گنجور

شمارهٔ ۳۷

تا بدیدم بتکده بی بت، دلم آتشکده‌است
فرقت نامهربانی آتشم در جان زده‌است
هر که پیش آید مرا گوید چه پیش آمد تو را
بر فراق من بگرید گوید این مسکین شده‌است
ای فراق از من چه خواهی چون بنفروشی مرا
جای دیگر ساز منزل نه جهان تنگ آمده‌است
تا مگر سنگین دلت را رحمت آید بر دلم
سنگ را رحمت نباشد این حدیثی بیهده‌است

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا بدیدم بتکده بی بت، دلم آتشکده‌است
فرقت نامهربانی آتشم در جان زده‌است
هوش مصنوعی: وقتی به میکده‌ای که خالی از بت است نگاه می‌کنم، دلم مثل آتشکده‌ای می‌سوزد و آتش جدایی و بی‌محلی او در وجودم شعله‌ور شده است.
هر که پیش آید مرا گوید چه پیش آمد تو را
بر فراق من بگرید گوید این مسکین شده‌است
هوش مصنوعی: هر کسی که به من نزدیک می‌شود، از من می‌پرسد که چه بر سرت آمده و چرا به خاطر جدایی من گریه می‌کنی. او می‌گوید که این فرد بیچاره دچار درد و رنج شده است.
ای فراق از من چه خواهی چون بنفروشی مرا
جای دیگر ساز منزل نه جهان تنگ آمده‌است
هوش مصنوعی: عزیزم، دوری تو چه می‌خواهد؟ چون دیگر جایی برای زندگی ندارم. جهان بر من تنگ شده است.
تا مگر سنگین دلت را رحمت آید بر دلم
سنگ را رحمت نباشد این حدیثی بیهده‌است
هوش مصنوعی: اگر سنگینی دل تو باعث رحمت بر دلم شود، پس برای سنگ، رحمت نمی‌تواند وجود داشته باشد. این سخن بی‌معنی است.

خوانش ها

شمارهٔ ۳۷ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1391/07/12 03:10
امین کیخا

هوده به عربی رفته و هودق شده و سپس این کلمه بعدها واژه حق را ساخته است