شمارهٔ ۳۵۰
خنده گریند همی لافزنان بر در تو
گریه خندند همی سوختگان در بر تو
دل آن روح گسسته که ندارد دل تو
سر آن حور بریده که ندارد سر تو
گاه دشنام زدن طاقچهٔ گوش مرا
حقههای شکرین گرد دو تا شکر تو
تا خط تو بدمیدست ز بهر خط تو
حرف بوسست چو لبهای قلم چاکر تو
شیر چرخت ز پی آب همی سجده برد
من چه سگ باشم تا خاک بوم بر در تو
نیست در چنبر نه چرخ یکی پروین بیش
هست پروین کده ره چنبری از عنبر تو
عنبر از چنبر زلفت چو خرد یافتهام
تا مگر راه دهد سوی خودم چنبر تو
سیم در سنگ بسی باشد لیک اندر کان
سنگ در سیم دل توست پس اندر بر تو
عارم این بس که بوم پیشرو دشمن تو
فخرم آن بس که بوم رخت کش لشگر تو
برده شد ز آتش تو پیش سراپردهٔ جان
آب حیوان روان ز آن دو رده گوهر تو
قطب گردم چو بگردم ز پی خدمت تو
پای بر جای چو پرگار به گرد سر تو
شمع نور فلکی خواهد هر لحظه همی
شعله از مشعلهٔ روی ضیاگستر تو
ز آرزوی رخ چون ماه تو هر روز چو صبح
دل همی چاک زند پیش درت کهتر تو
خور گردون چو مه از پیش رخت کاست کند
که ندارد خود گردون فری اندر خور تو
از سنایی به بها هر دم صد جان خواهد
بهر یک بوسه دو تا بسد جانپرور تو
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خنده گریند همی لافزنان بر در تو
گریه خندند همی سوختگان در بر تو
هوش مصنوعی: مردم با ظاهر خندانی که دارند، در واقع در دل میگریند و کسانی که در سوگ و ناراحتی هستند، مقابل تو لبخند میزنند.
دل آن روح گسسته که ندارد دل تو
سر آن حور بریده که ندارد سر تو
هوش مصنوعی: دل آن کسی در حال پریشانی است که بدون عشق تو رنج میکشد، و روح آن کسی مانند حوری است که به خاطر دوری تو سر و سامان ندارد.
گاه دشنام زدن طاقچهٔ گوش مرا
حقههای شکرین گرد دو تا شکر تو
هوش مصنوعی: گاهی اوقات فریاد زدن بر سویی از گوش من، به مانند حیلههایی شیرین است که در اطراف دو قطعه شکر تو وجود دارد.
تا خط تو بدمیدست ز بهر خط تو
حرف بوسست چو لبهای قلم چاکر تو
هوش مصنوعی: وقتی که زیبایی خط تو بر روی کاغذ نقش میبندد، هر کلمه مانند بوسهای از لبهای قلم به تو تقدیم میشود، چونکه قلم، خدمتگزار توست.
شیر چرخت ز پی آب همی سجده برد
من چه سگ باشم تا خاک بوم بر در تو
هوش مصنوعی: شیر در جستوجوی آب به سمت شما سجده میکند، من چه جایگاهی دارم که به عنوان یک سگ در برابر خاک درگاه شما قرار بگیرم.
نیست در چنبر نه چرخ یکی پروین بیش
هست پروین کده ره چنبری از عنبر تو
هوش مصنوعی: در این جهان، در دایرهی زندگی، یک ستارهی درخشان به نام پروین وجود دارد که فراتر از آن چه میبینیم، در برابر ما نمایان است. این ستاره، نماد زیبایی و شعف است که ما را به سمت خوشبوترین و زیباترین مسائل زندگی هدایت میکند.
عنبر از چنبر زلفت چو خرد یافتهام
تا مگر راه دهد سوی خودم چنبر تو
هوش مصنوعی: من به اندازهای از عطرت مست شدهام که همچون عنبر، به دام زلفت گرفتار آمدهام و امید دارم که این دام، مرا به سوی خودت راه بدهد.
سیم در سنگ بسی باشد لیک اندر کان
سنگ در سیم دل توست پس اندر بر تو
هوش مصنوعی: در دل تو سنگی وجود دارد که ارزش و زیبایی آن از بسیاری از فلزات گرانبها بیشتر است. اگرچه ممکن است ظاهری معمولی داشته باشد، اما در عمق وجودت، یک گنج پنهان نهفته است. بنابراین، به جستجوی آن در دل خود بپرداز و به ارزش واقعیات پی ببر.
عارم این بس که بوم پیشرو دشمن تو
فخرم آن بس که بوم رخت کش لشگر تو
هوش مصنوعی: آشکار است که من برای تو میجنگم و در این مسیر به خود می بالم، زیرا به خاطر تو و برای تو حاضرم در برابر دشمنان بایستم.
برده شد ز آتش تو پیش سراپردهٔ جان
آب حیوان روان ز آن دو رده گوهر تو
هوش مصنوعی: از شدت آتش عشق تو، وجودم به حالتی افتاده که گویا جانم در زیر یک پوشش پنهان شده است و زندگیام تحت تأثیر جواهرات وجود تو جاری و زنده است.
قطب گردم چو بگردم ز پی خدمت تو
پای بر جای چو پرگار به گرد سر تو
هوش مصنوعی: وقتی برای خدمت به تو حرکت میکنم، مانند پرگار به دور تو میچرخم و پایم در یک جا ثابت است.
شمع نور فلکی خواهد هر لحظه همی
شعله از مشعلهٔ روی ضیاگستر تو
هوش مصنوعی: شمع هر لحظه نور ستارهای را خواهد داشت، زیرا شعلهای از تابش زیبای تو میگیرد.
ز آرزوی رخ چون ماه تو هر روز چو صبح
دل همی چاک زند پیش درت کهتر تو
هوش مصنوعی: از آرزوی دیدن چهرهی ماهمانند تو، هر روز مانند صبح، دل من به شوق تو میسوزد و پیش روی تو مانند یک خدمتکار، در انتظار میماند.
خور گردون چو مه از پیش رخت کاست کند
که ندارد خود گردون فری اندر خور تو
هوش مصنوعی: خورشید همچون ماه از مقابل چهرهات میرود، زیرا آسمان نمیتواند نوری از خود به تو بتاباند.
از سنایی به بها هر دم صد جان خواهد
بهر یک بوسه دو تا بسد جانپرور تو
هوش مصنوعی: سنایی میگوید: برای رسیدن به ارزش واقعی عشق و محبت، هر لحظه چندین بار جان میسوزانم؛ چرا که به خاطر یک بوسه از تو، باید دو جان پرورش یابد. این نشان میدهد که عشق و ارتباط عمیق به شدت ارزشمند و در عین حال دشوار است.

سنایی