گنجور

شمارهٔ ۳۴۱

خواجه سلام علیک آن لب چون نوش بین
لعل شکروش نگر سنبل خور جوش بین
تا که بر اسب جمال گشت سوار آن پسر
جلمهٔ عشاق را غاشیه بر دوش بین
جزع وی و لعل وی خامش و گویا شدند
جزعی گویا نگر لعلی خاموش بین
بیدل و بیجان منم در غم هجران او
خواجه سلام علیک عاشق مدهوش بین
هست سنایی ز عشق بر سر آتش مدام
گشته دل او کباب جانش پر از جوش بین

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خواجه سلام علیک آن لب چون نوش بین
لعل شکروش نگر سنبل خور جوش بین
هوش مصنوعی: سلام ای آقای بزرگوار! آن لب همچون نوشی است و به رنگ لعل می‌درخشد. نگاه کن به جمال و زیبایی‌اش که به مانند سنبل در حال خودنمایی است.
تا که بر اسب جمال گشت سوار آن پسر
جلمهٔ عشاق را غاشیه بر دوش بین
هوش مصنوعی: زمانی که آن پسر بر اسب زیبایی سوار شد، مشاهده کن که چگونه گروهی از عاشقان با یونیفورم و زینت‌های خود در اطراف او هستند.
جزع وی و لعل وی خامش و گویا شدند
جزعی گویا نگر لعلی خاموش بین
هوش مصنوعی: یکی از گل‌های زیبا و معجزه‌آسا، در حالی که خاموش و ناچیز به نظر می‌رسد، می‌تواند پیام‌هایی عمیق داشته باشد. در عوض، معنای درونی و غنای این گل، به‌نوعی در سکوت آن نهفته است و این سکوت می‌تواند زبانی گویا باشد، گواهی بر زیبایی و ارزش آن.
بیدل و بیجان منم در غم هجران او
خواجه سلام علیک عاشق مدهوش بین
هوش مصنوعی: من مانند درخت بید و بی‌حالم از درد جدایی او، ای آقا، سلام بر تو، عاشق دلسوخته‌ای را ببین.
هست سنایی ز عشق بر سر آتش مدام
گشته دل او کباب جانش پر از جوش بین
هوش مصنوعی: سنایی از عشق در حال سوختن است و دلش مثل کباب در آتش می‌سوزد؛ جان او پر از احساس و تلاطم و هیجان است.