گنجور

شمارهٔ ۴۰۹

زهی پیمان شکن دلبر نکوپیمان به سر بردی
مرا بستی و رخت دل سوی یار دگر بردی
کشیدی در میان کار خلقی را به طراری
پس آنگه از میان خود را به چالاکی بدر بردی
دلی کز من به صد جان و به صد دستان نبردندی
به چشم مست عالمسوز حیلت گر بدر بردی
همین بد با سنایی عهد و پیمان تو ای دلبر
نکو بگذاشتی الحق نکو پیمان به سر بردی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زهی پیمان شکن دلبر نکوپیمان به سر بردی
مرا بستی و رخت دل سوی یار دگر بردی
هوش مصنوعی: ای کاش دلبر زیبا، که پیمان را می‌شکند، مرا از خود دور نکرده بودی. تو مرا به بند کشیدی و عشق من را به سمت دیگری بردی.
کشیدی در میان کار خلقی را به طراری
پس آنگه از میان خود را به چالاکی بدر بردی
هوش مصنوعی: تو در جریان کار مردم، فردی را با حیله‌ای به داخل کشاندی و سپس به سرعت از میان خود بیرون آوردی.
دلی کز من به صد جان و به صد دستان نبردندی
به چشم مست عالمسوز حیلت گر بدر بردی
هوش مصنوعی: اگر دلی که به خاطر من جان‌ها و دستان زیادی را به زحمت می‌انداخت، به خاطر فریب زیبای تو نجات یابد، باید خوشحال باشم.
همین بد با سنایی عهد و پیمان تو ای دلبر
نکو بگذاشتی الحق نکو پیمان به سر بردی
هوش مصنوعی: ای دلبر نیکو، تو حقیقتاً با سنایی عهد و پیمان را شکستی و پیمانی که به خوبی داشتیم را به سر رساندی.