گنجور

شمارهٔ ۳۴۵

چون سخن زان زلف و رخ گویی مگو از کفر و دین
زان که هر جای این دو رنگ آمد نه آن ماند نه این
نیست با زلفین او پیکار دارالضرب کفر
نیست با رخسان او بی‌شاه دارالملک دین
خود ز رنگ زلف و نور روی او برساختند
کفر خالی از گمان و دین جمالی از یقین
خاکپای و خار راهش دیده را و دست را
توده توده سنبلست و دسته دسته یاسمین
چون به کوی اندر خرامد آن چنان باشد ز لطف
پای آن بت ز آستان چون دست موسی ز آستین
چون نقاب از رخ براندازد ز خاتونان خلد
بانگ برخیزد که: هین ای آفرینش آفرین
لعبت چین خواندم او را و بد خواندم نه نیک
لاجرم زین شرم شد رویم چو زلفش پر ز چین
لعبت چین چون توان خواند آن نگاری را که هست
زیر یک چین از دو زلفش صدهزار ار تنگ چین
خود حدیث عاشقی بگذار و انصافم بده
کافری نبود چنانی را صفت کردن چنین
خط او را گر تو خط خوانی خطا باشد که نیست
آن مگر دولت گیای خطهٔ روح‌الامین
آسمان آن خط بر آن عارض نه بهر آن نوشت
تا من و تو رنجه دل گردیم و آن بت شرمگین
لیک چون دید آسمان کز حسن او چون آفتاب
رامش و آرامش و آرایشست اندر زمین
حسن را بر چهرهٔ او بنده کرد و بر نوشت
آسمان از مشک بر گردش صلاح‌المسلمین
از دو یاقوتش دو چیز طرفه یابم در دو حال
چون بگوید حلقه باشد چون خمش گردد نگین
دل چو ز آن لب دور ماند گر بسوزد گو بسوز
موم را ز آتش چه چاره چون جدا شد ز انگبین
هر زمان گویی سنایی کیست خیز اندر نگر
هم سنا و هم سنایی را در آن صورت ببین
خود سنایی او بود چون بنگری زیرا بر اوست
لب چو باقامت الف ابرو چو نون دندان چو سین

