو با دیگران ملاقات می‌کنی.
عزیزت خوانم ای جان جهانم
از آن‌ست کین چنینم خوار داری
هوش مصنوعی: ای محبوب من، تو را آن‌قدر دوست دارم که به خاطر تو، حاضرم خود را در پایین‌ترین وضعیت قرار دهم و از خودم بگذرم.
کسی کو عاشق روی تو باشد
سزد او را نزار و زار داری
هوش مصنوعی: اگر کسی عاشق چهره‌ی تو باشد، سزاوار است که دلشکسته و غمگین باشد.
دو چشمم هر شبی تا بامدادان
ز هجر خویشتن بیدار داری
هوش مصنوعی: چشم‌های من هر شب تا صبح به خاطر جدایی‌ام از خودم بیدار هستند.
شدم مهجور و رنجور تو زیراک
تو خوی عالم غدار داری
هوش مصنوعی: من به خاطر تو از همه جدا و رنجیده‌ام، زیرا تو ماهیت دنیای فریبنده و بدعهد را داری.
تو را دارم عزیز ای ماه چون گل
چرا بی‌قیمتم چون خار داری
هوش مصنوعی: عزیز من، تو را دارم و تو همچون ماهی درخشان در زندگیم هستی. اما چرا من بی‌قیمت و بی‌ارزش به نظر می‌رسم، مانند خاری که کنار گل وجود دارد؟
نگر تا کی مرا از داغ هجران
لبی خشک و دلی پر نار داری
هوش مصنوعی: بنگر تا چه زمانی می‌خواهی مرا با دلی پر از ناراحتی و لبانی خاموش درباره‌ی درد دوری نگاه‌داری؟
تو خود تنها جهان را می‌بسوزی
چرا بر خود بلا را یار داری
هوش مصنوعی: تو خود می‌توانی تمام دنیا را نابود کنی، پس چرا باید خودت را گرفتار مصیبت کنی؟
بکن رحمی بدین عاشق اگر هیچ
امید رحمت جبار داری
هوش مصنوعی: اگر به این عاشق کمی رحم کنی، اگر هنوز امیدی به رحمت خداوند قاهر داری.
سنایی را چنان باید کزین پس
ز وصل خویش بر خوردار داری
هوش مصنوعی: سنایی را به گونه‌ای باید پرورش دهی که از این پس از به هم پیوستگی با خود بهره‌مند باشد.