شمارهٔ ۳۹۱
ای لعل ترا هر دم دعوی خدایی
برخاسته از راه تو چونی و چرایی
با جزع تو و لعل تو بر درگه حسنت
عیسی به تعلم شده موسی به گدایی
پیش تو همی گردم در خون دو دیده
میبینی و میپرسی ای خواجه کجایی
گفتی که چه میسازی بی صبر دل و جان
جانا چه توان ساخت بدین رخت و کیایی
آنکس که به سودای تو از خود نشود دور
سستست به کار خود چون بت به خدایی
از جمع غلامان تو حقا که درین شهر
یک بنده ترا نیست به مانند سنایی
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای لعل ترا هر دم دعوی خدایی
برخاسته از راه تو چونی و چرایی
هوش مصنوعی: ای لعل (دُر) تو، هر لحظه ادعای خدایی میکنی، در حالی که همه چیز از اینکه تو چگونهای و چه ویژگیهایی داری، ناشی میشود.
با جزع تو و لعل تو بر درگه حسنت
عیسی به تعلم شده موسی به گدایی
هوش مصنوعی: با ناراحتی تو و لعل زیبای تو، عیسی به خاطر یادگیری به درگاه زیباییات آمده و موسی به خاطر نیاز به درخواست در اینجا حاضر شده است.
پیش تو همی گردم در خون دو دیده
میبینی و میپرسی ای خواجه کجایی
هوش مصنوعی: من در پیش تو در حال خونریزی چشمهایم میگردم و تو از من میپرسی، ای آقا! کجایم؟
گفتی که چه میسازی بی صبر دل و جان
جانا چه توان ساخت بدین رخت و کیایی
هوش مصنوعی: تو از من میپرسی که با این دل و جان بیتاب چه کاری میتوانم بکنم و با این وضع و زیبایی تو، چه چیزی ممکن است ساخت؟
آنکس که به سودای تو از خود نشود دور
سستست به کار خود چون بت به خدایی
هوش مصنوعی: آن کسی که به خاطر عشق و آرزوی تو از خودش جدا نمیشود، در کارش ضعیف است، مثل بتهایی که به خداوندی خود را میپرستند.
از جمع غلامان تو حقا که درین شهر
یک بنده ترا نیست به مانند سنایی
هوش مصنوعی: در این شهر، واقعاً هیچ کسی نیست که به اندازه سنایی برای تو غلام و بنده باشد.

سنایی