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون سخن زان زلف و رخ گویی مگو از کفر و دین
زان که هر جای این دو رنگ آمد نه آن ماند نه این
هوش مصنوعی: وقتی که از زیبایی‌های زلف و چهره‌اش سخن می‌گویی، دیگر از کفر و دین صحبت نکن، زیرا هر جا که یکی از این دو جوانب وارد شود، نه آن باقی می‌ماند و نه این.
نیست با زلفین او پیکار دارالضرب کفر
نیست با رخسان او بی‌شاه دارالملک دین
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت زلف‌های او به قدری است که نمی‌توان با آن‌ها مقابله کرد، و چهره‌ی دلربای او باعث می‌شود که شخصی که فاقد ایمان است، نتواند با او در افتد، حتی اگر خود را به سلطنت دین هم معرفی کند.
خود ز رنگ زلف و نور روی او برساختند
کفر خالی از گمان و دین جمالی از یقین
هوش مصنوعی: کسی که زیبایی و جذابیت را از موهای سیاه و چهره نورانی او می‌سازد، به راحتی می‌تواند فهم کند که کفر هیچ شک و تردیدی ندارد و دین واقعی، از یقین و حقیقت نشأت می‌گیرد.
خاکپای و خار راهش دیده را و دست را
توده توده سنبلست و دسته دسته یاسمین
هوش مصنوعی: جاده‌اش پر از خاک و خار است، اما در کنارش برای چشم و دست، گل‌های سنبل و یاسمن به وفور وجود دارد.
چون به کوی اندر خرامد آن چنان باشد ز لطف
پای آن بت ز آستان چون دست موسی ز آستین
هوش مصنوعی: وقتی آن محبوب با زیبایی و ناز وارد کوی می‌شود، لطف و مهر او چنان است که گویی پای او از آستان به گونه‌ای برمی‌خیزد که همانند عصای موسی از آستین او بیرون می‌آید و معجزه می‌آفریند.
چون نقاب از رخ براندازد ز خاتونان خلد
بانگ برخیزد که: هین ای آفرینش آفرین
هوش مصنوعی: وقتی که پرده از چهره برمی‌دارد، صدای زیبایی بلند می‌شود که می‌گوید: ای آفرینش، تو را ستایش می‌کنم.
لعبت چین خواندم او را و بد خواندم نه نیک
لاجرم زین شرم شد رویم چو زلفش پر ز چین
هوش مصنوعی: من با ناز و بازی او به خواندن پرداختم و این کار را درست انجام ندادم و او را خوب نخواندم. بنابراین شرم می‌کنم و رویم چون زلف او پر از چین و شکستگی شده است.
لعبت چین چون توان خواند آن نگاری را که هست
زیر یک چین از دو زلفش صدهزار ار تنگ چین
هوش مصنوعی: چهره‌اش مانند نقش و نگارهای چین و بافته شده است. آن دختری که زیر لایه‌‍ای از دو زلفش، زیبایی‌های بسیاری نهفته است.
خود حدیث عاشقی بگذار و انصافم بده
کافری نبود چنانی را صفت کردن چنین
هوش مصنوعی: عشق را در کلمات خود بازگو کن و انصاف را در قضاوت من به خرج بده. کسی که به این شکل توصیف می‌شود، نباید بی‌دین باشد.
خط او را گر تو خط خوانی خطا باشد که نیست
آن مگر دولت گیای خطهٔ روح‌الامین
هوش مصنوعی: اگر تو بتوانی خط او را بخوانی، اشتباه است؛ زیرا آنچه نوشته است فقط از لطف و برکت روح‌الامین حاصل شده است.
آسمان آن خط بر آن عارض نه بهر آن نوشت
تا من و تو رنجه دل گردیم و آن بت شرمگین
هوش مصنوعی: آسمان این نقش را بر چهره‌ی آن معشوقه نیافریده است تا ما دل‌تنگ و ناراحت شویم و آن بت زیبا خجالت‌زده باشد.
لیک چون دید آسمان کز حسن او چون آفتاب
رامش و آرامش و آرایشست اندر زمین
هوش مصنوعی: اما وقتی که آسمان دید که زیبایی او مانند آفتاب، سرزندگی، آرامش و زیبایی را در زمین به وجود می‌آورد.
حسن را بر چهرهٔ او بنده کرد و بر نوشت
آسمان از مشک بر گردش صلاح‌المسلمین
هوش مصنوعی: زیبایی و جمال او را به گونه‌ای نشان داد که همچون بنده‌ای در چهره‌اش تجلی یافته و آسمان با مشک، نعمت و خوبی‌هایی را برای بهبود وضعیت مسلمانان بر او نازل کرده است.
از دو یاقوتش دو چیز طرفه یابم در دو حال
چون بگوید حلقه باشد چون خمش گردد نگین
هوش مصنوعی: از دو یاقوت، دو ویژگی جالب می‌توانم بیابم: وقتی که حلقه می‌گوید، مفهوم خاصی دارد و وقتی که ساکت می‌شود، به زیبایی نگین اشاره می‌کند.
دل چو ز آن لب دور ماند گر بسوزد گو بسوز
موم را ز آتش چه چاره چون جدا شد ز انگبین
هوش مصنوعی: دل وقتی از آن لب دور شود، اگر هم بسوزد، باید بسوزد. مثل موم که وقتی از آتش دور می‌شود، چه راهی دارد چون که از شهد جدا شده است.
هر زمان گویی سنایی کیست خیز اندر نگر
هم سنا و هم سنایی را در آن صورت ببین
هوش مصنوعی: هر زمانی که از تو می‌پرسند سنایی کیست، در نظر داشته باش که هم خود سنایی و هم آثار او را مشاهده کنی و درک کنی.
خود سنایی او بود چون بنگری زیرا بر اوست
لب چو باقامت الف ابرو چو نون دندان چو سین
هوش مصنوعی: او را وقتی که می‌نگری، خود سنایی را می‌بینی؛ زیرا لب‌هایش به زیبایی الف، ابروهایش مثل نون و دندان‌هایش مانند سین است.