گنجور

شمارهٔ ۳۶

بر دوزخ هم کفر و هم ایمان تراست
بر دو لب هم درد و هم درمان تراست
گر دو صد یعقوب داری زیبدت
کانچه یوسف داشت صد چندان تراست
خندهٔ تو چون دم عیساست کو
هر چه در لب داشت در دندان تراست
چند گویی کان و کان یک ره ببین
کانچه در کانست در ارکان تراست
چند گویی جان و جان یک دم بخند
کانچه در جانست در مرجان تراست
از لطیفی آنت جان خواند از آنک
هر چه آنرا خواند جان بتوان تراست
هر زمان گویی همی چوگان من
گوی از آن کیست گر چوگان تراست
چون همی دانی که میدان آن تست
گوی هم می دان که در میدان تراست
بنده گر خوبست گر زشت آن تست
عاشق ار دانا و گر نادان تراست
صورت ار با تو نباشد گو مباش
خاک بر سر جسم را چون جان تراست
من ترا هرگز بنگذارم ولیک
گر تو بگذاری مرا فرمان تراست
هیچ مرغ آسان سنایی را نیافت
دولتِ مرغی که، این آسان‌ تراست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بر دوزخ هم کفر و هم ایمان تراست
بر دو لب هم درد و هم درمان تراست
هوش مصنوعی: در دوزخ هم می‌توان به کفر و هم به ایمان اشاره کرد؛ همچنین در زبان، هم می‌توان از درد صحبت کرد و هم از درمان.
گر دو صد یعقوب داری زیبدت
کانچه یوسف داشت صد چندان تراست
هوش مصنوعی: اگر دو صد یعقوب هم در اختیار داشته باشی، باز هم آنچه یوسف داشت، چندین برابر برای تو ارزشمندتر است.
خندهٔ تو چون دم عیساست کو
هر چه در لب داشت در دندان تراست
هوش مصنوعی: خندهٔ تو مانند دم عیسی است که هر چیزی را که در لب‌هایت داشت، در دندان‌های تو نمایان می‌شود.
چند گویی کان و کان یک ره ببین
کانچه در کانست در ارکان تراست
هوش مصنوعی: تا چقدر درباره آن حقیقت بگویی؟ به واقع به آن نگاه کن، زیرا آنچه در حقیقت هست، در زیر ساخت‌های آن وجود دارد.
چند گویی جان و جان یک دم بخند
کانچه در جانست در مرجان تراست
هوش مصنوعی: بیشتر از این سخن نگو، زیرا زندگی یک لحظه بیشتر نیست. آنچه در وجود انسان است، در وجودی دیگر نیز وجود دارد.
از لطیفی آنت جان خواند از آنک
هر چه آنرا خواند جان بتوان تراست
هوش مصنوعی: از زیبایی تو، جان مرا دعوت می‌کند، زیرا هر چه را که او بخواند، جان من می‌تواند به سوی تو بشتابد.
هر زمان گویی همی چوگان من
گوی از آن کیست گر چوگان تراست
هوش مصنوعی: هر بار که می‌گویی چوب چوگان من مال کیست، اگر چوب چوگان از آن تو باشد.
چون همی دانی که میدان آن تست
گوی هم می دان که در میدان تراست
هوش مصنوعی: هر وقت که می‌دانی این میدان متعلق به توست، پس بدان که در این میدان هم خودت را نشان بده.
بنده گر خوبست گر زشت آن تست
عاشق ار دانا و گر نادان تراست
هوش مصنوعی: اگر بنده خوب باشد یا بد، مقصر تویی. اگر عاشق دانا باشد، این عشق به او مربوط است و اگر عاشق نادان باشد، آن عشق به تو برمی‌گردد.
صورت ار با تو نباشد گو مباش
خاک بر سر جسم را چون جان تراست
هوش مصنوعی: اگر چهره‌ات با من نباشد، زندگی هیچ معنی ندارد. پس بر سر جسم خود نسبت به بی‌معنایی‌اش غم نخور، چون حقیقت زندگی تو به جان و روح تو وابسته است.
من ترا هرگز بنگذارم ولیک
گر تو بگذاری مرا فرمان تراست
هوش مصنوعی: من هرگز تو را ترک نخواهم کرد، اما اگر تو تصمیم به ترک من بگیری، من به خواسته و تصمیم تو احترام می‌گذارم.
هیچ مرغ آسان سنایی را نیافت
دولتِ مرغی که، این آسان‌ تراست
هوش مصنوعی: هیچ پرنده‌ای به راحتی سنایی را به دست نیاورد، اما خوشبختی پرنده‌ای که تو را به راحتی به دست آورده، بی‌نظیر است.

خوانش ها

شمارهٔ ۳۶ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1395/08/29 04:10
یاسین

صورت ار با تو نباشد گو مباش

1398/03/27 22:05
س ش

مصرع آخر
آسان تر است باید آسان تراست باشد...